زمان مطالعه :15 دقیقه
چکیده این مطلب : استرس نوعی فشار ذهنی یا عاطفیست که در اثر شرایط نامساعد و دشوار ایجاد میشود. استرس معمولاً زمانی ایجاد میشود که ما نمیتوانیم پیامدهای ناشی از یک مسئله را پیشبینی کنیم. زمانی که احساس میکنیم کنترلی بر موقعیت نداریم و یا تهدید یا خطری وجود دارد که احتمال میدهیم شرایط ما را بدتر کند. در واقع استرس زمانی اتفاق میافتد که مغز و بدن از تعادل خارج میشود. در این مقاله قصد داریم انواع مختلف استرس را بررسی کنیم و نگاهی نیز به اثرات بلندمدت و بیماریزای استرس بیندازیم. هنگامی که متوجه شوید استرس چه پیامدهای منفی ممکن است برای شما داشته باشد، این اطلاعات به شما کمک خواهد کرد که تغییرات مهمی در زندگیتان ایجاد کنید.
"راهکارهای کاهش استرس"
در این مقاله تصمیم داریم، پاسخهای روشنی برای سؤالات زیر بیابیم:
- انواع مختلف استرس و اضطراب در بلندمدت چه تأثیری بر مغز و بدن شما میگذارد؟
- آیا میتوانید فارغ از اتفاقات و اضطرابهای زندگی و دنیای بیرون، یاد بگیرید که دنیای درونی افکار و احساساتتان را کنترل کنید؟
همچنین انواع مختلف استرس و اضطراب را بررسی کرده و نگاهی نیز به اثرات بلندمدت و بیماریزای استرس خواهیم انداخت. هنگامی که متوجه شوید استرس و اضطراب میتواند چه پیامدهایی برای شما به همراه داشته باشد، این اطلاعات به شما کمک خواهد کرد که تغییرات مهمی در زندگی خود ایجاد کنید. پس با ما همراه باشید.
استرس و اضطراب، نوعی فشار ذهنی یا عاطفیست که در اثر شرایط نامساعد و دشوار ایجاد میشود. استرس معمولاً زمانی ایجاد میشود، که ما قادر نیستیم پیامدهای ناشی از یک مسئله را پیشبینی کنیم. زمانی که احساس میکنیم کنترلی بر روی موقعیت نداریم و یا تهدید یا خطری وجود دارد که ممکن است شرایط ما بدتر شود. در واقع تعریف استرس زمانیست که مغز و بدن شما از تعادل خارج میشود.
• استرس فیزیکی: مانند آسیب جسمی، تصادف، مصدومیت و افتادن از بلندی.
• استرس شیمیایی: مانند آنفولانزا، باکتری، ویروس، سطح قند خون و سموم غذایی.
• استرس عاطفی: مانند مرگ عزیزان، وام و بدهی، طلاق والدین و ترافیک.
حالت بقاء برای مقابله با استرس و اضطراب:
هنگاهی که یک شخص یا موجود زنده، تهدید یا خطری را در محیط بیرونیاش مشاهده میکند، یک سیستم عصبی به نام "سیستم ستیز و گریز" در بدن او فعال میشود. وقتی این شخص یا موجود زنده خطر را درک کرد، بدنش مقدار زیادی از منابع و انرژی خود را به کار گرفته و تمام انرژیاش را صرف سازگاری با محیط میکند. به این ترتیب، فرد منابع حیاتی بدنِ خود را مصرف میکند تا از این شرایط نجات پیدا کند!
تمام جانداران میتوانند استرس کوتاهمدت را تحمل کنند؛ چه گورخری که شیر او را دنبال کرده و چه آهویی که یک گله گرگ دنبالش میکنند. به محض اینکه این جانور خطر را احساس میکند، وارد حالت بقاء میشود یعنی سیستم ستیز و گریز او فعال میشود؛ انرژی زیادی در بدناش آزاد شده، مغز و بدن برانگیخته میشوند و بدن از حالت تعادل خارج میشود. مردمکها گشاد میشوند، ترشح بزاق متوقف میشود، ضربان قلب بالا میرود، سرعت تنفس بیشتر میشود، خون از اندامهای داخلی گرفته شده و به اندامهای حرکتی میرود؛ زیرا حال زمانِ دویدن، جنگیدن یا مخفی شدن است.
اگر گورخر یا آهو از دست شکارچی فرار کنند، حدود نیم ساعت بعد سیستم ستیز و گریز خاموش میشود و بدن به حالت تعادل برمیگردد. بعد از واکنش نشان دادن به استرسی که پیش آمده، بیشتر موجودات زنده به استراحت و بازسازی نیاز دارند، زیرا بدن نیاز به تولید انرژی و ذخیره آن دارد. ما انسانها نیز چنین سیستمی را دارا هستیم. وقتی احساس خطر میکنیم، سیستم ستیز و گریز فعال میشود؛ انرژی در بدنمان آزاد میشود و ما از این انرژی برای فرار یا مبارزه و مخفی شدن استفاده میکنیم. ابتدای تاریخ بشر، این واکنش بسیار مفید و فوقالعاده بوده است و به ما کمک میکرد با خطر شکارچیان و سایر خطرات مقابله کنیم.
برای روشنتر شدن این مطلب، به دوران جنگ با عراق برمیگردیم! در آن زمان هنگامی که میخواستند به مردم برای خطراتی مانند بمباران هشدار بدهند، آژیر خطر را به صدا درمیآوردند و هر شخص در هر کجا و مشغول به هر کاری که بود، اولویتاش نجات پیدا کردن بود. زمانی که آژیرِ وضعیت قرمز به صدا درمیآمد، دیگر «سر سفره بودن و غذا خوردن» یا «در حال نقاشی کشیدن بودن»، هیچ معنایی نداشت! بلکه فقط و فقط در آن لحظه باید با فرار کردن یا مبارزه یا مخفی شدن، جان خود را نجات میدادهاند.
وضعیت بدن نیز دقیقاً به همین صورت است! زمانی که ما سیستم ستیز و گریز را فعال میکنیم، دیگر ترمیم بافتها یا نابودی باکتریها و بسیاری از فعالیتهای کلیدی متوقف میشوند و تمام انرژیِ بدن، معطوف به اندامهای حرکتی خواهد شد تا با خطری که ما را تهدید کرده است بتوانیم مقابله کنیم.
- حال تصور کنید اگر یک سگِ شکاری شما را دنبال کند چه میشود؟
سیستم عصبیِ ستیز و گریز شما فعال میشود، به محض اینکه خطر را مشاهده کردید از دستش فرار میکنید.
