تأثیر شگفت‌انگیز مراقبه در خودسازی

زمان مطالعه :10 دقیقه

چکیده این مطلب : در مراقبه، شما باید ابتدا نگاهی به خود بیندازید و به خودشناسی رسیده و سپس تصمیم بگیرید که چه چیزی را می‌خواهید تغییر بدهید، تا زندگی بهتری را تجربه کنید. هدف از مراقبه این است که از ذهن تحلیلی‌تان عبور کنید. ذهن تحلیلی، پرده یا مانعی‌ست که ذهن خودآگاه شما را از ذهن ناخودآگاه‌تان جدا می‌کند. شما زمانی که به دنیا آمده‌اید، ذهن‌تان کاملاً ناخودآگاه بوده است و این سبب می‌شود که اطلاعات به راحتی وارد مغز شما شود. کودکان امکان تحلیل ندارند؛ در نتیجه تمام اطلاعاتی که آن‌ها در معرض‌اش قرار می‌گیرند، بدون کم و کاست وارد ذهن ناخودآگاه‌شان می‌شود. در این مقاله سعی داریم به شما آموزش دهیم که چطور از ذهنِ تحلیلی خود توسط مراقبه عبور کرده و دنیا و شخصیت جدید خود را خلق کنید. در حقیقت قادر خواهید بود، از شخصیتی که در حال حاضر دارید به یک شخصیت جدید برسید، بدون آن‌که بدانید، حال چه ویژگی‌های شخصیتی دارید و می‌خواهید چه نوع شخصیتی در خودتان ایجاد کنید.

 

تأثیر شگفت‌انگیزِ مراقبه در خودسازی!

 

فقط، این‌جا باش...

قضاوت نکن...

هیچ تلاشی نکن...

هیچ چیزی را شروع نکن...

هیچ چیزی را متوقف نکن...

فقط، این‌جا باش...

همین کافی‌ست!

 

مراقبه به چه معناست:

۱. اولین مرحله در مراقبه، «آشنایی با خود»(خودشناسی): 

چه‌طور می‌توانید از شخصیتی که در حال حاضر دارید به یک شخصیت جدید تبدیل شوید، بدون این‌که بدانید چه ویژگی‌های شخصیتی دارید و می‌خواهید چه نوع شخصیتی در خود ایجاد کنید؟ شما باید به خودتان نگاه کنید و به خودشناسی برسید و سپس تصمیم بگیرید، که چه چیزی را می‌خواهید تغییر دهید تا زندگی بهتری داشته باشید. وقتی می‌خواهید کاری را متفاوت انجام بدهید، معمولاً چه کاری انجام می‌دهید؟ مدتی خود را از دنیای بیرون جدا می‌کنید، تا به این مسئله فکر کنید که چه کارهایی را انجام بدهید و چه کارهایی را انجام ندهید. شما از شخصیتی که دارید آگاه می‌شوید و برای شخصیت جدیدتان برنامه‌‌ریزی می‌کنید.

 

برای مثال: 

- اگر بخواید خوشحال باشید، قدم اول این است که دیگر ناراحت نباشید، و از افکاری که شما را ناراحت می‌کنند دست بردارید و احساساتِ رنج، اندوه و حسرت را متوقف کنید. 

- اگر بخواهید ثروتمند بشوید، ابتدا باید تصمیم بگیرید کارهایی که شما را فقیر می‌کنند را انجام ندهید. 

- اگر بخواهید سالم باشید، باید سبک زندگی ناسالم‌تان را کنار بگذارید.

- اول باید تصمیم بگیرید که دیگر شخصیت قبلی‌تان نباشید، تا جایی برای شخصیت جدیدتان باز بشود؛ و این نیازمند خودشناسی‌ است.

- در واقع تا ساختمانی تخریب نشود، نمی‌شود از پایه و اساس مجدداً طوری که دل‌مان می‌خواهد آن را بسازیم، و یا کمدی که پُر است از لباس‌های قدیمی و کهنه، دیگر جایی برای لباس‌های جدید باقی نمی‌گذارند.

 

۲- دومین مرحله در مراقبه، «پرورش خود»:

هنگامی که شما زمینِ سختی که مدت‌ها بی‌استفاده مانده را شخم می‌زنید، با بیل و وسایل دیگر زمین را زیر و رو می‌کنید؛ شما «خاک و مواد مغذی جدید» را به سطح آورده و امکان جوانه‌زنی بذر را فراهم می‌کنید. آماده‌سازی زمین ممکن است مستلزم این باشد که گیاهانِ فصل‌های قبل، علف‌های هرز و سنگ‌ها را نیز از روی زمین بردارید. گیاهان فصول قبل، مانند نتایج زندگی شما هستند که از افکار، احساسات و اعمال شما نشأت گرفته‌اند. علف‌های هرز، همان نگرش‌ها و باورهای شما هستند، که به صورت ناخودآگاه تلاش‌های شما را بی‌ثمر می‌کنند و شما به دلیل این‌که درگیر مسائل زندگی‌تان بوده‎‌اید، به آن‌ها توجه نکرده‌اید. سنگ، نماد لایه‌های موانع و محدودیت‌های شخصی شماست. شما باید به تمام این موارد رسیدگی کنید تا جا برای کاشتن گیاه جدید در باغچه‌ی ذهن‌تان باز شود. ایجاد ذهنیت جدید مانند پرورش یک باغ است. 

