زمان مطالعه :15 دقیقه
چکیده این مطلب : انسان در کودکی به شدت به نوازش شدن نیازمند است. منظور از نوازش صرفاً نوازش فیزیکی نمیباشد. نوازش شدن فرآیندیست که به واسطه آن هویت ما شناخته و وجودمان دیده میشود. این موضوع ریشه در طبیعتِ انسان دارد، که محتاج دیده شدن است. اما گاهی کودک در شرایط معمول، نوازش سالم را دریافت نمیکند، بنابراین دست به هر کاری میزند تا نوازش را دریافت کند؛ چون او به شدت نیاز به دیده شدن را در خود حس میکند. ما بسیاری از نقشها را با آن ذهن کودکی خود، با هدف دیده شدن و نوازش شدن انتخاب کردهایم، ولی هنوز در بسیاری از آنها گیر افتادهایم. ما فراموش کردهایم که این نقش را زمانی برای دریافت کمی محبت، بازی کردهایم.
چرا نیازمند نوازش و دیده شدن هستیم؟
آیا تا به حال به سوالات زیر فکر کردهاید؟
- آیا من هشیارانه زندگی میکنم یا فقط نفس میکشم؟
- چرا خجالتی و سر به زیر شدم؟
- چرا هر کاری میکنم، باز هم دیر میرسم؟
بعد از مقالهی "نقش تمرکزِ ذهن، در جذب خواستهها" (کلیک کنید)، امروز قرار است در مورد یک سری از الگوها و شرطی شدگیهای عمیق از دوران کودکی صحبت کنیم. الگوهایی که شاید اصلاً تا به حال آنها را به خاطر نیاورده باشید، و شاید خواندن این مقاله تلنگری باشد برای به یادآوردن آنها و بیدار شدن از آن خواب.
میخواهیم کمی در مورد نیاز به نوازش شدن صحبت کنیم. شاید این موضوع برای شما عجیب به نظر برسد، اما به زودی متوجه اهمیت زیادِ نوازش شدن خواهید شد. انسان در کودکی به شدت به نوازش شدن، توجه و دیده شدن نیازمند است. دقت کنید که ما صرفاً در مورد نوازش شدن فیزیکی صحبت نمیکنیم.
کودکِ انسان میخواهد لحظه به لحظه دیده شود و مورد توجه قرار بگیرد. احتمالاً این صحنه را بارها دیدهاید که، کودک زمانی که به بالای سرسرهای در شهربازی یا پارک میرسد، بلافاصله اولین کاری که میکند این است که، پدر یا مادرش را صدا بزند تا به او توجه کنند؛ یا حتی زمانی که اولین بار دوچرخه را بدون چرخ های کمکی میراند و یا هزاران مثال دیگر از این قبیل که مطمئناً شما هم دیدهاید. این موضوع ریشه در طبیعتِ انسان دارد، که محتاج دیده شدن و توجه است.
تا اینجا همه چیز خوب به نظر میرسد، اما گاهی کودک در شرایط معمول، نوازش سالم را دریافت نمیکند، بنابراین دست به هر کاری میزند تا نوازش را دریافت کند؛ چرا؟ چون او به شدت نیاز به دیده شدن را در خود دارد، پس هر کاری میکند برای دیده شدن. حتماً با این مثالها هم بسیار خوب آشنا هستید: کودکی که مدام مشغول خرابکاری و به هم ریختن همه چیز است. لیوان را به عمد به زمین میکوبد و میشکند، جیغهای بلند و هیستریک میکشد و یا گاهی خوب که دقت میکنید میبینید که دقیقاً تمام اسباببازیهایش را آورده بین شما و تلویزیون، دقیقاً زمانی که شما مشغول تماشای بازی فوتبال یا سریال مورد علاقهتان هستید. کودک، پشت تمام این رفتارها، در واقع یک درخواست را بلند فریاد میزند: من را ببینید، و این تکنیکی برای دیده شدن او است.
شاید تا اینجا به این فکر کرده باشید که قرار است امروز در مورد تربیت کودک صحبت کنیم، اما موضوع از این هم جالبتر میشود وقتی به شما بگوییم که شما همچنان همان کودک را درونتان دارید؛ کودکی که احتمالاً خیلی جاها در کودکی، حضورش دیده نشده و به رسمیت شناخته نشده است.
