احساسات بقا را رها کنید،
زندگی دلخواهتان را خلق کنید
آیا تا به حال در طول روز به حالتهایی که دارید یعنی همان افکار و احساساتتان، توجه میکنید؟
تا به حال درباره حالت بقا و حالت آفرینش چیزی شنیدهاید؟
آیا میدانستید با بودن در حالت آفرینش کوانتومی میتوانید به خلق زندگی دلخواهتان برسید؟
به نظر شما چگونه میتوانیم از حالت و احساسات بقا یعنی همان خوی حیوانی خود به حالت آفرینش برسیم؟
ما در طول روز حالتهای وجودی مختلفی داریم، گاهی ناراحت و عصبی هستیم، گاهی خوشحال و شکرگزاریم و حس میکنیم تمام کائنات با ما همراه هستند و ... تمامی این حالتها به دو حالت متفاوت بقا و آفرینش ختم میشوند. در حالت بقا، ما برای حفظ و بقای خود میجنگیم و در حالت آفرینش ما زندگی ما مملو از عشق و لذت و خلاقیت خواهد بود. در این حالت میتوانیم راهحلهایی برای مشکلات بیابیم و چالشها را از سر بگذرانیم و رشد کنیم.
در این مقاله میخواهیم هر کدام از این دو حالت را بررسی کنیم و ببینیم چگونه میتوانیم از حالت بقا به حالت آفرینش برسیم. اگر در حالت بقا و استرس و آشفتگی زندگی میکنید و تنها برای زنده ماندن میجنگید این مقاله را از دست ندهید. اگر هر روز شما کسالتبار و بدون خلاقیت و لذت است تا آخر مقاله با ما همراه باشید.
1. حالت بقا چیست؟
هورمونهای استرس و زیستن در حالت بقا
همانطور که از اسم این حالت مشخص است، ما وقتی در حالت بقا هستیم، برای بقایمان میجنگیم، تلاش میکنیم و سعی بر این داریم که اتفاقات را به زور رقم بزنیم. انسانهای نخستین همیشه در معرض خطرهای گوناگونی بودهاند و بنابراین شبکههای عصبی آنها به گونهای بوده که در برابر تهدیدات آماده باشند و خود را حفظ کنند. این شبکههای عصبی از آن سالها تا الآن در ذهن ما انسانها وجود دارد و از آن به سیستم بقا به یاد میشود.
برای درک حالت بقا، حیوانی را تصور کنید، مثلاً آهویی را در نظر بگیرید که در جنگل میچَرَد. فرض کنید این حیوان در توازن کامل به سر میبرد. اگر در این حالت متوجه خطری در دنیای بیرون شود - مثلاً خطر حضور شکارچی - سیستم عصبی ستیز و گریزش روشن میشود. این سیستم عصبی سمپاتیک بخشی از سیستم عصبی خودمختار است که کارکردهای خودکار بدن مانند هاضمه، تنظیم دما، سطح قند خون و غیره را تنظیم میکند. بدن برای اینکه حیوان را برای خطر بیرونی آماده کند، از نظر شیمیایی تغییر میکند - سیستم عصبی سمپاتیک به صورت خودکار غدههای فوق کلیوی را فعال میکند تا مقادیر عظیمی از انرژی را آزاد کنند. اگر یک دسته گرگ دنبال این آهو باشند، آهو از این انرژی برای فرار استفاده میکند. اگر به قدر کافی چابک باشد، از خطر میگریزد و بعد از 15 الی 20 دقیقه دوباره به چرا میپردازد و توازن درونی برقرار میشود.
ما انسانها نیز چنین سیستمی داریم. وقتی احساس خطر میکنیم، سیستم عصبی سمپاتیکمان فعال میشود، انرژی آزاد میکند و الی آخر؛ درست مانند آهو. در ابتدای تاریخ بشر، این واکنش فوقالعاده به ما کمک میکرد با خطر شکارچیان و سایر خطرات مقابله کنیم. این ویژگیهای حیوانی در تکامل ما به عنوان یک گونه، نقش مهمی ایفا کردهاند.