- اما اگر سگ شکاری پشت در اتاقِ شما باشد و به در چنگ بزند و منتظر باشد شما بیرون بیایید، چهطور؟
در این حالت سیستم ستیز و گریز فعال میشود ولی چون خطر دفع نشده است، همچنان فعال باقی میماند و مدت بیشتری ادامه پیدا خواهد کرد.
- حال اگر هیچ سگ شکاری شما را تهدید نکند و شما خطر را از جانب همکار خود احساس کنید که میخواهد جایگاه شغلی شما را تصاحب کند، چه میشود؟
- اگر از جانب مادر شوهرتان احساس خطر کنید که در زندگیتان دخالت میکند، چه میشود؟
- اگر رئیستان را یک خطر به شمار بیاورید، چه اتفاقی پیش میآید؟
شما سیستمِ ستیز و گریز را روشن میکنید و بدن در حالت اضطراری قرار میگیرد، ولی چون خطر همچنان حس میشود بنابراین دیگر خاموش نمیشود و بدن شما به حالت تعادل برنمیگردد، زیرا شما هر روز به مدت ۸ ساعت در کنار همکارتان هستید و برای بدن شما تفاوتی ندارد که سگ شکاری شما را دنبال کرده باشد و یا کنار همکار خود باشید. اگر شما چیزی را خطر به حساب بیاورید باعث میشوید که سیستم اضطراری فعال شود.
سیستمی که برای محافظت از ما در برابر خطرات محیطی طراحی شده و زمانی بسیار کمککننده و مفید بوده است تا مشکلات ما را در مواجهه با خطرات رفع کند، در اینجا خود به مشکل تبدیل میشود! زیرا اگر شما سیستمِ ستیز و گریز را روشن کنید و دیگر نتوانید آن را خاموش کنید، در مسیر بیمار شدن قرار میگیرید و هیچ موجود زندهای نمیتواند مدت زیادی در حالت اضطراری باقی بماند و نجات پیدا کند! هنگامی که سیستم ستیز و گریز را فعال میکنیم و نمیتوانیم آن را خاموش کنیم، بدن ما به سمت نابودی خواهد رفت. (پیشنهاد میکنیم برای کاهش استرس و اضطراب، دورهی شگفتانگیزِ "جذب کنندهی حرفهای" از "گابریل برن استین" (کلیک کنید)، را از دست ندهید. این مراقبهها به شما کمک میکنند که به قدرت جذبکنندگی حرفهای خودتان وصل شوید؛ فراوانی، شادی و سلامتی را به زندگیتان جذب کرده و زندگی مورد نظر خود را خلق کنید).
به مثالِ جنگ با عراق برمیگردیم؛ زمانی که آژير قرمز به صدا درمیآمد، هر فرد با تمام توان خود سعی میکرد خطر را از خود دور کند، و بعد از گذشت دقایق و یا چند ساعت، وضعیت سفید اعلام میشده است و همه به زندگی عادی بازمیگشتند. اما اگر وضعیت قرمز ساعتهای زیاد و حتی چندین روز ادامه پیدا میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ از یک طرف حفظ جان در اولویت بود و از طرف دیگر، نیازهایی وجود داشت که باید برطرف میشد؛ مانند تهیه خوراک و نوشیدنی، پوشاک، موارد بهداشتی و ... . بدون رفع نیازهای خود، تا چه حد میتوانستیم در آن وضعیت قرمز دوام بیاوریم؟ بدن نیز همینطور است؛ منابع و انرژی محدود دارد و اگر مدت طولانی در حالت ستیز و گریز باقی بماند، قادر نخواهد بود نیازهای درونیاش را برطرف کند و برای مدت طولانی دوام نخواهد آورد.
تخریب یا ساختوساز:
تفاوت اصلی بین ما و حیوانات این است که، اگر چه هر دو استرس را تجربه میکنیم اما ما انسانها موقعیتهای استرسزا را مجدداً در ذهنمان مرور میکنیم. ما برخلاف حیوانات، قادر هستیم که فقط با «فکر کردن» واکنش ستیز و گریز را فعال کنیم و لزومی ندارد که این افکار به شرایط کنونی ما ارتباطی داشته باشد. میتوانیم این واکنش را در حین انتظار کشیدن برای رویدادهای آینده فعال کنیم (مثلاً سررسید چکمان ۲۰ روز دیگر است و هیچ پولی در حساب بانکی ما نیست).
از این بدتر موقعیست که با مرور خاطرات و افکار تلخ گذشته، واکنش ستیز و گریز فعال میشود. پس چه در انتظار تجربیات استرسزا باشیم و چه در حال مرورشان، موقعیتهای استرسزای کوتاهمدت را به موقعیتهای استرسزای بلندمدت تبدیل میکنیم. اما حیوانات این ویژگی را ندارند که واکنش ستیز و گریز را اینگونه و به راحتی فعال کنند. آهویی که از شیر فرار میکند و مجدداً مشغول چَرا میشود، دیگر درگیر این افکار نیست که چند دقیقه پیش چه خطری او را تهدید کرده است، چه برسد به گرگهایی که دو ماه پیش تعقیباش کردهاند.
در کنار سیستم ستیز و گریز، یک سیستم عصبی برای آرامش، بازسازی و ساختوساز وجود دارد. اگر شما به خاطر تهدیدی که در محیط بیرون خود وجود دارد، انرژی زیادی در بدنتان آزاد کنید تا به مقابله با خطر بپردازید، انرژيای برای رشد و ترمیم در دنیای درون بدنتان باقی نمیماند!
از آنجا که ما قادر هستیم تنها با افکار خود، واکنش ستیز و گریز را فعال کنیم؛ پس این به آن معناست که افکارتان میتوانند شما را بیمار کنند! فرض کنید شما به خاطر موقعیت تهدیدکنندهای که در زندگیتان دارید، مدام حالتِ ستیز و گریز را فعال میکنید (مثلاً برای ترفیع رتبه گرفتن در سازمان خود، همکارتان را یک خطر محسوب میکنید یا نگران مادرتان هستید که در بیمارستان بستری است و یا حتی بیش از حد به کنفرانسی که در پیش دارید فکر میکنید)؛ در نتیجه قلب مقادیر زیادی خون را به اندامها پمپاژ کرده و تعادل بدن به هم میخورد و بدن شما برای دفع آن خطر آماده میشود. به دلیل اینکه شما روزانه به مدت طولانی در این وضعیت قرار گرفتهاید، درنتیجه قلب شما شرطی شده که همیشه تند تند بزند و در بلندمدت دچار فشارِخون بالا خواهید شد.