- احتمالاً جوانی که سوار بر ماشین خود در خیابان، تمام شیشهها را تا آخر پایین کشیده و صدای موسیقی ضبط اتومبیلاش را تا انتها زیاد کرده، این همان کودکی است که به صورت سالم نوازش دریافت نکرده است، پس یاد گرفته تا با ایجاد سروصدا دیده شود؟
- آیا سیگار کشیدن برای بسیاری از جوانها در ابتدا راهکاری برای دیده شدن نبوده است؟ جوانی که تمام تلاشش را کرده ولی در هیچ جمعی، چه جمع خانواده و فامیل، چه جمع همکلاسیها و چه جمع دوستان مورد توجه واقع نمیشده است.
-اگر گمان میکنید این مثالها فقط برای بزهکاران و کسانی است که در کودکی تحت تربیت ناصحیح بودهاند، کاملاً در اشتباهید. به جرئت میتوان گفت، تمام کسانی که اکنون مشغول خواندن این متن هستید، هزاران بار در طول زندگی دست به انجام کارهایی زدهاید، صرفاً برای دیده شدن و جلب توجه و حتی تا همین امروز هم این مورد ادامه دارد. ( برای تغییرِ عادتهای رفتاری و الگوهای ذهنیِ قدیمی که در ضمیرناخوداگاه شما تثبیت شدهاند، پیشنهاد میکنیم "دورهی جامع پارادایم شیفت" از "باب پراکتور" (کلیک کنید)، که توسط مجموعهی رویال مایند ترجمه و تهیه شده است، را از دست ندهید).
بگذارید مثالی دیگر بیاوریم:
کودکی را تصور کنید که مانند خیلی از کودکان دیگر، همواره در جمع برای ساکت بودن و یا کمتر صحبت کردن، تشویق شده است. بزرگترها با خوشحالی از او تعریف میکنند: بهبه چه پسر مؤدبی، چه پسر خوب و ساکتی. چقدر آقاست!
نوازشی که در آن روزها دریافت کرده است، باعث شده که کودک مشتاقانه به دنبال هویت منزوی و گوشهگیر باشد، چون باعث میشده که تشویق و دیده شود. سالها بعد وقتی در ارتباط گرفتن در جمع مخصوصاً با جنس مخالف دست و پایش را گم میکرده است، چشمانش را از چشمانشان میدزدیده و حتی توانایی گفتن یک سلامِ خشک و خالی را نداشته است، از خودش بدش میآید و خود را به شدت سرزنش و تحقیر میکند. این تناقضها هر روز او را از خود دورتر میکند و در واقع هر روز کوچکتر میشود. او گمان میکند که این هویت را به صورت ژنتیکی دریافت کرده و توانایی در تغییر آن ندارد، درحالیکه این فقط لباسی بود که او ناآگاهانه به تن داشته است.
ما در کودکی با خودمان میثاقی بستهایم که بعدها فراموش کردهایم. اکثر میثاقهای دوران کودکی، حالا محدودمان کردهاند، عزت نفسمان را تخریب کردهاند، جلوی رشدمان را گرفتهاند و کاملاً سدِ راه خوشبختی ما هستند. ما این نقشها را در کودکی و ناهشیارانه برگزیدیم، ولی اکنون در اغلب اوقات اصلاً متوجه این نیستیم که در قالبی فرورفتهایم.
به جرئت میتوان گفت، تقریباً تمام کسانی که مخصوصاً از دوران کودکی یا نوجوانی تا به امروز چاق هستند، که اکثر آنها خود را گرفتار این موضوع میبینند و حتی با رژیمهای سخت و حتی جراحیهای خطرناک هم از پس اضافه وزن خود بر نمیآیند، کسانی هستند که در کودکی چاقی را ناآگاهانه برای خود انتخاب کردهاند. اما شاید بپرسید، این یکی دیگر چرا؟ مگر چاقی چه جذابیتی دارد؟ بگذارید یادتان بیندازیم؛ کودکان در اصطلاح تُپل، تقریباً همیشه مورد توجه بیشتری قرار میگیرند. احتمالاً چند برابر دیگر کودکان بوسیده میشوند و لپشان کشیده میشود. بچههای تپل حتی توسط غریبهها در خیابان هم این واکنشها را دریافت میکنند. این میزان از توجه کافی نیست تا ما در کودکی با همان ذهن کوچکمان تصمیم بگیریم که چاق باشیم؟!