اما ما انسانها یک قابلیت دیگری داریم که حیوانات ندارند و آن قدرت تفکر و تخیل ماست. این یعنی که ما میتوانیم با فکر کردن همان موقعیتی که در آن احساس خطر داشتیم را در بدنمان به وجود بیاوریم که اگر اینگونه از قدرت تفکر و تخیلمان استفاده کنیم، به هیچ وجه به نفع ما و سلامتیمان نیست!
پیشنهاد مقاله: آفرینش کوانتومی (به همراه ویدیو کوتاه و تاثیرگذار از دکتر دیسپنزا)
همه موجودات زنده میتوانند استرس کوتاه مدت را تحمل کنند، یک گوزن وقتی که شکارچی به دنبالش است بلافاصله سیستم ستیز و گریز خودش را فعال و فرار میکند، و ده دقیقه بعد استرس او خاموش شده و به راحتی به خوردن و چریدن میپردازد. اما انسانها موجوداتی استثنائی هستند و میتوانند با فکر کردن به بدترین سناریوی ممکن در آینده یا یک خاطره در گذشته استرس و در نهایت سیستم ستیز و گریز خودشان را فعال کنند و هیچ ارگانیسمی در طبیعت نمیتواند اثرات بلند مدت استرس را تحمل کند.
بیاید کمی بیشتر درباره «استرس» صحبت کنیم، به هم خوردن توازن شیمیایی بدن «استرس» نام دارد. واکنش استرس، واکنشی است که بدن به صورت درونی به بر هم خوردن توازن نشان میدهد و تمام کارهای لازم برای برقراری دوبارهی توازن را نیز شامل میشود. چه در جنگل باشیم و شیر به ما حمله کند و چه در فروشگاه سر کوچه با همسر سابق روبرو شویم و یا دیر به سر جلسه برسیم، واکنش استرس ما روشن میشود، چون داریم به محیط بیرونیمان واکنش نشان میدهیم.
ما میتوانیم با فکر کردن واکنش استرس را در خودمان ایجاد کنیم، لزومی هم ندارد که این فکر به شرایط کنونیمان ارتباطی داشته باشد. میتوانیم این واکنش را در حین انتظار کشیدن برای رویدادهای آینده فعال کنیم. از این هم بدتر این است که میتوانیم با مرور خاطرات نامطلوب گذشته که در مادهی خاکستری مغزمان رسوخ کرده است، واکنش استرس را فعال کنیم. پس چه در انتظار تجربیات استرسزا باشیم و چه در حال مرورشان، بدنمان یا در آینده است و یا در گذشته. متأسفانه ما موقعیتهای استرسزای کوتاه مدت را به موقعیتهای بلندمدت تبدیل میکنیم و وقتی واکنش استرس را فعال میکنیم و نمیتوانیم خاموشش کنیم، در احساسات بقا زندگی می کنیم و بدنمان به سمت نابودی میرود.
اگر به این قضیه خوب فکر کنید، متوجه میشوید که تفاوت واقعی بین ما و حیوانات این است که گرچه هر دو استرس را تجربه میکنیم، اما ما انسانها موقعیتهای آسیبزا را مجدداً در ذهنمان مرور میکنیم. فعال شدن واکنش استرس در اثر فشارهای گذشته، حال و آینده چه ضرری دارد؟ وقتی توازن شیمیایی بدن به صورت مکرر بر هم بخورد، متعاقباً این حالت به حالت طبیعی بدن تبدیل خواهد شد و در نتیجه در بیشتر موارد دچار بیماری و ناخوشی میشویم.
وقتی شیری اجداد ما را تعقیب میکرد، واکنش استرس همان کاری را انجام میداد که برایش طراحی شده بود - محافظت از ما در برابر محیط بیرونی. اما اگر روزهای متوالی نگران ترفیع باشید، بیش از حد به کنفرانستان فکر کنید و یا نگران مادرتان باشید که در بیمارستان بستری است، این موقعیتها همان مواد شیمیایی را تولید میکند که وقتی شیر دنبالمان میکند، تولید میشود.