 

برای تغییر جهان باید ابتدا خود را تغییر دهید

 

فواید مراقبه:

۱- عبور از ذهن تحلیلی:

هدف از مراقبه یا مدیتیشن (کلیک کنید)، این است که از ذهن تحلیلی‌ خود عبور کنید. ذهنِ تحلیلی، پرده یا مانعی‌ست که ذهنِ خودآگاه شما را از ذهنِ ناخودآگاه‌ خود جدا می‌کند. شما زمانی که به دنیا آمده‌اید، ذهن‌تان کاملاً ناخودآگاه بوده است و این باعث می‌شود که اطلاعات به راحتی وارد مغزتان بشود. کودکان امکان تحلیل ندارند؛ در نتیجه تمام اطلاعاتی که کودکان در معرض‌اش قرار می‌گیرند، بدون کم و کاست وارد ذهن ناخودآگاه‌شان می‌شود. برای مثال:

«مرد که گریه نمی‌کند»

«دختر نباید صدای‌اش بلند باشد»

«پول، منبع تمام فسادهاست»

هنگامی که کودکان به این اطلاعات گوش می‌دهند، آن‌ها را تحلیل نمی‌کنند، و این اطلاعات اساس شخصیتِ آینده‌ی آن‌ها را تشکیل می‌دهد. از آن‌جا که ۹۵ درصدِ شخصیتی که ما در ۳۵ سالگی داریم، ذهن ناخودآگاه‌مان است، بنابراین می‌توان گفت کودکان در سنین بسیار پایین برنامه‌ریزی می‌شوند، و بی آن‌که بدانند، رفتارهای ناخودآگاهی را از والدین و اطرافیان‌شان می‌آموزند.

"رابرت کیوساکی" نویسنده‌ی کتاب "پدر پولدار، پدر فقیر"، می‌گوید اگر کودکی با ضریب هوشی پایین، در خانواده‌ای ثروتمند بزرگ شود، قطعاً در آینده از لحاظ مالی موفق خواهد بود. اما اگر کودکی ضریب هوشی بسیار بالایی هم داشته باشد، اما در خانواده‌ای فقیر بزرگ شده باشد، قطعاً از لحاظ مالی با مشکلات زیادی مواجه خواهد شد. تمام این‌ها به باورهایی که در کودکی، زمانی که ما هنوز ذهن تحلیلی‌مان شکل نگرفته بوده است، برمی‌گردد و وارد ناخودآگاه‌مان شده است، که اکنون شخصیت ما را ساخته‌اند.

بین سنین ۶ تا ۹ سالگی، ذهن تحلیلی به طور کامل شکل می‌گیرد. هنگامی که ذهنِ تحلیلی تشکیل شد، ذهنِ تحلیلی، ذهن خودآگاه را از ذهن ناخودآگاه جدا می‌کند. ذهن خودآگاه شما ۵ درصد از کل ذهن‌تان را شامل می‌شود و از چیزهایی مانند منطق و استدلال تشکیل شده و چیزهایی مانند ایمان، اراده و خلاقیت را ایجاد می‌کند. اما ذهن ناخودآگاه، ۹۵ درصد از شخصیت ۳۵ سالگی شما را تشکیل می‌دهد و جایگاه نگرش‌ها، باورها، عادت‌ها و رفتارهای ناخودآگاه شماست.

از آن‌جا که مغز به دو نیم‌کره تقسیم شده است، ذهنِ تحلیلی همیشه در حال سبک و سنگین کردنِ درست و غلط، شناخته‌ها و ناشناخته‌ها، گذشته و آینده است. این تقسیم‌بندی مغز به ما اجازه می‌دهد که با ذهن تحلیلی‌مان، مسیر زندگی خود را پیدا کنیم. ما برای یادگیری چیزهای جدید، تصمیم‌گیری‌های اخلاقی، انتخاب کردن و تصمیمات مهم به ذهن تحلیلی‌مان نیاز داریم. 

در ذهن برخی افراد، پرده‌ی بسیار نازکی بین ذهنِ خودآگاه و ذهنِ ناخودآگاه وجود دارد، و هر چه‌قدر این پرده نازک‌تر باشد، تلقین‌پذیری شما بیشتر خواهد شد. به عبارت دیگر، درست مانند ذهن کودک این اطلاعات می‌تواند وارد ذهنِ ناخودآگاه شود و بر ما تأثیر بگذارد. مراقبه سبب می‌شود، که ما تلقین‌پذیر باشیم زیرا افکار را بدون تحلیل، می‌پذیریم و باور می‌کنیم تا بتوانیم ذهنِ ناخودآگاه‌مان را برنامه‌ریزی کنیم. اما در برخی از افراد، پرده یا مانعی که بین ذهنِ خودآگاه و ذهنِ ناخودآگاه قرار دارد، بسیار ضخیم است و به همین دلیل تلقین‌پذیری این افراد پایین‌تر است. در این افراد، اطلاعات نمی‌تواند به راحتی از سدِ ذهنِ تحلیلی عبور کند، پس هر چه‌قدر ذهن شما تحلیلی‌تر باشد، تلقین‌پذیری‌ شما پایین‌تر است. تلقین‌پذیری یعنی این که اطلاعات را بدون تحلیل، بپذیریم و باور کنیم و تسلیمِ آن‌ها بشویم. 

هنگامی که بیاموزید وارد حالت خلسه شوید، مغزتان به حالت سکون می‌رسد؛ در این حالت شما نه فکر می‌کنید و نه تحلیل، شما در حالت خلسه هستید و تلقین‌پذیری‌تان بیشتر است و شما موفق شده‌اید از ذهن خودآگاه و ذهن تحلیلی‌تان عبور کنید و به ذهن ناخودآگاه برسید. سپس برنامه‌های ناخودآگاه را از ابتدا برنامه‌ریزی می‌کنید. 

برنامه‌های ناخودآگاهِ شما درست مانند برنامه‌های کامپیوتری هستند، به محض این‌که دکمه‌ی شروع یا اجرا را بزنید، برنامه به صورت خودکار اجرا خواهد شد؛ این دقیقاً همان اتفاقی‌ست که در ناخودآگاه شما رخ می‌دهد، و زندگی بسیاری از افراد بر اساس همین برنامه‌های ناخودآگاه تعریف می‌شود. شاید ذهنِ خودآگاهِ این افراد چیز دیگری بخواهد، اما ذهن ناخودآگاه‌شان زحمات آن‌ها را هدر می‌دهد؛ پس باید ذهنِ ناخودآگاه را از ابتدا برنامه‌ریزی کرد و یک برنامه‌ی جدید بنویسیم.