ما خیلی از این نقشها را با آن ذهن کودکی، با هدف دیده شدن و نوازش گرفتن انتخاب کردهایم، ولی هنوز در بسیاری از آنها گیر افتادهایم. ما فراموش کردهایم که این نقش را زمانی برای دریافت کمی محبت، بازی کردهایم، اما به خاطر نمیآوریم و با این نقش همهویت شدهایم.
و حتی عمیقتر...
شاید باورتان نشود که ما حتی گاهی بیماری را انتخاب میکنیم، برای دریافت نوازش. افرادی را احتمالاً در اطرافیانتان میشناسید که همیشه بیمار هستند. بیماریِ اول تمام نشده دومی شروع میشود. آنها همیشه بیمار هستند. اما چرا؟ آنها در کودکی نوازش سالم دریافت نکردهاند و در عین حال دیدهاند کسانی که بیمار بودند، مورد توجه و مراقبت و رسیدگی بیشتری هستند. سفرها به خاطر فرد بیمار در خانه کنسل میشد، غذاها با اولویت سلامتی بیمار انتخاب میشد و حتی گاهی عیادت از بیمار توسط اقوام و آشنایان صورت میگرفت و آبمیوه و کمپوت برای او آورده میشد. و او که همیشه نیاز شدیدی به دیده شدن داشت و به صورت سالم دیده شدن و توجه را دریافت نمیکرد.
وقتی چنین محبتها و توجههایی را از طرف همه، مثلاً نسبت به برادر خود میدید، با همان ذهن کودکیاش اینطور برداشت میکند که برای دیده شدن فقط یک راه دارد و آن مریض بودن است. اما شاید اینجا سؤالی مطرح شود و آن این است که مگر من میتوانم خودم را بیمار کنم؟ بله، ما فقر را هم آگاهانه انتخاب نمیکنیم. این ضمیر ناخودآگاه ماست که خواستهها را وارد زندگیمان میکند. نیازی به آگاه بودن شما نیست.
اساساً ما کارهایی را دوست داریم انجام بدهیم، که در ضمیر ناخودآگاه ما به عنوان کارِ لذتبخش ثبت شدهاند (دقت کنید! ضمیر ناخودآگاه. این کار ممکن است در خودآگاه برای شما کاملاً آزاردهنده تعریف شده باشد)، و از کارهایی گریزان هستیم که با رنج همراه هستند. حال با استفاده از این ساختار ذهن، میخواهیم از تکنیک قدرتمندی صحبت کنیم که باعث میشود بتوانیم به تمام اهدافمان برسیم، عادتهای نادرستمان را رها کنیم و عادتهای خوب و همراستا با اهداف و رسالت زندگی خود ایجاد کنیم. این تکنیک، اهرم رنج و لذت نام دارد.
بگذارید با یک مثال توضیح دهیم. احتمالاً در زندگی با افرادی برخورد داشتهاید، که همیشه بدقول هستند و به موقع سر قرار حاضر نمیشوند. آنها همیشه دیر میرسند. ما اغلب آنها را سرزنش میکنیم و آنها را افراد بیمسئولیت و خودخواهی میدانیم، اما آنها احتمالاً اصلاً هم انسانهای بدی نیستند. تأخیر کردن برای آنها به هر دلیلی لذت تعریف شده است. مثلاً ممکن است باورشان این باشد که «کسی که زود برسد سر قرار، انسان جذابی نیست»، پس با دیر رسیدن از این رنج که او را جذاب نبینند، فرار میکند. زیرا باور او اینست که، «کسی که دیرتر میرسد فرد جذابتریست» و یا اینکه می خواهد با دیر رسیدن احساس مهم بودن بکند، و او برای رسیدن به این لذت است که همیشه تأخیر دارد. او این کار را برای رسیدن به این لذتها و فرار از این رنجها انجام میدهد، ولی احتمالاً اکثر اوقات این موضوع به ضررش تمام میشود. مثلاً در قرارهای کاری یا حتی اولین قرارهای عاشقانه.
آنتونی رابینز در مورد اهرم رنج و لذت میگوید :
راز موفقیت در زندگی از همهی جوانب در این است، که یاد بگیرید چگونه از اهرم رنج و لذت استفاده کنید،
نه اینکه رنج و لذت از شما استفاده کند. اگر اینگونه باشید زمام زندگیتان را خودتان در دست میگیرید، در غیر این صورت زندگی بر شما حاکم خواهد شد.