اگر شما بیشترِ انرژی خود را به مسئلهای در محیط بیرونیتان معطوف کنید، چیز زیادی برای محیط درونی بدن باقی نمیماند. سیستم ایمنی که بر دنیای درونتان نظارت میکند، نمیتواند این کمبود انرژی برای رشد و بازسازی را تحمل کند و در نتیجه بیمار خواهید شد. این بیماری میتواند سرماخوردگی باشد و یا سرطان و رماتیسم باشد؛ که همه به سیستم ایمنی ما مرتبط هستند.
امروزه بسیاری از بیماریها در اثر سرکوب شدن سیستم ایمنی ایجاد میشوند؛ از سرطان تا آرتروز رماتیسمی. وقتی انرژي زیادی در واکنش به تهدیدهای بیرونی در بدن آزاد میشود، قدرت سیستم ایمنی پایین آمده و سیستم ایمنی تضعیف میشود؛ از آنجایی که تمام انرژی بدن صرف تهدیدهای محیط بیرونی شده، پس سیستم ایمنی سرکوب خواهد شد.
اما زمانی که احساساتی مانند خشم، ناراحتی، نفرت، خشونت، پرخاش، رقابت و ترس را که همگی از هورمونهای استرس ناشی میشوند را کنار بگذارید و احساسات متعالی مانند شکرگزاری، قدردانی، مهربانی، عشق و شادی را حس کنید؛ هورمونهای استرس در شما پایین میآید و سیستم ایمنی تا حد زیادی تقویت میشود؛ و این به آن معناست که اگر شما افکار و احساستان را تغییر بدهید و نگرشتان را عوض کنید و احساسات متعالی را تجربه کنید، این احساسات متعالی سیستم ایمنی را بازیابی و ترمیم خواهند کرد.
اعتیاد به بدبختی و بیماری:
هنگامی که شما به کسی یا چیزی واکنشی نشان میدهید، این واکنش احساسی و عاطفی یک سری مواد شیمیایی تولید میکند. اگر شما نتوانید این واکنش عاطفی را تنظیم یا متوقف کنید و اجازه بدهید این واکنش چندین ساعت و روز ادامه پیدا کند به «گهگاهی» تبدیل میشود. اگر این حالت چند ماه ادامه پیدا کرد، به «خلق و خو» تبدیل شده و اگر همین واکنش عاطفی را چندین سال ادامه بدهید به یک «صفت شخصیتی» تبدیل خواهد شد.
بدن به صورت «احساسی» شرطی میشود و احساسات و عواطف همان مواد شیمیایی هستند که در بدن تولید و آزاد میشوند. مثلاً کسی که مواد مخدر را برای چند بار مصرف کند، بدن به احساسی که تجربه کرده است، شرطی میشود و همواره فرد را به سمت مصرف مواد مخدر میکشاند. زمانی که ما استرس داریم، هورمونهای استرس در بدن تولید میشوند (مواد شیمیایی) و اگر فردی مدام در حالت استرس زندگی کند و مانند افراد معتاد نسبت به حالت احساسیِ ناشی از این مواد شرطی شود، به مرور زمان از مشکلات و شرایط زندگیاش برای تأمین اعتیاد خود به این احساس استفاده میکند.
در واقع وقتی توازن شیمیایی بدن به هم بخورد و دائماً در حالت اضطراری قرار بگیرد، حالت اضطراری به حالت پیشفرض و طبیعی بدن تبدیل میشود و بدن آنقدر به مواد شیمیایی استرس، شرطی میشود که مانند اعتیاد، به شغل نامناسب و روابط نامطلوب و موقعیتهای سخت زندگیاش نیاز دارد تا در این حالت باقی بماند! این فرد به شکلی از زندگی معتاد شده که اصلاً باب میل او نیست! تولید بیش از حد هورمونهای استرس سبب ایجاد احساساتی مانند خشم، ترس، حسادت و نفرت در فرد میشود و سبب بروز پرخاشگری، ناراحتی، دلهره، احساس ناامنی میشود و باعث میشود رنج، درد، اندوه و افسردگی را تجربه کند.
به عنوان مثال، این مورد در روابط عاطفی خود را به خوبی نشان میدهد. زمانی که یکی از طرفین رابطه، بارها مورد توهین و تحقیر قرار گرفته و حال که آگاهانه میخواهد رابطه را قطع کند، هر چقدر تلاش میکند نمیتواند اینکار را انجام بدهد! زیرا در مدتی که این رابطه به طول انجامیده، بدنش به احساسِ تحقیر و توهین شرطی شده است و باز هم دوست دارد همین احساسات را تجربه کند! بنابراین چه در مورد استرس و چه موارد نادلخواه مانند روابط، بهترین روش این است که نگذاریم کار به بلندمدت بکشد، زیرا بدن حالت شرطی پیدا میکند و تغییر کردن سختتر میشود.
تمرکز بر دنیای فیزیکی:
وقتی واکنش ستیز و گریز فعال میشود، بر روی ۳ چیز تمرکز میکنیم که بسیار مهم هستند:
• بدن (باید تحت مراقبت قرار بگیرد)
• محیط (برای دور شدن از خطر به کجا فرار کنیم؟)
• زمان (برای فرار از خطر چقدر زمان داریم؟)
اگر بر گذشتهی نامطلوب و آیندهی ترسناک تمرکز کنیم، بیشتر وقت خود را در استرس و اضطراب زندگی خواهیم کرد؛
یعنی در حالت بقاء، چه نگران سلامتی خودمان باشیم(بقای بدن)،
چه نگران پرداخت قبوض(بقاء در محیط) و چه نگران کمبود وقت باشیم(بقاء از لحاظ زمان).
زندگی در حالت بقاء و هورمونهایی که در اثر واکنش ستیز و گریز فعال میشوند، ما را مجبور میکنند که به شکلی وسواسگونه روی بدن، محیط و زمان تمرکز کنیم. در نتیجه ما خود را در قلمرو فیزیکی تعریف میکنیم و از معنویت و آگاهی و هشیاری دور میشویم. توجهمان از درون برداشته و معطوفِ دنیای بیرون میشود؛ چیزهایی که داریم، افرادی که میشناسیم، جاهایی که باید برویم، مشکلاتی که داریم، مدل مویی که دوست نداریم، کمبود زمان، مقایسه چهره خود با دیگران و هویتمان را به دنیای بیرون گره میزنیم! هنگامی که شما در حالت اضطراری زندگی میکنید؛ نه میتوانید چیزی را خلق کنید، نه میتوانید قلبتان را باز کنید، نه میتوانید چیز جدیدی یاد بگیرید و نه میتوانید وارد دنیای درونیتان بشوید، زیرا اولویت نجات یافتن است! و نه خلقکنندگی...