از نقطه نظر روانشناختی، تولید بیش از حد هورمونهای استرس سبب ایجاد احساسات خشم، ترس، حسادت و نفرت میشود؛ سبب بروز پرخاشگری، ناراحتی، دلهره و احساس ناامنی میشود؛ و باعث میشود رنج، درد، اندوه، نومیدی و افسردگی را تجربه کنیم. بیشتر مردم بیشتر وقت خود را صرف افکار و احساسات منفی میکنند. آیا احتمال دارد که بیشتر وقایعی که در موقعیت کنونی برای ما رخ میدهد، منفی باشد؟ مطمئناً نه. منفی بودن به این دلیل زیاد به چشم میآید که ما یا داریم در انتظار استرس زندگی میکنیم و یا داریم خاطرات استرسزا را مرور میکنیم و لذا بیشتر افکار و احساساتمان تحت تأثیر این هورمونهای قدرتمند استرس و بقا قرار دارد.
واکنش استرس و هورمونهایی که در اثر این واکنش فعال میشوند، ما را مجبور میکند که روی بدن، محیط و زمان تمرکز (وسواسگونه) کنیم. در نتیجه، ما دیگر «خود» را در محدودهی قلمروی فیزیکی تعریف میکنیم؛ ما معنویت، آگاهی، خودآگاهی و هشیاری خود را کاهش میدهیم.
به بیان دیگر، «ماده گرا» میشویم - یعنی عادت میکنیم که درگیر افکار مرتبط با چیزهای محیط بیرونی شویم. هویت ما در درون بدنهایمان به دام میافتد. جذب دنیای بیرون میشویم، چون این مواد شیمیایی ما را مجبور میکنند که روی دنیای بیرون تمرکز کنیم - چیزهایی که داریم، افرادی که میشناسیم، جاهایی که باید برویم، مشکلاتی که داریم، مدل مویی که از آن بدمان میآید، اعضای بدن، وزن و قیافهمان در مقایسه با دیگران، زمانی که داریم و نداریم... و الی آخر. و کیستی خود را بیشتر بر حسب آن چیزهایی به یاد میآوریم که انجام میدهیم.
حتماً تا به حال درباره دنیای کوانتوم و ماده و انرژی شنیدهاید، اگر بخواهیم به اختصار بگوییم، 99.99999 درصد اتم فضای خالی یا همان «انرژی» است، این یعنی 99.99999 درصد زندگی ما از انرژی ناشی میشود و مادهای که مشاهده میکنیم فقط 0.00001 درصد واقعیت است.
زیستن در حالت بقا باعث میشود ما به جای تمرکز روی 99.99999 درصد واقعیت، روی 0.00001 درصد آن تمرکز کنیم.
احساسات بقا، ما را در ماده بودن گیر میاندازند. احساساتی مانند خشم، نفرت، رنج، شرم، احساس گناه، قضاوت و شهوت باعث میشود ما احساس فیزیکی بودن کنیم، چون فرکانس آنها کُندتر بوده و به اشیای مادی نزدیکتر است. به هر تقدیر، احساسات متعالیتر مانند عشق، شادی و شکرگزاری، فرکانس بالاتری دارند. در نتیجه بیشتر شبیه انرژی و کمتر شبیه ماده هستند.
همانطور که در پاراگراف و عکس بالا مشاهده کردید، ما احساسات متعالی مانند عشق، شادی و شکرگزاری را نیز داریم، وقتی این احساسات را داریم و فکرمان نیز با آن متناظر است، ما در حالت آفرینش هستیم که همان حالت عرفانی و طبیعی ماست، در ادامه میخواهیم با این حالت بیشتر آشنا شویم.
2. حالت آفرینش
آفرینش یک تقدیر جدید در دستان شماست
زمانی که ما در حالت آفرینش هستیم، همانطور که از اسمش مشخص است، در این حالت ما آفریننده هستیم، به جای تمرکز روی احساسات بقا و ماده، تمرکزمان روی انرژی است و میتوانیم آینده خود را آنطور که دلمان میخواهد خلق کنیم.
در حالت آفرینش، بدن ما در حالت ترمیم و بازسازی قرار دارد، آغوش ما به ناشناختهها و امکانها باز است، سیستم ایمنی بدنمان قوی است و عواطفی مانند عشق، اعتماد، شادی و شکرگزاری را در بدنمان ایجاد میکنیم که این حالت، حالت وجودی طبیعی ماست. این عواطف ما را به سمت آیندهای جدید میبرند. در این حالت خودخواه نیستیم، میخواهیم مشارکت کنیم. ذهنمان محدود نیست و امکانهای جدیدی را از دنیای کوانتومی میبینیم.