(برای آشنایی بیشتر با "آنتونی رابینز" و آموزه های او، میتوانید سمینار "چگونه خالق زندگی خارقالعادهای باشیم" و کتاب "تزلزلناپذیر" (کلیک کنید)، که توسط مجموعهی رویال مایند ترجمه و تهیه شده است، را در بخش محتوای ویژهی سایت مطالعه کنید).
اگر میدانیم کاری درست است، چرا تلاشی برای انجام آن نمیکنیم؟
اگر ما میدانیم کاری درست است اما آن را انجام نمیدهیم، به این دلیل است که یا هنوز رنج حاصل از عدم انجام آن برایمان بزرگ و قابلِ لمس نیست و یا انجام آن کار برایمان لذت کمی به همراه دارد (و یا انجام فعالیتهای دیگر برایمان لذت بیشتری به همراه دارند). تکنیک اهرم رنج و لذت به شما کمک میکند با توجه به خواستههایی که در سر دارید و با تغییر نوع حس خود از لذت به رنج، بر هدف خود متمرکز شوید. در واقع قرآن و کتب آسمانی دیگر هم به نوعی از اهرم رنج و لذت برای هدایت انسان استفاده کردهاند، یعنی وعدهی لذت بهشت در مقابل ترساندن از رنج جهنم. ذهن ما به سمت چیزهایی (رفتارهایی) ما را حرکت میدهد که برای او لذت تعریف شده باشه و برعکس ما را از چیزهایی که برای او رنج تعریف شده دور میکند.
در مورد مثال آخر (شخصی که همیشه دیر میرسد)، کاری که باید انجام شود این است که دیر رسیدن باید در ذهن او، رنجآور شود؛ درعینحال، او باید زود رسیدن و به موقع رسیدن را برای ذهن خود، لذت تعریف کند. برای آن فرد سیگاری و آن رانندهای که صدای ضبط اتومبیلاش را تا آخر زیاد میکند، هم به همین صورت.
پیشنهاد میکنیم مقالهی بعد با عنوانِ قضاوت، مانعی برای موفقیت در زندگی! (کلیک کنید)، را به هیچ عنوان از دست ندهید. تصمیم داریم به موضوع قضاوت و ارتباط آن با اهرم رنج و لذت بپردازیم. پس با ما همراه باشید.
تمرین:
1- برای از بین بردن عادتهای بد خود (چه عادتهایی که از بچگی دارید و چه عادتهای جدیدتر) از اهرم رنج و لذت استفاده کنید (عادتهایی مثل سیگار کشیدن و فحش دادن). عصبانی شدن از عادتهای بدتان چاره کار نیست؛ آنها برای ذهن شما لذت تعریف شدهاند و تا زمانی که آنها را به رنج تبدیل نکنید، نمیتوانید تغییرشان دهید.
2- برای ایجاد عادتهای سالمی که میدانید به شما کمک خواهند کرد (مثل ورزش کردن و مطالعه) ولی به هر دلیلی انجامشان نمیدهید، از اهرم رنج و لذت استفاده کنید.
3- برای تمام وضعیتهایی که نمیشود اسم آنها را عادت گذاشت ولی در آن وضعیتها گرفتار شدهاید (مانند مثال چاقی و بیماری در متن مقاله)، از اهرم رنج و لذت استفاده کنید.
روش کار دقیقاً چگونه است؟
برای هر هدفی که در ذهن دارید یک جدول T شکل رسم کنید. در سمت راست، رنج های حاصل از نرسیدن به آن هدف (یا ماندن در شرایط فعلی) و در سمت چپ، لذتهای حاصل از رسیدن به آن هدف را بنویسید. هر چه تعداد مواردی که یادداشت میکنید بیشتر باشد، قدرت اثرگذاری این تمرین بیشتر میشود. سعی کنید خلاق باشید و از زوایای مختلف به این موضوع بپردازید.
پیشنهاد ما این است که در هر ستون در روز اول ده مورد بنویسید و از روز بعد، هر روز دو مورد جدید به آن اضافه کنید. هر روز حداقل دو بار این جدول را بخوانید تا تعاریف ذهنتان از رسیدن به این هدف تغییر کند و اصطلاحاً جای لذت و رنج در ذهنتان عوض میشود. ممکن است در عرض 21 روز یا حتی بیشتر تغییرات را احساس کنید. به مرور احساستان نسبت به آن موضوع تغییر خواهد کرد.