همانطور که گفته شد استرس زمانی ایجاد میشود، که شما احساس کنید کنترلی بر زندگیتان ندارید و نمیتوانید نتایج را پیشبینی کنید، و احساس میکنید کسی یا چیزی ممکن است وضعیتتان را بدتر کند. اگر شما هر روز با هورمونهای استرس زندگی کنید و احساس کنید که کنترل زندگی را از دست دادهاید، آن وقت تلاش میکنید تا همه چیز را در زندگیتان کنترل کنید و تلاش میکنید تا آینده را بر اساس خاطرات گذشتهتان پیشبینی کنید. یعنی افرادی که با استرس زندگی میکنند، تشنهی امور شناخته شده هستند و تلاش میکنند که به وضعیت آشنا برگردند، زیرا در حالت بقاء، همه چیز مانند یک خطر محسوب میشود و هر چیز جدید و ناشناختهای، برای فرد ترسناک جلوه میکند! در این حالت میخواهند نتایج را تحمیل، کنترل و پیشبینی کنند. به همین دلیل همواره در حال جنگیدن، رقابت و سوءاستفاده کردن هستند.
این افراد توجهشان را از شخصی به شخص دیگر، از مشکلی به مشکلی دیگر، از شیئی به شیء دیگر و از مکانی به مکان دیگر جابهجا میکنند و هر یک از این مشکلات، مسیرهای عصبی مخصوص به خودشان را در مغز دارند. وقتی شما توجهتان را در بین مشکلات جابهجا میکنید، باعث میشود این مسیرهای عصبی به شدت تقویت شوند و مغز وارد یک حالتِ بیش از حد تحلیلی شود. اگر توجه کنید، وقتی درمورد موضوعی استرس دارید مدام به شکل مشابهی فکر میکنید! علتاش این است که هورمونهای استرس باعث میشوند شما تمرکزتان را به علت و دلیلِ آن مشکل معطوف کنید و حالت بقاء نیز برای همین منظور است (شناسایی خطر و نجات یافتن از خطر).
در واقع از بین بینهایت امکانی که میتوانید واقعیت زندگیتان را خلق کنید، اگر در حالت استرس زندگی کنید و به آن اعتیاد پیدا کنید، همیشه در ذهنتان بدترین حالتِ ممکن را انتخاب میکنید و خودتان را برای آن آماده میکنید. چرا؟؟؟ زیرا در حالت بقاء، اگر برای بدترین حالت آماده شوید، هر اتفاقی هم رخ دهد، باز شما شانس بقاء دارید. در حالت استرس و اضطراب، افراد بیشتر عمرشان را صرف آماده شدن برای بدترین سناریوها میکنند! متأسفانه اکثر مردم، ۷۰ درصد زمان خود را در حالت بقاء سپری میکنند!
نشانههای حالت بقاء:
- احساسات و عواطفی مانند ترس، خشم و ناراحتی، اصلیترین عواطف بقاء هستند.
- در این حالت بدن ما تحلیل رفته و دچار بیماری میشود.
- تمام تمرکز ما بر روی محیط، بدن و زمان است.
- انرژیمان از بین میرود.
- بر اساس علت و معلول زندگی میکنیم.
- منتظر هستیم که محیط تغییر کند، تا ناراحتی درون ما را به پایان برساند.
- فرصتهای چندانی پیش روی خودمان نمیبینیم، زیرا حالت بقاء زمان خلقکنندگی نیست!
- قلبمان نامنسجم کار میکند.
- دلمان تنها امور شناختهشده میخواهد، و از هر گونه چالش و تجربهی جدیدی گریزانیم؛ زیرا امور ناشناخته برای ما ترسناک هستند.
1- مراقبه برای رسیدن به احساس آرامش و کاهش استرس کمک بسیار مؤثری به شما خواهد کرد. موجب ارتقای شخصیت و رشد روحانی و معنوی شما خواهد شد. به حفظ سلامتی و بهبود بیماران کمک کرده و افرادی که مراقبه را به صورت مرتب انجام میدهند، کمتر دچار اضطراب و افسردگی خواهند شد و همچنین احساسات شادمانی و رضایت بیشتری از زندگی خواهند داشت. مراقبه، آرامش عمیقی ایجاد میکند که در آن احساس توازن و تعادل در افکار خواهید کرد و نتیجهاش افزایش بصیرت و خونسردی در برخورد با مشکلات است. علاوه بر این، موجب خودشناسی بیشتر و پذیرش بهتر دیگران در روابط اجتماعی نیز میشود. مراقبه با ایجاد شرایط رهایی از استرس میتواند به کاهش علائم بسیاری از بیماریها کمک کند. (برای تجربهی لذتبخشِ مراقبه و رسیدن به آرامش، و همچنین یادگیری اصولی و حرفهای آن، دوره اسرار مراقبه که توسط مجموعهی "رویال مایند" ترجمه و تهیه شده است، را از دست ندهید. برای دانلود این دورهی منحصر به فرد کلیک کنید: «دوره اسرار مراقبه»).
۲- در مورد تمام جنبههای زندگیتان باورهای قدرتمندکنندهای بسازید تا احساس آرامش به شما بدهد.
- باور داشته باشید، که خودتان خالق زندگیتان هستید.
- باور داشته باشید، که خداوند حامی تمام کسانیست که میخواهند ثروتمند بشوند.
- باور داشته باشید، که بدن اگر تحت فشار و استرس قرار نگیرد، توانایی بازسازی و مقابله با هر نوع ویروس و باکتری را دارا خواهد بود.
- باور داشته باشید، که تعداد دختر و پسرهای باشخصیت و متعهد در جامعه بسیار زیاد هستند.
- باور داشته باشید، که افراد زیادی وجود دارند که صداقت دارند و جامعه پُر است از انسانهای شریف و مهربان.
- به فراوانی فرصتها و ایدهها و ثروتها و نعمتها باور داشته باشید. (برای یادگیری باورهای ثروتساز، ایجاد ذهنیت رفاه و فراوانی و دستیابی به ثروت پایدار، "دورهی هوش هیجانی مالی «Money EQ»" (کلیک کنید)، بسیار مفید خواهد بود که توسط مجموعهی رویال مایند ترجمه و تهیه شده است).
- باور داشته باشید، که وقتی در مسیر رشدِ شخصی و بهبود شخصیتتان هستید، بدون شک اتفاقات خوب برای شما رخ خواهد داد.
- باور داشته باشید، که همیشه در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار میگیرید.
- باور کنید، تا کائنات با شما همکاری کرده و شما را به ساحل آرامش هدایت کند.