پس هدف از مراقبه کردن این است که، از ذهنِ تحلیلی عبور کرده و وارد سیستم عامل ذهن‌مان بشویم؛ زیرا برنامه‌ها آن‌جا قرار دارند. زمانی که وارد سیستم عامل ذهن‌مان شدیم، می‌توانیم باورهای محدودکننده، رفتارها و عادت‌های ناخودآگاه خود را پیدا کرده و آن‌ها را از ابتدا برنامه‌ریزی کنیم، تا مفیدتر و کارآمدتر شوند.

 شما نمی‌توانید ذهنِ ناخودآگاه‌تان را با ذهنِ خودآگاه‌تان، تغییر بدهید؛

برای این کار لازم است که از ذهنِ تحلیلی‌ خود عبور کنید.

 

۲. کنترلِ آگاهانه‌ی امواج مغزی:

مغز شما اندامی‌ست که معنا، انسجام و نظم را بین اتفاقات دنیای بیرون و دنیای درون ایجاد می‌کند؛ اگر شما بیدار باشید و توجه‌تان را به دنیای بیرون، بدن‌تان، مکان و زمان معطوف کنید، مغز شما مجبور می‌شود که تمام اطلاعاتِ حواس پنج‌گانه را جمع‌آوری و ادغام کند؛ تمام چیزهایی که می‌شنوید، می‌بینید، لمس می‌کنید و بو می‌کنید. اگر مغز شما فعال باشد، در محدوده‌ی امواج «بتا» قرار دارد. در امواج مغزی بتا، توجه شما عمدتاً به محیط و دنیای بیرونی‌ست.

در حین مراقبه، مغز شما از حالت «بتا» وارد «آلفا» می‌شود؛ آلفا حالتی‌ست که در آن، دنیای درون از دنیای بیرون واقعی‌تر می‌شود. هنگامی که شما وارد مراقبه می‌شوید، در حین مراقبه بدن‌تان نمی‌تواند چیزی بخورد، بو کند، بچشد، لمس کند، تجربه کند، ببیند و بشنود، ارتباط شما با محیط بیرون‌، قطع شده و دنیای درون‌تان از دنیای بیرون، واقعی‌تر خواهد شد. زمانی که این اتفاق پیش آمد، شما وارد الگوی امواج آلفا می‌شوید.

وقتی شما از بتا وارد آلفا می‌شوید، در واقع از ذهنِ تحلیلی‌تان عبور کرده و وارد سیستم عاملی می‌شوید که تمام برنامه‌ها، عادت‌ها و رفتارهای ناخودآگاه‌تان در آن قرار دارند. ما در حالت آلفا دیگر گفت‌وگوهای ذهنی را نمی‌شنویم و ناگهان تصاویر و عکس‌هایی را می‌بینیم، زیرا آلفا حالتِ تخیل است.

هنگام مراقبه، می‌توانیم عمیق‌تر شویم و از آلفا به «تتا» برسیم. تتا در جریان مراقبه، حالتی‌ست که در هیپنوتیزم ایجاد می‌شود و تلقین‌پذیریِ فرد را بسیار زیاد می‌کند. در این حالت بدن استراحت کرده و تقریباً خواب است، اما شما در ذهن ناخودآگاه‌تان، آگاه(هشیار) هستید. زمانی که شخصِ در حال مراقبه، وارد تتا می‌شود، چراغ‌ها خاموش شده و آن بخش از مغز که شما را به امور آشنا و شناخته‌شده‌ی زندگی‌ متصل می‌کند یعنی جایگاه هویت، ذهنِ خودآگاه و شخصیتِ شما، سرکوب می‌شود. در این حالت آگاهی و هشیاری از ذهنِ خودآگاه خارج شده و وارد مراکز ناخودآگاه خواهد شد.

حالت بعد در طی مراقبه، حالت مغزی «دلتا» نام دارد. در این حالت، بدن شما در حالت بی‌اختیاری قرار گرفته و کاملاً خواب است و فعالیت ذهنِ خودآگاه هم بسیار کم است. و اما حالت آخر، الگوی موجی‌ «گاما» است. گاما، یک حالت اَبَر-آگاه و ابر-هشیاری است، که در آن دنیای درون از دنیای بیرون واقعی‌تر می‌شود، و هنگامی که در این حالت قرار می‌گیریم، سبب بروز عواطفی مانند وجد، مسرت و سرور می‌شود.

همان‌طور که گفته شد، هدف از مراقبه این است که از ذهنِ تحلیلی عبور کرده و آن‌چه ذهنِ خودآگاه و ناخودآگاه شما را از هم جدا می‌کند، ذهن تحلیلی‌تان است؛ پس برای این‌که بتوانید از ذهنِ تحلیلی‌تان عبور کنید و وارد ذهنِ ناخودآگاه و جایگاه برنامه‌های خودکارتان شوید، یاد می‌گیرید که در حین مراقبه از بتا به آلفا برسید و هنگامی که به امواج مغزی آلفا رسیدید، از ذهن تحلیلی عبور کرده (آلفا، پُل بین ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه است) و بعد که وارد تتا و دلتا می‌شوید، وارد بخش ناخودآگاه مغز شدید و در این‌جاست که می‌توانید تغییرات قابل توجه و چشم‌گیری ایجاد کنید.

 

۳. گذر از بدن، محیط و زمان:

زمان یعنی گذشته و آینده؛ در لحظه‌ي حال زمانی وجود ندارد. آن فکري که با رفتن به گذشته، غم و ناراحتی را یادآوری می‌کند و با رفتن به آینده، ترس و نگرانی‌ها را در وجودمان بیدار می‌کند، سبب می‌شود مفهومی به نام «زمان» به وجود بیاید. در لحظه‌ي حال هیچ چیزي براي غم، اندوه، ترس و نگرانی وجود ندارد. در لحظه‌ي ابديِ حال همه چیز خوب است. همه چیز زیباست، زیرا ذهن براي تحلیل کردن نیاز به زمان دارد، نیاز به گذشته و آینده دارد.