مثل همیشه دوست داریم نظرات خود را در مورد موضوع مطرح شده، با ما به اشتراک بگذارید. به مثالهای بالا بیشتر فکر کنید، آیا شما نیز چنین رفتاری در خود سراغ دارید، که به صورت ناخودآگاه برای توجه و دیده شدن انجام داده باشید؟
برای ثبت نظرات خود، به پایین صفحه مراجعه فرمایید.
-
چرا نیازمند نوازش و دیده شدن هستیم؟
آیا تا به حال به سوالات زیر فکر کردهاید؟
- آیا من هشیارانه زندگی میکنم یا فقط نفس میکشم؟
- چرا خجالتی و سر به زیر شدم؟
- چرا هر کاری میکنم، باز هم دیر میرسم؟
بعد از مقالهی "نقش تمرکزِ ذهن، در جذب خواستهها" (کلیک کنید)، امروز قرار است در مورد یک سری از الگوها و شرطی شدگیهای عمیق از دوران کودکی صحبت کنیم. الگوهایی که شاید اصلاً تا به حال آنها را به خاطر نیاورده باشید، و شاید خواندن این مقاله تلنگری باشد برای به یادآوردن آنها و بیدار شدن از آن خواب.
میخواهیم کمی در مورد نیاز به نوازش شدن صحبت کنیم. شاید این موضوع برای شما عجیب به نظر برسد، اما به زودی متوجه اهمیت زیادِ نوازش شدن خواهید شد. انسان در کودکی به شدت به نوازش شدن، توجه و دیده شدن نیازمند است. دقت کنید که ما صرفاً در مورد نوازش شدن فیزیکی صحبت نمیکنیم.
کودکِ انسان میخواهد لحظه به لحظه دیده شود و مورد توجه قرار بگیرد. احتمالاً این صحنه را بارها دیدهاید که، کودک زمانی که به بالای سرسرهای در شهربازی یا پارک میرسد، بلافاصله اولین کاری که میکند این است که، پدر یا مادرش را صدا بزند تا به او توجه کنند؛ یا حتی زمانی که اولین بار دوچرخه را بدون چرخ های کمکی میراند و یا هزاران مثال دیگر از این قبیل که مطمئناً شما هم دیدهاید. این موضوع ریشه در طبیعتِ انسان دارد، که محتاج دیده شدن و توجه است.
تا اینجا همه چیز خوب به نظر میرسد، اما گاهی کودک در شرایط معمول، نوازش سالم را دریافت نمیکند، بنابراین دست به هر کاری میزند تا نوازش را دریافت کند؛ چرا؟ چون او به شدت نیاز به دیده شدن را در خود دارد، پس هر کاری میکند برای دیده شدن. حتماً با این مثالها هم بسیار خوب آشنا هستید: کودکی که مدام مشغول خرابکاری و به هم ریختن همه چیز است. لیوان را به عمد به زمین میکوبد و میشکند، جیغهای بلند و هیستریک میکشد و یا گاهی خوب که دقت میکنید میبینید که دقیقاً تمام اسباببازیهایش را آورده بین شما و تلویزیون، دقیقاً زمانی که شما مشغول تماشای بازی فوتبال یا سریال مورد علاقهتان هستید. کودک، پشت تمام این رفتارها، در واقع یک درخواست را بلند فریاد میزند: من را ببینید، و این تکنیکی برای دیده شدن او است.
شاید تا اینجا به این فکر کرده باشید که قرار است امروز در مورد تربیت کودک صحبت کنیم، اما موضوع از این هم جالبتر میشود وقتی به شما بگوییم که شما همچنان همان کودک را درونتان دارید؛ کودکی که احتمالاً خیلی جاها در کودکی، حضورش دیده نشده و به رسمیت شناخته نشده است.
- احتمالاً جوانی که سوار بر ماشین خود در خیابان، تمام شیشهها را تا آخر پایین کشیده و صدای موسیقی ضبط اتومبیلاش را تا انتها زیاد کرده، این همان کودکی است که به صورت سالم نوازش دریافت نکرده است، پس یاد گرفته تا با ایجاد سروصدا دیده شود؟
- آیا سیگار کشیدن برای بسیاری از جوانها در ابتدا راهکاری برای دیده شدن نبوده است؟ جوانی که تمام تلاشش را کرده ولی در هیچ جمعی، چه جمع خانواده و فامیل، چه جمع همکلاسیها و چه جمع دوستان مورد توجه واقع نمیشده است.