برای ما در بخش نظرات، در مورد استرس و اضطرابهایی که تجربه کردهاید و پیامدهای آن در زندگیتان بنویسید. آیا برای کنترل استرس خود از طریق مراقبه یا تغییر باورهایتان موفق بودهاید؟ اگر راهکار دیگری را امتحان کردهاید، خوشحال میشویم با ما به اشتراک بگذارید.
برای ثبت نظرات خود، به پایین صفحه مراجعه فرمایید.
"راهکارهای کاهش استرس"
در این مقاله تصمیم داریم، پاسخهای روشنی برای سؤالات زیر بیابیم:
- انواع مختلف استرس و اضطراب در بلندمدت چه تأثیری بر مغز و بدن شما میگذارد؟
- آیا میتوانید فارغ از اتفاقات و اضطرابهای زندگی و دنیای بیرون، یاد بگیرید که دنیای درونی افکار و احساساتتان را کنترل کنید؟
همچنین انواع مختلف استرس و اضطراب را بررسی کرده و نگاهی نیز به اثرات بلندمدت و بیماریزای استرس خواهیم انداخت. هنگامی که متوجه شوید استرس و اضطراب میتواند چه پیامدهایی برای شما به همراه داشته باشد، این اطلاعات به شما کمک خواهد کرد که تغییرات مهمی در زندگی خود ایجاد کنید. پس با ما همراه باشید.
استرس و اضطراب، نوعی فشار ذهنی یا عاطفیست که در اثر شرایط نامساعد و دشوار ایجاد میشود. استرس معمولاً زمانی ایجاد میشود، که ما قادر نیستیم پیامدهای ناشی از یک مسئله را پیشبینی کنیم. زمانی که احساس میکنیم کنترلی بر روی موقعیت نداریم و یا تهدید یا خطری وجود دارد که ممکن است شرایط ما بدتر شود. در واقع تعریف استرس زمانیست که مغز و بدن شما از تعادل خارج میشود.
• استرس فیزیکی: مانند آسیب جسمی، تصادف، مصدومیت و افتادن از بلندی.
• استرس شیمیایی: مانند آنفولانزا، باکتری، ویروس، سطح قند خون و سموم غذایی.
• استرس عاطفی: مانند مرگ عزیزان، وام و بدهی، طلاق والدین و ترافیک.
حالت بقاء برای مقابله با استرس و اضطراب:
هنگاهی که یک شخص یا موجود زنده، تهدید یا خطری را در محیط بیرونیاش مشاهده میکند، یک سیستم عصبی به نام "سیستم ستیز و گریز" در بدن او فعال میشود. وقتی این شخص یا موجود زنده خطر را درک کرد، بدنش مقدار زیادی از منابع و انرژی خود را به کار گرفته و تمام انرژیاش را صرف سازگاری با محیط میکند. به این ترتیب، فرد منابع حیاتی بدنِ خود را مصرف میکند تا از این شرایط نجات پیدا کند!
تمام جانداران میتوانند استرس کوتاهمدت را تحمل کنند؛ چه گورخری که شیر او را دنبال کرده و چه آهویی که یک گله گرگ دنبالش میکنند. به محض اینکه این جانور خطر را احساس میکند، وارد حالت بقاء میشود یعنی سیستم ستیز و گریز او فعال میشود؛ انرژی زیادی در بدناش آزاد شده، مغز و بدن برانگیخته میشوند و بدن از حالت تعادل خارج میشود. مردمکها گشاد میشوند، ترشح بزاق متوقف میشود، ضربان قلب بالا میرود، سرعت تنفس بیشتر میشود، خون از اندامهای داخلی گرفته شده و به اندامهای حرکتی میرود؛ زیرا حال زمانِ دویدن، جنگیدن یا مخفی شدن است.
اگر گورخر یا آهو از دست شکارچی فرار کنند، حدود نیم ساعت بعد سیستم ستیز و گریز خاموش میشود و بدن به حالت تعادل برمیگردد. بعد از واکنش نشان دادن به استرسی که پیش آمده، بیشتر موجودات زنده به استراحت و بازسازی نیاز دارند، زیرا بدن نیاز به تولید انرژی و ذخیره آن دارد. ما انسانها نیز چنین سیستمی را دارا هستیم. وقتی احساس خطر میکنیم، سیستم ستیز و گریز فعال میشود؛ انرژی در بدنمان آزاد میشود و ما از این انرژی برای فرار یا مبارزه و مخفی شدن استفاده میکنیم. ابتدای تاریخ بشر، این واکنش بسیار مفید و فوقالعاده بوده است و به ما کمک میکرد با خطر شکارچیان و سایر خطرات مقابله کنیم.
برای روشنتر شدن این مطلب، به دوران جنگ با عراق برمیگردیم! در آن زمان هنگامی که میخواستند به مردم برای خطراتی مانند بمباران هشدار بدهند، آژیر خطر را به صدا درمیآوردند و هر شخص در هر کجا و مشغول به هر کاری که بود، اولویتاش نجات پیدا کردن بود. زمانی که آژیرِ وضعیت قرمز به صدا درمیآمد، دیگر «سر سفره بودن و غذا خوردن» یا «در حال نقاشی کشیدن بودن»، هیچ معنایی نداشت! بلکه فقط و فقط در آن لحظه باید با فرار کردن یا مبارزه یا مخفی شدن، جان خود را نجات میدادهاند.
وضعیت بدن نیز دقیقاً به همین صورت است! زمانی که ما سیستم ستیز و گریز را فعال میکنیم، دیگر ترمیم بافتها یا نابودی باکتریها و بسیاری از فعالیتهای کلیدی متوقف میشوند و تمام انرژیِ بدن، معطوف به اندامهای حرکتی خواهد شد تا با خطری که ما را تهدید کرده است بتوانیم مقابله کنیم.
- حال تصور کنید اگر یک سگِ شکاری شما را دنبال کند چه میشود؟
سیستم عصبیِ ستیز و گریز شما فعال میشود، به محض اینکه خطر را مشاهده کردید از دستش فرار میکنید.
- اما اگر سگ شکاری پشت در اتاقِ شما باشد و به در چنگ بزند و منتظر باشد شما بیرون بیایید، چهطور؟
در این حالت سیستم ستیز و گریز فعال میشود ولی چون خطر دفع نشده است، همچنان فعال باقی میماند و مدت بیشتری ادامه پیدا خواهد کرد.
