زمان مطالعه :10 دقیقه
چکیده این مطلب : زمان فرّارترین و مبهمترین تجربهی بشر است. در این مقاله ابتدا به مفهوم زمان و بررسی دیدگاهها درباره آن خواهیم پرداخت و سپس به این موضوع میپردازیم که آیا میتوانیم حتی روی گذشته خود نیز تأثیر بگذاریم؟! اگر مقوله زمان برای شما موضوع جذابی است، مطالعه این مقاله را به شدت پیشنهاد میکنیم.
"سفر در زمان، تخیل یا واقعیت؟"
جان ویلر، فیزیکدان: «زمان آن چیزی است که نمیگذارد همه چیز به یکباره رخ دهد»
- به جمله بالا کمی فکر کنید، به نظر شما زمان چیست؟
- آیا تا به حال برایتان پیش آمده که اتفاقی را چند ماه قبل در خواب دیده باشید؟ به نظر شما این چه مفهومی دارد؟ آیا زمان فقط یک توهم است و همه چیز همین الآن اتفاق میافتد؟
در این مقاله ابتدا به مفهوم زمان و بررسی دیدگاهها دربارهی آن خواهیم پرداخت و سپس به این موضوع میپردازیم که آیا میتوانیم حتی بر گذشتهی خود نیز تأثیر بگذاریم؟! اگر مقولهی زمان برای شما هم موضوع جذابیست، مطالعهی این مقاله را پیشنهاد میکنیم.
ابتدا به این شعر زیبا دربارهی زمان از «هنری ون دایک شاعر آمریکایی» توجه کنید:
«زمان/ آهسته میگذرد برای منتظران/ شتابان میگذرد برای دلواپسان/ بس دراز است برای سوگواران/
به غایت کوتاه است برای شادکامان/ اما برای عاشقان/ زمان وجود ندارد»
زمان فرّارترین و مبهمترین تجربهی بشر است. ما هنگامی که تلاش میکنیم معنای زمان را در زندگیمان شرح دهیم، ناگزیر از کلماتی استفاده میکنیم که زمان را به صورت نسبی میسنجند. میگوییم فلان اتفاق قبلاً در گذشته رخ داده است؛ اکنون در زمان حال رخ میدهد؛ یا بعداً در آینده رخ خواهد داد. ما زمان را صرفاً به واسطهی چیزهایی شرح میدهیم که در چهارچوب آن رخ میدهند.
تا قرن بیستم، جهان غرب نگرش شاعرانهای به زمان داشت، و آن را محصول تجربهی بشر میدانست. "ژانپل سارتر" فیلسوف، رابطهی انسان و زمان را اینگونه شرح میدهد «گونهی خاصی از جدایی: تفرقهای که وحدت میبخشد». اما این دیدگاه شاعرانه در سال 1905 تغییر کرد، یعنی در همان سالی که "انشتین" نظریهی نسبیت را مطرح نمود. پیش از نسبیت، اعتقاد بر این بود که زمان برای خودش نوعی تجربه است و از سه بعدِ ارتفاع، طول و عرض که مکان را تعریف میکنند جدا و متمایز است. اما انشتین در نظریهی نسبیت بیان کرد، که مکان و زمان دو مقولهی در هم پیچیده هستند و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. او میگفت مقولهی مکان-زمان قلمرویی را تشکیل میدهد که در ورای تجربهی سهبعدی آشنای ما قرار دارد: بعد چهارم.
انشتین در توصیف ماهیت اسرارآمیز زمان گفت: «تمایز میان گذشته، حال و آینده صرفاً توهمی است که لجوجانه پابرجا مانده است». او با این گزارهی قدرتمند معنای جدیدی به درک ما از مقولهی زمان بخشید و درک ما را از رابطهمان با زمان، برای همیشه دستخوش تغییر کرد. به مفهوم این گزاره فکر کنید. اگر گذشته و آینده در همین لحظه باشند، آیا میتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم؟ آیا میتوانیم در زمان سفر کنیم؟
حتی قبل از آنکه انشتین این گزارهی جسورانه را بر زبان بیاورد، امکانهایی که از دل این پرسشها برمیخواست، کنجکاوی دانشمندان، عرفا و نویسندگان را برانگیخته بود. از معابد پنهانی که در مصر باستان برای تجربهی زمان ساخته شده بود تا رمان فوقالعادهی "ماشین زمان" که در سال 1895 توسط "هربرت جورج ولز" نوشته شد، همه و همه نشان میدهند که امکان سواری گرفتن از جریانِ زمان همواره تخیل انسان را قلقلک داده و جزء رویاهای او بوده است. انسان از بدو پیدایش خود مسحور مقولهی زمان بوده است و همواره سؤالات بیپایانی راجع به ذهن داشته است.