-اگر گمان میکنید این مثالها فقط برای بزهکاران و کسانی است که در کودکی تحت تربیت ناصحیح بودهاند، کاملاً در اشتباهید. به جرئت میتوان گفت، تمام کسانی که اکنون مشغول خواندن این متن هستید، هزاران بار در طول زندگی دست به انجام کارهایی زدهاید، صرفاً برای دیده شدن و جلب توجه و حتی تا همین امروز هم این مورد ادامه دارد. ( برای تغییرِ عادتهای رفتاری و الگوهای ذهنیِ قدیمی که در ضمیرناخوداگاه شما تثبیت شدهاند، پیشنهاد میکنیم "دورهی جامع پارادایم شیفت" از "باب پراکتور" (کلیک کنید)، که توسط مجموعهی رویال مایند ترجمه و تهیه شده است، را از دست ندهید).
بگذارید مثالی دیگر بیاوریم:
کودکی را تصور کنید که مانند خیلی از کودکان دیگر، همواره در جمع برای ساکت بودن و یا کمتر صحبت کردن، تشویق شده است. بزرگترها با خوشحالی از او تعریف میکنند: بهبه چه پسر مؤدبی، چه پسر خوب و ساکتی. چقدر آقاست!
نوازشی که در آن روزها دریافت کرده است، باعث شده که کودک مشتاقانه به دنبال هویت منزوی و گوشهگیر باشد، چون باعث میشده که تشویق و دیده شود. سالها بعد وقتی در ارتباط گرفتن در جمع مخصوصاً با جنس مخالف دست و پایش را گم میکرده است، چشمانش را از چشمانشان میدزدیده و حتی توانایی گفتن یک سلامِ خشک و خالی را نداشته است، از خودش بدش میآید و خود را به شدت سرزنش و تحقیر میکند. این تناقضها هر روز او را از خود دورتر میکند و در واقع هر روز کوچکتر میشود. او گمان میکند که این هویت را به صورت ژنتیکی دریافت کرده و توانایی در تغییر آن ندارد، درحالیکه این فقط لباسی بود که او ناآگاهانه به تن داشته است.
ما در کودکی با خودمان میثاقی بستهایم که بعدها فراموش کردهایم. اکثر میثاقهای دوران کودکی، حالا محدودمان کردهاند، عزت نفسمان را تخریب کردهاند، جلوی رشدمان را گرفتهاند و کاملاً سدِ راه خوشبختی ما هستند. ما این نقشها را در کودکی و ناهشیارانه برگزیدیم، ولی اکنون در اغلب اوقات اصلاً متوجه این نیستیم که در قالبی فرورفتهایم.
به جرئت میتوان گفت، تقریباً تمام کسانی که مخصوصاً از دوران کودکی یا نوجوانی تا به امروز چاق هستند، که اکثر آنها خود را گرفتار این موضوع میبینند و حتی با رژیمهای سخت و حتی جراحیهای خطرناک هم از پس اضافه وزن خود بر نمیآیند، کسانی هستند که در کودکی چاقی را ناآگاهانه برای خود انتخاب کردهاند. اما شاید بپرسید، این یکی دیگر چرا؟ مگر چاقی چه جذابیتی دارد؟ بگذارید یادتان بیندازیم؛ کودکان در اصطلاح تُپل، تقریباً همیشه مورد توجه بیشتری قرار میگیرند. احتمالاً چند برابر دیگر کودکان بوسیده میشوند و لپشان کشیده میشود. بچههای تپل حتی توسط غریبهها در خیابان هم این واکنشها را دریافت میکنند. این میزان از توجه کافی نیست تا ما در کودکی با همان ذهن کوچکمان تصمیم بگیریم که چاق باشیم؟!
ما خیلی از این نقشها را با آن ذهن کودکی، با هدف دیده شدن و نوازش گرفتن انتخاب کردهایم، ولی هنوز در بسیاری از آنها گیر افتادهایم. ما فراموش کردهایم که این نقش را زمانی برای دریافت کمی محبت، بازی کردهایم، اما به خاطر نمیآوریم و با این نقش همهویت شدهایم.
و حتی عمیقتر...