- حال اگر هیچ سگ شکاری شما را تهدید نکند و شما خطر را از جانب همکار خود احساس کنید که میخواهد جایگاه شغلی شما را تصاحب کند، چه میشود؟
- اگر از جانب مادر شوهرتان احساس خطر کنید که در زندگیتان دخالت میکند، چه میشود؟
- اگر رئیستان را یک خطر به شمار بیاورید، چه اتفاقی پیش میآید؟
شما سیستمِ ستیز و گریز را روشن میکنید و بدن در حالت اضطراری قرار میگیرد، ولی چون خطر همچنان حس میشود بنابراین دیگر خاموش نمیشود و بدن شما به حالت تعادل برنمیگردد، زیرا شما هر روز به مدت ۸ ساعت در کنار همکارتان هستید و برای بدن شما تفاوتی ندارد که سگ شکاری شما را دنبال کرده باشد و یا کنار همکار خود باشید. اگر شما چیزی را خطر به حساب بیاورید باعث میشوید که سیستم اضطراری فعال شود.
سیستمی که برای محافظت از ما در برابر خطرات محیطی طراحی شده و زمانی بسیار کمککننده و مفید بوده است تا مشکلات ما را در مواجهه با خطرات رفع کند، در اینجا خود به مشکل تبدیل میشود! زیرا اگر شما سیستمِ ستیز و گریز را روشن کنید و دیگر نتوانید آن را خاموش کنید، در مسیر بیمار شدن قرار میگیرید و هیچ موجود زندهای نمیتواند مدت زیادی در حالت اضطراری باقی بماند و نجات پیدا کند! هنگامی که سیستم ستیز و گریز را فعال میکنیم و نمیتوانیم آن را خاموش کنیم، بدن ما به سمت نابودی خواهد رفت. (پیشنهاد میکنیم برای کاهش استرس و اضطراب، دورهی شگفتانگیزِ "جذب کنندهی حرفهای" از "گابریل برن استین" (کلیک کنید)، را از دست ندهید. این مراقبهها به شما کمک میکنند که به قدرت جذبکنندگی حرفهای خودتان وصل شوید؛ فراوانی، شادی و سلامتی را به زندگیتان جذب کرده و زندگی مورد نظر خود را خلق کنید).
به مثالِ جنگ با عراق برمیگردیم؛ زمانی که آژير قرمز به صدا درمیآمد، هر فرد با تمام توان خود سعی میکرد خطر را از خود دور کند، و بعد از گذشت دقایق و یا چند ساعت، وضعیت سفید اعلام میشده است و همه به زندگی عادی بازمیگشتند. اما اگر وضعیت قرمز ساعتهای زیاد و حتی چندین روز ادامه پیدا میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ از یک طرف حفظ جان در اولویت بود و از طرف دیگر، نیازهایی وجود داشت که باید برطرف میشد؛ مانند تهیه خوراک و نوشیدنی، پوشاک، موارد بهداشتی و ... . بدون رفع نیازهای خود، تا چه حد میتوانستیم در آن وضعیت قرمز دوام بیاوریم؟ بدن نیز همینطور است؛ منابع و انرژی محدود دارد و اگر مدت طولانی در حالت ستیز و گریز باقی بماند، قادر نخواهد بود نیازهای درونیاش را برطرف کند و برای مدت طولانی دوام نخواهد آورد.
تخریب یا ساختوساز:
تفاوت اصلی بین ما و حیوانات این است که، اگر چه هر دو استرس را تجربه میکنیم اما ما انسانها موقعیتهای استرسزا را مجدداً در ذهنمان مرور میکنیم. ما برخلاف حیوانات، قادر هستیم که فقط با «فکر کردن» واکنش ستیز و گریز را فعال کنیم و لزومی ندارد که این افکار به شرایط کنونی ما ارتباطی داشته باشد. میتوانیم این واکنش را در حین انتظار کشیدن برای رویدادهای آینده فعال کنیم (مثلاً سررسید چکمان ۲۰ روز دیگر است و هیچ پولی در حساب بانکی ما نیست).
از این بدتر موقعیست که با مرور خاطرات و افکار تلخ گذشته، واکنش ستیز و گریز فعال میشود. پس چه در انتظار تجربیات استرسزا باشیم و چه در حال مرورشان، موقعیتهای استرسزای کوتاهمدت را به موقعیتهای استرسزای بلندمدت تبدیل میکنیم. اما حیوانات این ویژگی را ندارند که واکنش ستیز و گریز را اینگونه و به راحتی فعال کنند. آهویی که از شیر فرار میکند و مجدداً مشغول چَرا میشود، دیگر درگیر این افکار نیست که چند دقیقه پیش چه خطری او را تهدید کرده است، چه برسد به گرگهایی که دو ماه پیش تعقیباش کردهاند.
در کنار سیستم ستیز و گریز، یک سیستم عصبی برای آرامش، بازسازی و ساختوساز وجود دارد. اگر شما به خاطر تهدیدی که در محیط بیرون خود وجود دارد، انرژی زیادی در بدنتان آزاد کنید تا به مقابله با خطر بپردازید، انرژيای برای رشد و ترمیم در دنیای درون بدنتان باقی نمیماند!
از آنجا که ما قادر هستیم تنها با افکار خود، واکنش ستیز و گریز را فعال کنیم؛ پس این به آن معناست که افکارتان میتوانند شما را بیمار کنند! فرض کنید شما به خاطر موقعیت تهدیدکنندهای که در زندگیتان دارید، مدام حالتِ ستیز و گریز را فعال میکنید (مثلاً برای ترفیع رتبه گرفتن در سازمان خود، همکارتان را یک خطر محسوب میکنید یا نگران مادرتان هستید که در بیمارستان بستری است و یا حتی بیش از حد به کنفرانسی که در پیش دارید فکر میکنید)؛ در نتیجه قلب مقادیر زیادی خون را به اندامها پمپاژ کرده و تعادل بدن به هم میخورد و بدن شما برای دفع آن خطر آماده میشود. به دلیل اینکه شما روزانه به مدت طولانی در این وضعیت قرار گرفتهاید، درنتیجه قلب شما شرطی شده که همیشه تند تند بزند و در بلندمدت دچار فشارِخون بالا خواهید شد.
اگر شما بیشترِ انرژی خود را به مسئلهای در محیط بیرونیتان معطوف کنید، چیز زیادی برای محیط درونی بدن باقی نمیماند. سیستم ایمنی که بر دنیای درونتان نظارت میکند، نمیتواند این کمبود انرژی برای رشد و بازسازی را تحمل کند و در نتیجه بیمار خواهید شد. این بیماری میتواند سرماخوردگی باشد و یا سرطان و رماتیسم باشد؛ که همه به سیستم ایمنی ما مرتبط هستند.