در حالت آفرینش، سیستم ایمنی بدن ما در بالاترین حد خود قرار دارد و ما در آرامش هستیم. همانطور که در زمان استرس و تجربه ی احساسات بقا، ما نسبت به محیط اطرافمان حساس میشویم و روی یک چیز خاص تمرکز میکنیم، اما در حالت آفرینش ما کاملاً تمرکزی باز داریم و به جای تمرکز روی ذره و ماده، موج و انرژی را احساس میکنیم.
بیشتر ما به این مفهوم سنتی اعتقاد داریم که «کسی» هستیم. ما کیستی خود را ناشی از محیط اطراف، بدنی که داریم و زمانی که در آن هستیم تعریف میکنیم، اما اینطور نیست!
وقتی ما به این کس تبدیل میشویم (یعنی همین خود فیزیکی مادی گرایانهای که در حالت بقا زندگی میکند،) فراموش میکنیم که در واقع چه کسی هستیم. پیوندمان قطع شده و احساس میکنیم از این میدان جهانی هوشمند جدا افتادهایم. هر چه بیشتر تحت تأثیر هورمونهای استرس زندگی کنیم، تولید شیمیایی آنها بیشتر به هویت ما تبدیل میشود.
اما زیستن در حالت آفرینش، یعنی زیستن به مثابه هیچ کس. تاکنون توجه کردهاید که وقتی واقعاً در حین آفرینش چیزی هستید، خود را فراموش میکنید؟ شما از دنیای شناخته شدهی خود جدا میشوید. شما دیگر کسی نیستید که هویت خود را با داراییهایش، افرادی که میشناسد، کارهایی که میکند و جاهای مختلفی که در زمانهای مختلف در آنها زیسته است، تعریف میکند. میتوان گفت که در حالت آفرینش، شما آن خودی که از عادتها و خاطرات گذشته شکل گرفته است را فراموش میکنید.
حال که با حالت آفرینش آشنا شدید، بیاید تا احساسات بقا را کنار گذاشته، از حالت بقا به حالت آفرینش برسیم و احساسات متعالی را تجربه کنیم.
از بقا به آفرینش؛ از آشفتگی به آرامش
احتمالاً تا الان این سوال به ذهن شما خطور میکند که: «چرا ما در اکثر مواقع در حالت بقا هستیم و احساسات بقا را تجربه می کنیم به جای اینکه در حالت آفرینش و خلق زندگی دلخواهمان باشیم؟»
- نکته اول اینکه با قسمتی در مغز به نام هیپوکامپ به صورت مختصر آشنا شوید:
بخشی در مغز ما وجود دارد به نام هیپوکامپ. هیپوکامپ بخشی است که چیزهای ناشناخته را به مرور زمان برای ما شناخته و روتین میکند. اگر مدام درگیر شناختهها و کارهای روتین خود شویم و جایی برای ناشناختهها برای خود نگذاریم، هیپوکامپ تضعیف شده و این باعث میشود که ما در برابر هر چیز ناشناخته واکنش نشان داده و از آن دور شویم. اما اگر تلاش کنیم دوباره ناشناختهها را بغل کنیم، به مرور زمان این بخش تقویت میشود و دوباره به همان زمانی برمیگردد که کودک بودیم و آغوشمان در برابر ناشناختهها باز بود.
- نکته دوم اینکه ما پس از دوران کودکی، به دلیل تربیت جامعه و ساختاری که داشته است، بیشتر درگیر محیط شدیم و در مدرسه جوری بزرگ شدیم که مدام نگران باشیم و استرس نتایج را داشته باشیم، اگر روی گذشتهی نامطلوب و آیندهی هولناک تمرکز کرده باشیم، بنابراین بیشتر وقت خود را در تنش و استرس زندگی کردهایم - یعنی در حالت بقا. چه نگران سلامتی خود باشیم، و چه نگران پرداخت قبوض و یا نداشتن زمان کافی برای انجام کارهای لازم برای بقا، بیشتر ما با این حالت ذهنی اعتیادآورِ «بقا»، بیش از حالت «آفرینندگی» آشنایی داریم.