شاید باورتان نشود که ما حتی گاهی بیماری را انتخاب میکنیم، برای دریافت نوازش. افرادی را احتمالاً در اطرافیانتان میشناسید که همیشه بیمار هستند. بیماریِ اول تمام نشده دومی شروع میشود. آنها همیشه بیمار هستند. اما چرا؟ آنها در کودکی نوازش سالم دریافت نکردهاند و در عین حال دیدهاند کسانی که بیمار بودند، مورد توجه و مراقبت و رسیدگی بیشتری هستند. سفرها به خاطر فرد بیمار در خانه کنسل میشد، غذاها با اولویت سلامتی بیمار انتخاب میشد و حتی گاهی عیادت از بیمار توسط اقوام و آشنایان صورت میگرفت و آبمیوه و کمپوت برای او آورده میشد. و او که همیشه نیاز شدیدی به دیده شدن داشت و به صورت سالم دیده شدن و توجه را دریافت نمیکرد.
وقتی چنین محبتها و توجههایی را از طرف همه، مثلاً نسبت به برادر خود میدید، با همان ذهن کودکیاش اینطور برداشت میکند که برای دیده شدن فقط یک راه دارد و آن مریض بودن است. اما شاید اینجا سؤالی مطرح شود و آن این است که مگر من میتوانم خودم را بیمار کنم؟ بله، ما فقر را هم آگاهانه انتخاب نمیکنیم. این ضمیر ناخودآگاه ماست که خواستهها را وارد زندگیمان میکند. نیازی به آگاه بودن شما نیست.
اساساً ما کارهایی را دوست داریم انجام بدهیم، که در ضمیر ناخودآگاه ما به عنوان کارِ لذتبخش ثبت شدهاند (دقت کنید! ضمیر ناخودآگاه. این کار ممکن است در خودآگاه برای شما کاملاً آزاردهنده تعریف شده باشد)، و از کارهایی گریزان هستیم که با رنج همراه هستند. حال با استفاده از این ساختار ذهن، میخواهیم از تکنیک قدرتمندی صحبت کنیم که باعث میشود بتوانیم به تمام اهدافمان برسیم، عادتهای نادرستمان را رها کنیم و عادتهای خوب و همراستا با اهداف و رسالت زندگی خود ایجاد کنیم. این تکنیک، اهرم رنج و لذت نام دارد.
بگذارید با یک مثال توضیح دهیم. احتمالاً در زندگی با افرادی برخورد داشتهاید، که همیشه بدقول هستند و به موقع سر قرار حاضر نمیشوند. آنها همیشه دیر میرسند. ما اغلب آنها را سرزنش میکنیم و آنها را افراد بیمسئولیت و خودخواهی میدانیم، اما آنها احتمالاً اصلاً هم انسانهای بدی نیستند. تأخیر کردن برای آنها به هر دلیلی لذت تعریف شده است. مثلاً ممکن است باورشان این باشد که «کسی که زود برسد سر قرار، انسان جذابی نیست»، پس با دیر رسیدن از این رنج که او را جذاب نبینند، فرار میکند. زیرا باور او اینست که، «کسی که دیرتر میرسد فرد جذابتریست» و یا اینکه می خواهد با دیر رسیدن احساس مهم بودن بکند، و او برای رسیدن به این لذت است که همیشه تأخیر دارد. او این کار را برای رسیدن به این لذتها و فرار از این رنجها انجام میدهد، ولی احتمالاً اکثر اوقات این موضوع به ضررش تمام میشود. مثلاً در قرارهای کاری یا حتی اولین قرارهای عاشقانه.
آنتونی رابینز در مورد اهرم رنج و لذت میگوید :
راز موفقیت در زندگی از همهی جوانب در این است، که یاد بگیرید چگونه از اهرم رنج و لذت استفاده کنید،
نه اینکه رنج و لذت از شما استفاده کند. اگر اینگونه باشید زمام زندگیتان را خودتان در دست میگیرید، در غیر این صورت زندگی بر شما حاکم خواهد شد.
(برای آشنایی بیشتر با "آنتونی رابینز" و آموزه های او، میتوانید سمینار "چگونه خالق زندگی خارقالعادهای باشیم" و کتاب "تزلزلناپذیر" (کلیک کنید)، که توسط مجموعهی رویال مایند ترجمه و تهیه شده است، را در بخش محتوای ویژهی سایت مطالعه کنید).