اگر افکار خود را مشاهده نکنی، وجود اصیل و ذات حقیقی‌ات را فراموش خواهی کرد؛ هویت خود را در دنیاي بیرون جستجو می‌کنی و فراموش می‌کنی که دنیاي بیرون تنها، بازتاب درون‌ات است. هنگامی که نیروي درون‌ات را فراموش کنی، خود را چون تکه‌اي جدا از جهانِ هستی می‌بینی، احساس خلا و کمبود داري، به هر چیز می‌چسبی(وابسته می‌شوی)، چرا که از جدایی‌ای که در درونت احساس می‌کنی، بیزاري.

اگر می‌خواهی باورهای‌ات سریع‌تر تغییر کنند، به لحظه‌ي ابدي حال بیشتر توجه کن. لحظه‌ي ابدي حال به این معنا نیست که زمان به بی‌نهایت می‌رسد، بلکه منظور این است که اصلاً زمان در آن معنا و مفهومی ندارد. ما فضایی هستیم براي هر آن‌چه اتفاق می‌افتد. به دنبال اتفاقات خوب بودن یعنی بیرون تغییر کند، بیرون خوب شود؛ در فضاي درون اتفاقات خوب رخ دهد، یعنی خودت تغییر کنی. زمانی که درون تغییر کند، لاجرم بیرون هم تغییر می‌کند، زیرا دنیاي بیرون بازتاب دنیاي درون است. 

 

تغییر باورها و رخ دادن اتفاقات خوب در زندگی

 

روزانه حدود ۶۰ هزار فکر در ذهن شما پردازش می‌شود و اکثر این افکار، همان افکار دیروز هستند. این افکار و نگرش‌ها در پشت صحنه‌ی آگاهیِ شما یعنی در ناخودآگاه جریان دارند. افکاری مانند:

«من هیچ‌وقت تغییر نمی‌کنم»

«زندگیِ من هیچ نکته مثبتی ندارد»

«من نمی‌توانم کاری تأثیرگذار انجام بدهم»

«من هیچ‌وقت به عشق نمی‌رسم»

«من توانایی انجام هیچ کاری را ندارم»

«من هیچ‌وقت به شغل مناسبی نخواهم رسید»

این‌ها چیزهایی هستند که افراد روزانه به آن‌ها فکر می‌کنند؛ هنگامی که در حین مراقبه این افکار به سطح می‌آیند و خودشان را نشان می‌دهند، به محض این‌که شما متوجه این افکار شوید و به جای این‌که به آن‌ها واکنش نشان بدهید، تنها به مشاهده‌ی آن‌ها بپردازید، در حقیقت در حالِ رسیدن به «خودشناسی» هستید.

اولین گام مراقبه این است که بنشینیم، چشم‌ها را ببندیم، و با تمام چیزهای شناخته‌شده‌ی محیط بیرون قطع رابطه کنیم. به این ترتیب اطلاعات کمتری از حواس پنج‌گانه وارد مغز خواهند شد و ناگهان دنیای درونِ شما از دنیای بیرون‌تان واقعی‌تر می‌شود. چشم‌ها را می‌بندید و به «بدن‌ِ خود» می‌گویید، «همین‌جا بنشین» بعداً می‌توانی ایمیل‌ها را چک کنی، پیام‌ها را نگاه کنی، سراغ اینستاگرام بروی، دوش بگیری و قهوه بخوری اما فعلاً به تو دستور می‌دهم همین‌جا آرام بنشینی، زیرا من فرمانده هستم. 

اگر شما بنشینید و مراقبه کنید، اما عادت کرده باشید که رأس ساعت ۸ صبح اینستاگرام را چک کنید، بدن‌تان متوجه می‌شود که شما برنامه‌ خود را اجرا نکرده‌اید (چک کردن اینستاگرام)؛ بدن منتظر این مواد شیمیایی‌ست، زیرا شرطی شده است و اگر شما بدانید که بدن‌تان این کار را انجام می‌دهد و بدن‌ را به لحظه‌ی حال برگردانید، و صدای آن احساس را پایین‌تر بیاورید، می‌توانید توجه‌ خود را از آن مشکل یا شخص بردارید. 

اگر از بدن‌تان جدا شوید، از تمام امور شناخته‌شده‌ی محیطِ بیرونی‌ فراتر بروید و تلاش کنید در لحظه‌ی حال قرار بگیرید، در حقیقت اعلام می‌کنید که من می‌خواهم افکار خود را تغییر بدهم و می‌خواهم یک چیز جدید خلق کنم. مراقبه به ما کمک خواهد کرد، که دیگر قربانی محیط بیرون نباشیم. یعنی اجازه ندهیم دنیای بیرون، افکار و احساسات ما را کنترل کنند و به ما کمک خواهد کرد که آگاهانه زندگی خود را خلق کنیم.

 

بهترین زمان برای مراقبه: 

o صبح زود بعد از بیدار شدن

o شب هنگام و قبل از خواب

 

فرآیند مراقبه:
  • در مراقبه، شما شخصیت حال حاضرتان را ترک کرده و شخصیت جدیدی ایجاد خواهید کرد.

  • به کمک مراقبه، ذهنیت قدیمی‌تان را کنار می‌گذارید و ذهنیت جدیدی می‌سازید.

  • مراقبه، مسیرهای عصبی قبل را قطع کرده و مسیرهای عصبی جدیدی تشکیل می‌دهد.

  • با انجام مراقبه، احساسات گذشته را فراموش کرده و بدن‌ خود را به احساسات جدید شرطی می‌کنید.