به عبارتی دیگر بدن ما به حالت «بقا» معتاد شده است، اگر جلوی احساسات بقای بدوی و کهن خود را بگیریم و اعتیادمان را به آنها ترک کنیم، انرژی ما فرکانس بالاتری پیدا میکند و کمتر احتمال میرود که در بدن گیر بیفتیم. به نوعی میتوانیم انرژی را از بدن آزاد کنیم (در شرایطی که بدن به ذهن «تبدیل شده است)» و آن را به میدان کوانتوم وارد کنیم. وقتی احساسات ما متعالیتر شد، طبیعتاً به سطح بالاتری از خودآگاهی نائل شده و به سرچشمه نزدیکتر خواهیم شد... و به هوش کیهانی وصل خواهیم گشت.
وقتی شما در حالت بقا زندگی میکنید، دارید سعی میکنید نتیجه را کنترل و یا تحمیل کنید. وقتی در حالت آفرینش زندگی میکنید، آنقدر احساس والایی دارید که هرگز سعی نخواهید کرد این مسئله را تحلیل کنید که تقدیر انتخابی شما و خواسته قلبی شما چه زمانی و یا چگونه فرا خواهد رسید. شما اطمینان دارید که رخ خواهد داد، چون قبلاً در ذهن و بدن تجربهاش کردهاید - به شکل فکر و احساس. شما اطمینان دارید، چون احساس میکنید به چیز بزرگتری وصل هستید. شما در حالت شکرگزاری هستید، چون احساس میکنید که این تقدیر و خواسته قبلاً محقق شده است.
در تصویر زیر که از کتاب «شکست عادتهای کهنه» نوشته «دکتر جو دیسپنزا» گرفته شده است، میتوانید به خوبی تفاوت حالت بقا و آفرینش را مشاهده کنید:
این نکته را همیشه به یاد داشته باشید: «همانطور که تا الان با عادتهای قدیمی که از محیط نشأت گرفته شده ما بیشتر اوقات در حالت بقا بودیم، میتوانیم از همین الان به بعد در حالت آفرینش زندگی کنیم. چگونه؟ با تغییر افکار و احساسات. خودی که در این لحظه هستیم، نتیجهای از گذشته ماست. ما میتوانیم این خود قدیم را از ببریم و به شیوهای جدید فکر، احساس و رفتار کنیم و یکی از بهترین راهها مراقبه است. حتما روزانه 5 دقیقه مراقبه کردن را در برنامه خود جای دهید.»
تمرین آگاهی از احساسات
همیشه در طول روز خودتان را مشاهده کنید و ببینید در کدام حالت هستید؟ میتوانید از نوشتن کمک بگیرید و احساسات و افکار خود را ثبت کنید. سپس همین که خودتان را مشاهده کردید، میتوانید انتخاب کنید که وارد حالت آفرینش شوید. میتوانید از مراقبه، شکرگزاری، کتاب و دورههای مفید آموزشی و یا صحبت با دوست و درمانگر کمک بگیرید تا بتوانید از احساسات بقا فاصله بگیرید و آرامش به شما برگردد. راههای بسیاری وجود دارد، تنها کافیست به خودتان زمان بدهید تا بدنتان با حالت آفرینش آشنا شود و بیاموزد که آینده دلخواهتان چه حسی دارد. توقع نداشته باشید از همین لحظه به راحتی دغدغهها را کنار بگذارید و وارد حالت آفرینش شوید. زیرا بدن به بودن در حالت بقا عادت کرده است. پس در این مسیر مثل یک دوست همراه خودتان باشید. شبها قبل از خواب روز خودتان را بررسی کنید و ببینید در طول روز بیشتر در حالت بقا بودید یا آفرینش؟ و آگاهانه سعی کنید روز بعد بیشتر در حالت آفرینش زندگی کنید. همچنین میتوانید با قدرت مراقبه احساسات متعالی را در بدنتان نهادینه کنید. احساسات بقا را رها کنید تا زندگی دلخواهتان به سمت شما حرکت کند.
شما روزانه چه افکار و احساساتی را تجربه میکنید؟ فکر میکنید در حالت بقا هستید یا آفرینش؟
برای رسیدن به حالت آفرینش و آرامش از چه روشها و آموزههایی استفاده میکنید؟
حتما تجربیات خود را در قسمت نظرات با ما و دوستانتان به اشتراک بگذارید تا افراد بیشتری با خود و دنیای اطرافشان به صلح و آرامش برسند.