آیا زمان واقعیست؟ آیا بدون ما، زمان وجود دارد؟ آیا آنچه به زمان معنا میبخشد، آگاهیِ ماست؟ اگر چنین باشد، آیا ما قدرت یا حق این را داریم که جریان رو به جلوی زمان را به قدر کافی دچار گسست کنیم و نگاهی به آینده بیندازیم، یا انسانهای گذشته را ببینیم و با آنان ارتباط برقرار کنیم؟ آیا میتوانیم با قلمروها یا جهانهای دیگری که همراهمان در لحظهی حال سکونت دارند، ارتباط برقرار کنیم؟
به این داستان که در کتاب "ماتریکس الهی" اثر "گرگ بریدن" (کلیک کنید)، آمده توجه کنید:
خبر فوت پدر برای جوئی بسیار ناگوار و تکاندهنده بود. او از 19 سالگی تاکنون با پدرش حرف نزده بود و باورهای یهودی خانوادهاش را نپذیرفته بود. از نظر پدرش هیچ ننگی بالاتر از این نبود که کسی به چنین فلسفهی دیرینهای با دیدهی تردید بنگرد. جوئی را تهدید کرد که اگر این باورها را نپذیرد و از این شک و تردید دست بر ندارد، رابطهاش را با او قطع خواهد کرد. جوئی دید که نمیتواند درخواست پدرش را اجرا کند و به همین دلیل خانه را ترک کرد. او و پدرش دیگر با هم صحبت نکردند.
در قهوهخانهی کوچکی در هندوستان بود که یکی از دوستاناش او را دید و خبر فوت پدرش را به او داد. همین که از مرگ پدرش باخبر شد، فوراً به خانه بازگشت و به کندوکاو پیرامون یهودیت پرداخت. مطالبی که در مورد ریشههای اعتقادی خود و پدرش فراگرفت، او را عمیقاً متأثر کرد و تصمیم گرفت عازم آن سرزمینی شود که خاستگاه اصلی سنتهای خانوادهاش به شمار میرود: رهسپار اورشلیم شد. جوئی در پای دیوار ندبهی اورشلیم ایستاده بود. این دیوار بخشی از محوطهی یک عبادتگاه باستانی است، که پس از تخریب معبد در حدود 2,000 سال قبل، همچنان پابرجا مانده است. یهودیان ارتدکس هر روز برای عبادت به این مکان میروند و دعاهایی میخوانند که یهودیان قرنهاست در عبادتهای خود از آنها استفاده میکنند.
جوئی نامهای برای پدرش نوشت. نوشت که پدرش را دوست دارد و به خاطر درد و رنجی که برای خانواده ایجاد کرده بود، از او تقاضای بخشش کرد. مطابق رسم و رسوم، میخواست نامه را در لای یکی از درزها و شکافهای دیوار قرار دهد. اما همین که مکان مناسب را پیدا کرد، اتفاق عجیبی افتاد؛ اتفاقی که از نگاه علم سنتی غرب، توضیحی منطقی برای آن وجود ندارد. وقتی جوئی کاغذ را در یکی از شکافهای دیوار قرار داد، کاغذ دیگری از میان سنگها بیرون افتاد. دعایی بود که شخص دیگری آن را نوشته و چند هفته یا چند ماه قبل، در میان دیوار قرار داده بود. هنگامی که دستاش را دراز کرد تا کاغذ را بردارد، احساس عجیبی به او دست داد.
کاغذ را باز کرد و وقتی نوشته را دید، فوراً دستخط پدرش را شناخت! پدرش قبل از مرگ این نامه را نوشته و در آنجا قرار داده بود. در آن نامه نوشته بود که پسرش را دوست دارد و از خداوند طلب آمرزش میکند. در گذشتهای نه چندان دور پدر جوئی به این مکان آمده بود و اکنون جوئی در همان مکان ایستاده بود. همزمانی عجیب و غریبی بود؛ پدرش نامه را در آن مکان قرار داده و جوئی نامه را پیدا کرده بود.
«جوئی در قلمروی حال زندگی میکند، یعنی همان جایی که ما آن را «دنیای خودمان» میدانیم. با اینکه پدرش دیگر زنده نبود، اما مطابق اعتقادات یهودیان، او همچنان در قلمروی دیگری به نام هاشَمائیم یا بهشت(که در ورای دنیای ماست) وجود دارد. اعتقاد بر این است که هر دوی این قلمروها همزمان در زمان حال وجود دارند و با همدیگر دارای ارتباط هستند».