  • احساساتِ بقاء جای خود را به احساسات متعالی می‌دهند.

  • مراقبه به شما کمک می‌کند، گذشته را رها می‌کنید و آینده‌ی دلخواه‌تان را خلق می‌کنید.

 

 


حتماً از تجربه‌های لذت‌بخش خود در زمان‌های مراقبه برای ما بنویسید و دیگران را در رسیدن به لذت و آرامش آن، کمک و راهنمایی کنید.

 

برای ثبت نظرات خود، به پایین صفحه مراجعه فرمایید. 👇👇

سجاد کولیوندی
تیم تحقیقاتی و مقاله نویسی سایت رویال مایند

 

تأثیر شگفت‌انگیزِ مراقبه در خودسازی!

 

فقط، این‌جا باش...

قضاوت نکن...

هیچ تلاشی نکن...

هیچ چیزی را شروع نکن...

هیچ چیزی را متوقف نکن...

فقط، این‌جا باش...

همین کافی‌ست!

 

مراقبه به چه معناست:

۱. اولین مرحله در مراقبه، «آشنایی با خود»(خودشناسی): 

چه‌طور می‌توانید از شخصیتی که در حال حاضر دارید به یک شخصیت جدید تبدیل شوید، بدون این‌که بدانید چه ویژگی‌های شخصیتی دارید و می‌خواهید چه نوع شخصیتی در خود ایجاد کنید؟ شما باید به خودتان نگاه کنید و به خودشناسی برسید و سپس تصمیم بگیرید، که چه چیزی را می‌خواهید تغییر دهید تا زندگی بهتری داشته باشید. وقتی می‌خواهید کاری را متفاوت انجام بدهید، معمولاً چه کاری انجام می‌دهید؟ مدتی خود را از دنیای بیرون جدا می‌کنید، تا به این مسئله فکر کنید که چه کارهایی را انجام بدهید و چه کارهایی را انجام ندهید. شما از شخصیتی که دارید آگاه می‌شوید و برای شخصیت جدیدتان برنامه‌‌ریزی می‌کنید.

 

برای مثال: 

- اگر بخواید خوشحال باشید، قدم اول این است که دیگر ناراحت نباشید، و از افکاری که شما را ناراحت می‌کنند دست بردارید و احساساتِ رنج، اندوه و حسرت را متوقف کنید. 

- اگر بخواهید ثروتمند بشوید، ابتدا باید تصمیم بگیرید کارهایی که شما را فقیر می‌کنند را انجام ندهید. 

- اگر بخواهید سالم باشید، باید سبک زندگی ناسالم‌تان را کنار بگذارید.

- اول باید تصمیم بگیرید که دیگر شخصیت قبلی‌تان نباشید، تا جایی برای شخصیت جدیدتان باز بشود؛ و این نیازمند خودشناسی‌ است.

- در واقع تا ساختمانی تخریب نشود، نمی‌شود از پایه و اساس مجدداً طوری که دل‌مان می‌خواهد آن را بسازیم، و یا کمدی که پُر است از لباس‌های قدیمی و کهنه، دیگر جایی برای لباس‌های جدید باقی نمی‌گذارند.

 

۲- دومین مرحله در مراقبه، «پرورش خود»:

هنگامی که شما زمینِ سختی که مدت‌ها بی‌استفاده مانده را شخم می‌زنید، با بیل و وسایل دیگر زمین را زیر و رو می‌کنید؛ شما «خاک و مواد مغذی جدید» را به سطح آورده و امکان جوانه‌زنی بذر را فراهم می‌کنید. آماده‌سازی زمین ممکن است مستلزم این باشد که گیاهانِ فصل‌های قبل، علف‌های هرز و سنگ‌ها را نیز از روی زمین بردارید. گیاهان فصول قبل، مانند نتایج زندگی شما هستند که از افکار، احساسات و اعمال شما نشأت گرفته‌اند. علف‌های هرز، همان نگرش‌ها و باورهای شما هستند، که به صورت ناخودآگاه تلاش‌های شما را بی‌ثمر می‌کنند و شما به دلیل این‌که درگیر مسائل زندگی‌تان بوده‎‌اید، به آن‌ها توجه نکرده‌اید. سنگ، نماد لایه‌های موانع و محدودیت‌های شخصی شماست. شما باید به تمام این موارد رسیدگی کنید تا جا برای کاشتن گیاه جدید در باغچه‌ی ذهن‌تان باز شود. ایجاد ذهنیت جدید مانند پرورش یک باغ است. 

 

برای تغییر جهان باید ابتدا خود را تغییر دهید

 

فواید مراقبه:

۱- عبور از ذهن تحلیلی:

هدف از مراقبه یا مدیتیشن (کلیک کنید)، این است که از ذهن تحلیلی‌ خود عبور کنید. ذهنِ تحلیلی، پرده یا مانعی‌ست که ذهنِ خودآگاه شما را از ذهنِ ناخودآگاه‌ خود جدا می‌کند. شما زمانی که به دنیا آمده‌اید، ذهن‌تان کاملاً ناخودآگاه بوده است و این باعث می‌شود که اطلاعات به راحتی وارد مغزتان بشود. کودکان امکان تحلیل ندارند؛ در نتیجه تمام اطلاعاتی که کودکان در معرض‌اش قرار می‌گیرند، بدون کم و کاست وارد ذهن ناخودآگاه‌شان می‌شود. برای مثال:

«مرد که گریه نمی‌کند»

«دختر نباید صدای‌اش بلند باشد»

«پول، منبع تمام فسادهاست»

هنگامی که کودکان به این اطلاعات گوش می‌دهند، آن‌ها را تحلیل نمی‌کنند، و این اطلاعات اساس شخصیتِ آینده‌ی آن‌ها را تشکیل می‌دهد. از آن‌جا که ۹۵ درصدِ شخصیتی که ما در ۳۵ سالگی داریم، ذهن ناخودآگاه‌مان است، بنابراین می‌توان گفت کودکان در سنین بسیار پایین برنامه‌ریزی می‌شوند، و بی آن‌که بدانند، رفتارهای ناخودآگاهی را از والدین و اطرافیان‌شان می‌آموزند.