امروزه بسیاری از بیماریها در اثر سرکوب شدن سیستم ایمنی ایجاد میشوند؛ از سرطان تا آرتروز رماتیسمی. وقتی انرژي زیادی در واکنش به تهدیدهای بیرونی در بدن آزاد میشود، قدرت سیستم ایمنی پایین آمده و سیستم ایمنی تضعیف میشود؛ از آنجایی که تمام انرژی بدن صرف تهدیدهای محیط بیرونی شده، پس سیستم ایمنی سرکوب خواهد شد.
اما زمانی که احساساتی مانند خشم، ناراحتی، نفرت، خشونت، پرخاش، رقابت و ترس را که همگی از هورمونهای استرس ناشی میشوند را کنار بگذارید و احساسات متعالی مانند شکرگزاری، قدردانی، مهربانی، عشق و شادی را حس کنید؛ هورمونهای استرس در شما پایین میآید و سیستم ایمنی تا حد زیادی تقویت میشود؛ و این به آن معناست که اگر شما افکار و احساستان را تغییر بدهید و نگرشتان را عوض کنید و احساسات متعالی را تجربه کنید، این احساسات متعالی سیستم ایمنی را بازیابی و ترمیم خواهند کرد.
اعتیاد به بدبختی و بیماری:
هنگامی که شما به کسی یا چیزی واکنشی نشان میدهید، این واکنش احساسی و عاطفی یک سری مواد شیمیایی تولید میکند. اگر شما نتوانید این واکنش عاطفی را تنظیم یا متوقف کنید و اجازه بدهید این واکنش چندین ساعت و روز ادامه پیدا کند به «گهگاهی» تبدیل میشود. اگر این حالت چند ماه ادامه پیدا کرد، به «خلق و خو» تبدیل شده و اگر همین واکنش عاطفی را چندین سال ادامه بدهید به یک «صفت شخصیتی» تبدیل خواهد شد.
بدن به صورت «احساسی» شرطی میشود و احساسات و عواطف همان مواد شیمیایی هستند که در بدن تولید و آزاد میشوند. مثلاً کسی که مواد مخدر را برای چند بار مصرف کند، بدن به احساسی که تجربه کرده است، شرطی میشود و همواره فرد را به سمت مصرف مواد مخدر میکشاند. زمانی که ما استرس داریم، هورمونهای استرس در بدن تولید میشوند (مواد شیمیایی) و اگر فردی مدام در حالت استرس زندگی کند و مانند افراد معتاد نسبت به حالت احساسیِ ناشی از این مواد شرطی شود، به مرور زمان از مشکلات و شرایط زندگیاش برای تأمین اعتیاد خود به این احساس استفاده میکند.
در واقع وقتی توازن شیمیایی بدن به هم بخورد و دائماً در حالت اضطراری قرار بگیرد، حالت اضطراری به حالت پیشفرض و طبیعی بدن تبدیل میشود و بدن آنقدر به مواد شیمیایی استرس، شرطی میشود که مانند اعتیاد، به شغل نامناسب و روابط نامطلوب و موقعیتهای سخت زندگیاش نیاز دارد تا در این حالت باقی بماند! این فرد به شکلی از زندگی معتاد شده که اصلاً باب میل او نیست! تولید بیش از حد هورمونهای استرس سبب ایجاد احساساتی مانند خشم، ترس، حسادت و نفرت در فرد میشود و سبب بروز پرخاشگری، ناراحتی، دلهره، احساس ناامنی میشود و باعث میشود رنج، درد، اندوه و افسردگی را تجربه کند.
به عنوان مثال، این مورد در روابط عاطفی خود را به خوبی نشان میدهد. زمانی که یکی از طرفین رابطه، بارها مورد توهین و تحقیر قرار گرفته و حال که آگاهانه میخواهد رابطه را قطع کند، هر چقدر تلاش میکند نمیتواند اینکار را انجام بدهد! زیرا در مدتی که این رابطه به طول انجامیده، بدنش به احساسِ تحقیر و توهین شرطی شده است و باز هم دوست دارد همین احساسات را تجربه کند! بنابراین چه در مورد استرس و چه موارد نادلخواه مانند روابط، بهترین روش این است که نگذاریم کار به بلندمدت بکشد، زیرا بدن حالت شرطی پیدا میکند و تغییر کردن سختتر میشود.
تمرکز بر دنیای فیزیکی:
وقتی واکنش ستیز و گریز فعال میشود، بر روی ۳ چیز تمرکز میکنیم که بسیار مهم هستند:
• بدن (باید تحت مراقبت قرار بگیرد)
• محیط (برای دور شدن از خطر به کجا فرار کنیم؟)
• زمان (برای فرار از خطر چقدر زمان داریم؟)
اگر بر گذشتهی نامطلوب و آیندهی ترسناک تمرکز کنیم، بیشتر وقت خود را در استرس و اضطراب زندگی خواهیم کرد؛
یعنی در حالت بقاء، چه نگران سلامتی خودمان باشیم(بقای بدن)،
چه نگران پرداخت قبوض(بقاء در محیط) و چه نگران کمبود وقت باشیم(بقاء از لحاظ زمان).
زندگی در حالت بقاء و هورمونهایی که در اثر واکنش ستیز و گریز فعال میشوند، ما را مجبور میکنند که به شکلی وسواسگونه روی بدن، محیط و زمان تمرکز کنیم. در نتیجه ما خود را در قلمرو فیزیکی تعریف میکنیم و از معنویت و آگاهی و هشیاری دور میشویم. توجهمان از درون برداشته و معطوفِ دنیای بیرون میشود؛ چیزهایی که داریم، افرادی که میشناسیم، جاهایی که باید برویم، مشکلاتی که داریم، مدل مویی که دوست نداریم، کمبود زمان، مقایسه چهره خود با دیگران و هویتمان را به دنیای بیرون گره میزنیم! هنگامی که شما در حالت اضطراری زندگی میکنید؛ نه میتوانید چیزی را خلق کنید، نه میتوانید قلبتان را باز کنید، نه میتوانید چیز جدیدی یاد بگیرید و نه میتوانید وارد دنیای درونیتان بشوید، زیرا اولویت نجات یافتن است! و نه خلقکنندگی...