اگر میدانیم کاری درست است، چرا تلاشی برای انجام آن نمیکنیم؟
اگر ما میدانیم کاری درست است اما آن را انجام نمیدهیم، به این دلیل است که یا هنوز رنج حاصل از عدم انجام آن برایمان بزرگ و قابلِ لمس نیست و یا انجام آن کار برایمان لذت کمی به همراه دارد (و یا انجام فعالیتهای دیگر برایمان لذت بیشتری به همراه دارند). تکنیک اهرم رنج و لذت به شما کمک میکند با توجه به خواستههایی که در سر دارید و با تغییر نوع حس خود از لذت به رنج، بر هدف خود متمرکز شوید. در واقع قرآن و کتب آسمانی دیگر هم به نوعی از اهرم رنج و لذت برای هدایت انسان استفاده کردهاند، یعنی وعدهی لذت بهشت در مقابل ترساندن از رنج جهنم. ذهن ما به سمت چیزهایی (رفتارهایی) ما را حرکت میدهد که برای او لذت تعریف شده باشه و برعکس ما را از چیزهایی که برای او رنج تعریف شده دور میکند.
در مورد مثال آخر (شخصی که همیشه دیر میرسد)، کاری که باید انجام شود این است که دیر رسیدن باید در ذهن او، رنجآور شود؛ درعینحال، او باید زود رسیدن و به موقع رسیدن را برای ذهن خود، لذت تعریف کند. برای آن فرد سیگاری و آن رانندهای که صدای ضبط اتومبیلاش را تا آخر زیاد میکند، هم به همین صورت.
پیشنهاد میکنیم مقالهی بعد با عنوانِ قضاوت، مانعی برای موفقیت در زندگی! (کلیک کنید)، را به هیچ عنوان از دست ندهید. تصمیم داریم به موضوع قضاوت و ارتباط آن با اهرم رنج و لذت بپردازیم. پس با ما همراه باشید.
تمرین:
1- برای از بین بردن عادتهای بد خود (چه عادتهایی که از بچگی دارید و چه عادتهای جدیدتر) از اهرم رنج و لذت استفاده کنید (عادتهایی مثل سیگار کشیدن و فحش دادن). عصبانی شدن از عادتهای بدتان چاره کار نیست؛ آنها برای ذهن شما لذت تعریف شدهاند و تا زمانی که آنها را به رنج تبدیل نکنید، نمیتوانید تغییرشان دهید.
2- برای ایجاد عادتهای سالمی که میدانید به شما کمک خواهند کرد (مثل ورزش کردن و مطالعه) ولی به هر دلیلی انجامشان نمیدهید، از اهرم رنج و لذت استفاده کنید.
3- برای تمام وضعیتهایی که نمیشود اسم آنها را عادت گذاشت ولی در آن وضعیتها گرفتار شدهاید (مانند مثال چاقی و بیماری در متن مقاله)، از اهرم رنج و لذت استفاده کنید.
روش کار دقیقاً چگونه است؟
برای هر هدفی که در ذهن دارید یک جدول T شکل رسم کنید. در سمت راست، رنج های حاصل از نرسیدن به آن هدف (یا ماندن در شرایط فعلی) و در سمت چپ، لذتهای حاصل از رسیدن به آن هدف را بنویسید. هر چه تعداد مواردی که یادداشت میکنید بیشتر باشد، قدرت اثرگذاری این تمرین بیشتر میشود. سعی کنید خلاق باشید و از زوایای مختلف به این موضوع بپردازید.
پیشنهاد ما این است که در هر ستون در روز اول ده مورد بنویسید و از روز بعد، هر روز دو مورد جدید به آن اضافه کنید. هر روز حداقل دو بار این جدول را بخوانید تا تعاریف ذهنتان از رسیدن به این هدف تغییر کند و اصطلاحاً جای لذت و رنج در ذهنتان عوض میشود. ممکن است در عرض 21 روز یا حتی بیشتر تغییرات را احساس کنید. به مرور احساستان نسبت به آن موضوع تغییر خواهد کرد.
مثل همیشه دوست داریم نظرات خود را در مورد موضوع مطرح شده، با ما به اشتراک بگذارید. به مثالهای بالا بیشتر فکر کنید، آیا شما نیز چنین رفتاری در خود سراغ دارید، که به صورت ناخودآگاه برای توجه و دیده شدن انجام داده باشید؟
برای ثبت نظرات خود، به پایین صفحه مراجعه فرمایید.
-