"رابرت کیوساکی" نویسنده‌ی کتاب "پدر پولدار، پدر فقیر"، می‌گوید اگر کودکی با ضریب هوشی پایین، در خانواده‌ای ثروتمند بزرگ شود، قطعاً در آینده از لحاظ مالی موفق خواهد بود. اما اگر کودکی ضریب هوشی بسیار بالایی هم داشته باشد، اما در خانواده‌ای فقیر بزرگ شده باشد، قطعاً از لحاظ مالی با مشکلات زیادی مواجه خواهد شد. تمام این‌ها به باورهایی که در کودکی، زمانی که ما هنوز ذهن تحلیلی‌مان شکل نگرفته بوده است، برمی‌گردد و وارد ناخودآگاه‌مان شده است، که اکنون شخصیت ما را ساخته‌اند.

بین سنین ۶ تا ۹ سالگی، ذهن تحلیلی به طور کامل شکل می‌گیرد. هنگامی که ذهنِ تحلیلی تشکیل شد، ذهنِ تحلیلی، ذهن خودآگاه را از ذهن ناخودآگاه جدا می‌کند. ذهن خودآگاه شما ۵ درصد از کل ذهن‌تان را شامل می‌شود و از چیزهایی مانند منطق و استدلال تشکیل شده و چیزهایی مانند ایمان، اراده و خلاقیت را ایجاد می‌کند. اما ذهن ناخودآگاه، ۹۵ درصد از شخصیت ۳۵ سالگی شما را تشکیل می‌دهد و جایگاه نگرش‌ها، باورها، عادت‌ها و رفتارهای ناخودآگاه شماست.

از آن‌جا که مغز به دو نیم‌کره تقسیم شده است، ذهنِ تحلیلی همیشه در حال سبک و سنگین کردنِ درست و غلط، شناخته‌ها و ناشناخته‌ها، گذشته و آینده است. این تقسیم‌بندی مغز به ما اجازه می‌دهد که با ذهن تحلیلی‌مان، مسیر زندگی خود را پیدا کنیم. ما برای یادگیری چیزهای جدید، تصمیم‌گیری‌های اخلاقی، انتخاب کردن و تصمیمات مهم به ذهن تحلیلی‌مان نیاز داریم. 

در ذهن برخی افراد، پرده‌ی بسیار نازکی بین ذهنِ خودآگاه و ذهنِ ناخودآگاه وجود دارد، و هر چه‌قدر این پرده نازک‌تر باشد، تلقین‌پذیری شما بیشتر خواهد شد. به عبارت دیگر، درست مانند ذهن کودک این اطلاعات می‌تواند وارد ذهنِ ناخودآگاه شود و بر ما تأثیر بگذارد. مراقبه سبب می‌شود، که ما تلقین‌پذیر باشیم زیرا افکار را بدون تحلیل، می‌پذیریم و باور می‌کنیم تا بتوانیم ذهنِ ناخودآگاه‌مان را برنامه‌ریزی کنیم. اما در برخی از افراد، پرده یا مانعی که بین ذهنِ خودآگاه و ذهنِ ناخودآگاه قرار دارد، بسیار ضخیم است و به همین دلیل تلقین‌پذیری این افراد پایین‌تر است. در این افراد، اطلاعات نمی‌تواند به راحتی از سدِ ذهنِ تحلیلی عبور کند، پس هر چه‌قدر ذهن شما تحلیلی‌تر باشد، تلقین‌پذیری‌ شما پایین‌تر است. تلقین‌پذیری یعنی این که اطلاعات را بدون تحلیل، بپذیریم و باور کنیم و تسلیمِ آن‌ها بشویم. 

هنگامی که بیاموزید وارد حالت خلسه شوید، مغزتان به حالت سکون می‌رسد؛ در این حالت شما نه فکر می‌کنید و نه تحلیل، شما در حالت خلسه هستید و تلقین‌پذیری‌تان بیشتر است و شما موفق شده‌اید از ذهن خودآگاه و ذهن تحلیلی‌تان عبور کنید و به ذهن ناخودآگاه برسید. سپس برنامه‌های ناخودآگاه را از ابتدا برنامه‌ریزی می‌کنید. 

برنامه‌های ناخودآگاهِ شما درست مانند برنامه‌های کامپیوتری هستند، به محض این‌که دکمه‌ی شروع یا اجرا را بزنید، برنامه به صورت خودکار اجرا خواهد شد؛ این دقیقاً همان اتفاقی‌ست که در ناخودآگاه شما رخ می‌دهد، و زندگی بسیاری از افراد بر اساس همین برنامه‌های ناخودآگاه تعریف می‌شود. شاید ذهنِ خودآگاهِ این افراد چیز دیگری بخواهد، اما ذهن ناخودآگاه‌شان زحمات آن‌ها را هدر می‌دهد؛ پس باید ذهنِ ناخودآگاه را از ابتدا برنامه‌ریزی کرد و یک برنامه‌ی جدید بنویسیم.

پس هدف از مراقبه کردن این است که، از ذهنِ تحلیلی عبور کرده و وارد سیستم عامل ذهن‌مان بشویم؛ زیرا برنامه‌ها آن‌جا قرار دارند. زمانی که وارد سیستم عامل ذهن‌مان شدیم، می‌توانیم باورهای محدودکننده، رفتارها و عادت‌های ناخودآگاه خود را پیدا کرده و آن‌ها را از ابتدا برنامه‌ریزی کنیم، تا مفیدتر و کارآمدتر شوند.

 شما نمی‌توانید ذهنِ ناخودآگاه‌تان را با ذهنِ خودآگاه‌تان، تغییر بدهید؛

برای این کار لازم است که از ذهنِ تحلیلی‌ خود عبور کنید.