همانطور که گفته شد استرس زمانی ایجاد میشود، که شما احساس کنید کنترلی بر زندگیتان ندارید و نمیتوانید نتایج را پیشبینی کنید، و احساس میکنید کسی یا چیزی ممکن است وضعیتتان را بدتر کند. اگر شما هر روز با هورمونهای استرس زندگی کنید و احساس کنید که کنترل زندگی را از دست دادهاید، آن وقت تلاش میکنید تا همه چیز را در زندگیتان کنترل کنید و تلاش میکنید تا آینده را بر اساس خاطرات گذشتهتان پیشبینی کنید. یعنی افرادی که با استرس زندگی میکنند، تشنهی امور شناخته شده هستند و تلاش میکنند که به وضعیت آشنا برگردند، زیرا در حالت بقاء، همه چیز مانند یک خطر محسوب میشود و هر چیز جدید و ناشناختهای، برای فرد ترسناک جلوه میکند! در این حالت میخواهند نتایج را تحمیل، کنترل و پیشبینی کنند. به همین دلیل همواره در حال جنگیدن، رقابت و سوءاستفاده کردن هستند.
این افراد توجهشان را از شخصی به شخص دیگر، از مشکلی به مشکلی دیگر، از شیئی به شیء دیگر و از مکانی به مکان دیگر جابهجا میکنند و هر یک از این مشکلات، مسیرهای عصبی مخصوص به خودشان را در مغز دارند. وقتی شما توجهتان را در بین مشکلات جابهجا میکنید، باعث میشود این مسیرهای عصبی به شدت تقویت شوند و مغز وارد یک حالتِ بیش از حد تحلیلی شود. اگر توجه کنید، وقتی درمورد موضوعی استرس دارید مدام به شکل مشابهی فکر میکنید! علتاش این است که هورمونهای استرس باعث میشوند شما تمرکزتان را به علت و دلیلِ آن مشکل معطوف کنید و حالت بقاء نیز برای همین منظور است (شناسایی خطر و نجات یافتن از خطر).
در واقع از بین بینهایت امکانی که میتوانید واقعیت زندگیتان را خلق کنید، اگر در حالت استرس زندگی کنید و به آن اعتیاد پیدا کنید، همیشه در ذهنتان بدترین حالتِ ممکن را انتخاب میکنید و خودتان را برای آن آماده میکنید. چرا؟؟؟ زیرا در حالت بقاء، اگر برای بدترین حالت آماده شوید، هر اتفاقی هم رخ دهد، باز شما شانس بقاء دارید. در حالت استرس و اضطراب، افراد بیشتر عمرشان را صرف آماده شدن برای بدترین سناریوها میکنند! متأسفانه اکثر مردم، ۷۰ درصد زمان خود را در حالت بقاء سپری میکنند!
نشانههای حالت بقاء:
- احساسات و عواطفی مانند ترس، خشم و ناراحتی، اصلیترین عواطف بقاء هستند.
- در این حالت بدن ما تحلیل رفته و دچار بیماری میشود.
- تمام تمرکز ما بر روی محیط، بدن و زمان است.
- انرژیمان از بین میرود.
- بر اساس علت و معلول زندگی میکنیم.
- منتظر هستیم که محیط تغییر کند، تا ناراحتی درون ما را به پایان برساند.
- فرصتهای چندانی پیش روی خودمان نمیبینیم، زیرا حالت بقاء زمان خلقکنندگی نیست!
- قلبمان نامنسجم کار میکند.
- دلمان تنها امور شناختهشده میخواهد، و از هر گونه چالش و تجربهی جدیدی گریزانیم؛ زیرا امور ناشناخته برای ما ترسناک هستند.
1- مراقبه برای رسیدن به احساس آرامش و کاهش استرس کمک بسیار مؤثری به شما خواهد کرد. موجب ارتقای شخصیت و رشد روحانی و معنوی شما خواهد شد. به حفظ سلامتی و بهبود بیماران کمک کرده و افرادی که مراقبه را به صورت مرتب انجام میدهند، کمتر دچار اضطراب و افسردگی خواهند شد و همچنین احساسات شادمانی و رضایت بیشتری از زندگی خواهند داشت. مراقبه، آرامش عمیقی ایجاد میکند که در آن احساس توازن و تعادل در افکار خواهید کرد و نتیجهاش افزایش بصیرت و خونسردی در برخورد با مشکلات است. علاوه بر این، موجب خودشناسی بیشتر و پذیرش بهتر دیگران در روابط اجتماعی نیز میشود. مراقبه با ایجاد شرایط رهایی از استرس میتواند به کاهش علائم بسیاری از بیماریها کمک کند. (برای تجربهی لذتبخشِ مراقبه و رسیدن به آرامش، و همچنین یادگیری اصولی و حرفهای آن، دوره اسرار مراقبه که توسط مجموعهی "رویال مایند" ترجمه و تهیه شده است، را از دست ندهید. برای دانلود این دورهی منحصر به فرد کلیک کنید: «دوره اسرار مراقبه»).
۲- در مورد تمام جنبههای زندگیتان باورهای قدرتمندکنندهای بسازید تا احساس آرامش به شما بدهد.
- باور داشته باشید، که خودتان خالق زندگیتان هستید.
- باور داشته باشید، که خداوند حامی تمام کسانیست که میخواهند ثروتمند بشوند.
- باور داشته باشید، که بدن اگر تحت فشار و استرس قرار نگیرد، توانایی بازسازی و مقابله با هر نوع ویروس و باکتری را دارا خواهد بود.
- باور داشته باشید، که تعداد دختر و پسرهای باشخصیت و متعهد در جامعه بسیار زیاد هستند.
- باور داشته باشید، که افراد زیادی وجود دارند که صداقت دارند و جامعه پُر است از انسانهای شریف و مهربان.
- به فراوانی فرصتها و ایدهها و ثروتها و نعمتها باور داشته باشید. (برای یادگیری باورهای ثروتساز، ایجاد ذهنیت رفاه و فراوانی و دستیابی به ثروت پایدار، "دورهی هوش هیجانی مالی «Money EQ»" (کلیک کنید)، بسیار مفید خواهد بود که توسط مجموعهی رویال مایند ترجمه و تهیه شده است).
- باور داشته باشید، که وقتی در مسیر رشدِ شخصی و بهبود شخصیتتان هستید، بدون شک اتفاقات خوب برای شما رخ خواهد داد.
- باور داشته باشید، که همیشه در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار میگیرید.
- باور کنید، تا کائنات با شما همکاری کرده و شما را به ساحل آرامش هدایت کند.
برای ما در بخش نظرات، در مورد استرس و اضطرابهایی که تجربه کردهاید و پیامدهای آن در زندگیتان بنویسید. آیا برای کنترل استرس خود از طریق مراقبه یا تغییر باورهایتان موفق بودهاید؟ اگر راهکار دیگری را امتحان کردهاید، خوشحال میشویم با ما به اشتراک بگذارید.
برای ثبت نظرات خود، به پایین صفحه مراجعه فرمایید.