 

۲. کنترلِ آگاهانه‌ی امواج مغزی:

مغز شما اندامی‌ست که معنا، انسجام و نظم را بین اتفاقات دنیای بیرون و دنیای درون ایجاد می‌کند؛ اگر شما بیدار باشید و توجه‌تان را به دنیای بیرون، بدن‌تان، مکان و زمان معطوف کنید، مغز شما مجبور می‌شود که تمام اطلاعاتِ حواس پنج‌گانه را جمع‌آوری و ادغام کند؛ تمام چیزهایی که می‌شنوید، می‌بینید، لمس می‌کنید و بو می‌کنید. اگر مغز شما فعال باشد، در محدوده‌ی امواج «بتا» قرار دارد. در امواج مغزی بتا، توجه شما عمدتاً به محیط و دنیای بیرونی‌ست.

در حین مراقبه، مغز شما از حالت «بتا» وارد «آلفا» می‌شود؛ آلفا حالتی‌ست که در آن، دنیای درون از دنیای بیرون واقعی‌تر می‌شود. هنگامی که شما وارد مراقبه می‌شوید، در حین مراقبه بدن‌تان نمی‌تواند چیزی بخورد، بو کند، بچشد، لمس کند، تجربه کند، ببیند و بشنود، ارتباط شما با محیط بیرون‌، قطع شده و دنیای درون‌تان از دنیای بیرون، واقعی‌تر خواهد شد. زمانی که این اتفاق پیش آمد، شما وارد الگوی امواج آلفا می‌شوید.

وقتی شما از بتا وارد آلفا می‌شوید، در واقع از ذهنِ تحلیلی‌تان عبور کرده و وارد سیستم عاملی می‌شوید که تمام برنامه‌ها، عادت‌ها و رفتارهای ناخودآگاه‌تان در آن قرار دارند. ما در حالت آلفا دیگر گفت‌وگوهای ذهنی را نمی‌شنویم و ناگهان تصاویر و عکس‌هایی را می‌بینیم، زیرا آلفا حالتِ تخیل است.

هنگام مراقبه، می‌توانیم عمیق‌تر شویم و از آلفا به «تتا» برسیم. تتا در جریان مراقبه، حالتی‌ست که در هیپنوتیزم ایجاد می‌شود و تلقین‌پذیریِ فرد را بسیار زیاد می‌کند. در این حالت بدن استراحت کرده و تقریباً خواب است، اما شما در ذهن ناخودآگاه‌تان، آگاه(هشیار) هستید. زمانی که شخصِ در حال مراقبه، وارد تتا می‌شود، چراغ‌ها خاموش شده و آن بخش از مغز که شما را به امور آشنا و شناخته‌شده‌ی زندگی‌ متصل می‌کند یعنی جایگاه هویت، ذهنِ خودآگاه و شخصیتِ شما، سرکوب می‌شود. در این حالت آگاهی و هشیاری از ذهنِ خودآگاه خارج شده و وارد مراکز ناخودآگاه خواهد شد.

حالت بعد در طی مراقبه، حالت مغزی «دلتا» نام دارد. در این حالت، بدن شما در حالت بی‌اختیاری قرار گرفته و کاملاً خواب است و فعالیت ذهنِ خودآگاه هم بسیار کم است. و اما حالت آخر، الگوی موجی‌ «گاما» است. گاما، یک حالت اَبَر-آگاه و ابر-هشیاری است، که در آن دنیای درون از دنیای بیرون واقعی‌تر می‌شود، و هنگامی که در این حالت قرار می‌گیریم، سبب بروز عواطفی مانند وجد، مسرت و سرور می‌شود.

همان‌طور که گفته شد، هدف از مراقبه این است که از ذهنِ تحلیلی عبور کرده و آن‌چه ذهنِ خودآگاه و ناخودآگاه شما را از هم جدا می‌کند، ذهن تحلیلی‌تان است؛ پس برای این‌که بتوانید از ذهنِ تحلیلی‌تان عبور کنید و وارد ذهنِ ناخودآگاه و جایگاه برنامه‌های خودکارتان شوید، یاد می‌گیرید که در حین مراقبه از بتا به آلفا برسید و هنگامی که به امواج مغزی آلفا رسیدید، از ذهن تحلیلی عبور کرده (آلفا، پُل بین ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه است) و بعد که وارد تتا و دلتا می‌شوید، وارد بخش ناخودآگاه مغز شدید و در این‌جاست که می‌توانید تغییرات قابل توجه و چشم‌گیری ایجاد کنید.

 

۳. گذر از بدن، محیط و زمان:

زمان یعنی گذشته و آینده؛ در لحظه‌ي حال زمانی وجود ندارد. آن فکري که با رفتن به گذشته، غم و ناراحتی را یادآوری می‌کند و با رفتن به آینده، ترس و نگرانی‌ها را در وجودمان بیدار می‌کند، سبب می‌شود مفهومی به نام «زمان» به وجود بیاید. در لحظه‌ي حال هیچ چیزي براي غم، اندوه، ترس و نگرانی وجود ندارد. در لحظه‌ي ابديِ حال همه چیز خوب است. همه چیز زیباست، زیرا ذهن براي تحلیل کردن نیاز به زمان دارد، نیاز به گذشته و آینده دارد.

اگر افکار خود را مشاهده نکنی، وجود اصیل و ذات حقیقی‌ات را فراموش خواهی کرد؛ هویت خود را در دنیاي بیرون جستجو می‌کنی و فراموش می‌کنی که دنیاي بیرون تنها، بازتاب درون‌ات است. هنگامی که نیروي درون‌ات را فراموش کنی، خود را چون تکه‌اي جدا از جهانِ هستی می‌بینی، احساس خلا و کمبود داري، به هر چیز می‌چسبی(وابسته می‌شوی)، چرا که از جدایی‌ای که در درونت احساس می‌کنی، بیزاري.

اگر می‌خواهی باورهای‌ات سریع‌تر تغییر کنند، به لحظه‌ي ابدي حال بیشتر توجه کن. لحظه‌ي ابدي حال به این معنا نیست که زمان به بی‌نهایت می‌رسد، بلکه منظور این است که اصلاً زمان در آن معنا و مفهومی ندارد. ما فضایی هستیم براي هر آن‌چه اتفاق می‌افتد. به دنبال اتفاقات خوب بودن یعنی بیرون تغییر کند، بیرون خوب شود؛ در فضاي درون اتفاقات خوب رخ دهد، یعنی خودت تغییر کنی. زمانی که درون تغییر کند، لاجرم بیرون هم تغییر می‌کند، زیرا دنیاي بیرون بازتاب دنیاي درون است. 

 

تغییر باورها و رخ دادن اتفاقات خوب در زندگی

 

روزانه حدود ۶۰ هزار فکر در ذهن شما پردازش می‌شود و اکثر این افکار، همان افکار دیروز هستند. این افکار و نگرش‌ها در پشت صحنه‌ی آگاهیِ شما یعنی در ناخودآگاه جریان دارند. افکاری مانند:

«من هیچ‌وقت تغییر نمی‌کنم»

«زندگیِ من هیچ نکته مثبتی ندارد»

«من نمی‌توانم کاری تأثیرگذار انجام بدهم»

«من هیچ‌وقت به عشق نمی‌رسم»

«من توانایی انجام هیچ کاری را ندارم»

«من هیچ‌وقت به شغل مناسبی نخواهم رسید»

این‌ها چیزهایی هستند که افراد روزانه به آن‌ها فکر می‌کنند؛ هنگامی که در حین مراقبه این افکار به سطح می‌آیند و خودشان را نشان می‌دهند، به محض این‌که شما متوجه این افکار شوید و به جای این‌که به آن‌ها واکنش نشان بدهید، تنها به مشاهده‌ی آن‌ها بپردازید، در حقیقت در حالِ رسیدن به «خودشناسی» هستید.

اولین گام مراقبه این است که بنشینیم، چشم‌ها را ببندیم، و با تمام چیزهای شناخته‌شده‌ی محیط بیرون قطع رابطه کنیم. به این ترتیب اطلاعات کمتری از حواس پنج‌گانه وارد مغز خواهند شد و ناگهان دنیای درونِ شما از دنیای بیرون‌تان واقعی‌تر می‌شود. چشم‌ها را می‌بندید و به «بدن‌ِ خود» می‌گویید، «همین‌جا بنشین» بعداً می‌توانی ایمیل‌ها را چک کنی، پیام‌ها را نگاه کنی، سراغ اینستاگرام بروی، دوش بگیری و قهوه بخوری اما فعلاً به تو دستور می‌دهم همین‌جا آرام بنشینی، زیرا من فرمانده هستم. 

اگر شما بنشینید و مراقبه کنید، اما عادت کرده باشید که رأس ساعت ۸ صبح اینستاگرام را چک کنید، بدن‌تان متوجه می‌شود که شما برنامه‌ خود را اجرا نکرده‌اید (چک کردن اینستاگرام)؛ بدن منتظر این مواد شیمیایی‌ست، زیرا شرطی شده است و اگر شما بدانید که بدن‌تان این کار را انجام می‌دهد و بدن‌ را به لحظه‌ی حال برگردانید، و صدای آن احساس را پایین‌تر بیاورید، می‌توانید توجه‌ خود را از آن مشکل یا شخص بردارید. 

اگر از بدن‌تان جدا شوید، از تمام امور شناخته‌شده‌ی محیطِ بیرونی‌ فراتر بروید و تلاش کنید در لحظه‌ی حال قرار بگیرید، در حقیقت اعلام می‌کنید که من می‌خواهم افکار خود را تغییر بدهم و می‌خواهم یک چیز جدید خلق کنم. مراقبه به ما کمک خواهد کرد، که دیگر قربانی محیط بیرون نباشیم. یعنی اجازه ندهیم دنیای بیرون، افکار و احساسات ما را کنترل کنند و به ما کمک خواهد کرد که آگاهانه زندگی خود را خلق کنیم.

 

بهترین زمان برای مراقبه: 

o صبح زود بعد از بیدار شدن

o شب هنگام و قبل از خواب

 

فرآیند مراقبه:
  • در مراقبه، شما شخصیت حال حاضرتان را ترک کرده و شخصیت جدیدی ایجاد خواهید کرد.

  • به کمک مراقبه، ذهنیت قدیمی‌تان را کنار می‌گذارید و ذهنیت جدیدی می‌سازید.

  • مراقبه، مسیرهای عصبی قبل را قطع کرده و مسیرهای عصبی جدیدی تشکیل می‌دهد.

  • با انجام مراقبه، احساسات گذشته را فراموش کرده و بدن‌ خود را به احساسات جدید شرطی می‌کنید.

  • احساساتِ بقاء جای خود را به احساسات متعالی می‌دهند.

  • مراقبه به شما کمک می‌کند، گذشته را رها می‌کنید و آینده‌ی دلخواه‌تان را خلق می‌کنید.

 

 


حتماً از تجربه‌های لذت‌بخش خود در زمان‌های مراقبه برای ما بنویسید و دیگران را در رسیدن به لذت و آرامش آن، کمک و راهنمایی کنید.

 

برای ثبت نظرات خود، به پایین صفحه مراجعه فرمایید. 👇👇

سجاد کولیوندی
تیم تحقیقاتی و مقاله نویسی سایت رویال مایند

نظر شما درباره این مطلب

برای شرکت در بخش نظرات باید در سایت رویال مایند ثبت نام کنید. ثبت نام در سایت رویال مایند رایگان است و کمتر از ۳۰ ثانیه زمان می برد.

ورود به سایت ثبت نام