بسیاری از ما با چنین اتفاقاتی در زندگیمان روبرو شدهایم. گاهی اتفاقی میافتد و ما آن را چند ماه قبل در خواب دیدهایم. آیا میتواند این اتفاقات نشانهای باشد مبنی بر اینکه همه چیز در زمان حال وجود دارند و گذشته و آینده فقط توهمی است که ما برای خود به وجود آوردهایم؟
تصور هوپیها از کیستی انسان تفاوت زیادی با تصور ما دارد. آنان جهان را وجود واحدی میدانند که در آن همه چیز به هم وصل است. "وورف" در کتاب کمنظیراش، زبان، فکر و واقعیت جهانبینی هوپی را اینچنین خلاصه میکند: «در دیدگاه هوپیها، زمان ناپدید میشود و مکان تحول پیدا میکند، طوری که دیگر آن مکان بیزمانِ لحظهای و همگنی نیست که شهود خودمان و مکانیک کلاسیک نیوتن به ما میگویند.» به عبارت دیگر، هوپیها راجع به زمان، مکان، مسافت و واقعیت مانند ما فکر نمیکنند. از نظر هوپیها، ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن همه چیز زنده و به هم پیوسته است و همه چیز «هماکنون» رخ میدهد. و زبانشان این دیدگاه را منعکس میکند.
مفاهیم زبان هوپی و نمونههای ثابتشدهی دیدن از راه دور نشان میدهند که رابطهی ما با مکان و زمان فراتر از آن چیزی است که قبلاً فکر میکردیم. فیزیک جدید میگوید مکان-زمان را نمیتوان از هم جدا کرد. اگر حاضر شویم در مورد معنای مسافت در "ماتریکس الهی" تجدید نظر کنیم، آنگاه واضح است که باید در مورد رابطهمان با زمان نیز تجدید نظر کنیم. در اینجاست که امکانها واقعاً جالب میشوند.
آنگاه که قبلاً اکنون است:
قبل از اینکه تمرین به پایان برسد، بچههای خود را به سرعت به زمین فوتبال میرسانیم تا تمرین فوتبال را از دست ندهند؛ و بعد به سرعت به فرودگاه میرویم تا از پروازمان جا نمانیم؛ اما به جز اینها، زمان واقعاً چه معنایی دارد؟ آیا ثانیههایی که میان دقیقههای روزمان فاصله میاندازند، همان چیزهایی هستند که به قول "ویلر"(نقل قول ابتدای فصل)، نمیگذارند همه چیز به یکباره و همزمان رخ دهد؟ آیا اگر هیچکس از زمان خبر نداشته باشد، زمان همچنان وجود دارد؟
سوال عمیقتر این است که آیا چیزهایی که در گذر زمان رخ میدهند، «ثابت» و مشخص هستند؟ آیا رویدادهای جهان از قبل در نوعی خط سیر مشخص نگاشته شدهاند و زندگی ما حاصل اجرای این خط سیر است؟ یا اینکه زمان قابل تغییر است؟ اگر چنین باشد، آیا رویدادهای درون آن نیز قابل تغییراند؟ تفکر مرسوم دوران ما میگوید، زمان فقط در یک جهت – رو به جلو – حرکت میکند و آنچه قبلاً رخ داده است، در تار و پود مکان و زمان حک شده است. اما شواهد تجربی نشان میدهد که تصورات ما راجع به گذشته و حال چندان هم شسته و رفته نیست. همانطور که انشتین میگفت، به نظر میرسد که زمان در دو جهت حرکت میکند؛ همچنین به نظر میرسد که انتخابهای امروز ما وقایع دیروز را دستخوش تغییر میکنند.
در سال 1983 آزمایشی برای بررسی این امکانها طراحی شد. نتایج این آزمایش خلاف تصوراتی است که ما راجع به زمان داریم و مفاهیم خارقالعادهای را نشان میدهد. به پیشنهاد "جان ویلر" آزمایش دو شکاف را برای بررسی تأثیر زمانِ حال روی گذشته کمی تغییر دادند. ابتدا خلاصهی آزمایش دو شکاف را با هم مرور میکنیم. خلاصهی آزمایش: یک ذرهی کوانتومی(یک فوتون) به سمت هدفی شلیک شد که میتوانست ماهیت این ذره را هنگام برخورد شناسایی کند، و تشخیص دهد که آنچه با سطحاش برخورد کرده است، ذرهی مادی است یا موج انرژی. اما این فوتون قبل از رسیدن به هدف، باید از شکافی که در سطح یک مانع تعبیه شده بود، عبور میکرد. نکتهی جالب این بود که فوتون میدانست در سطح مانع یک شکاف وجود دارد یا دو شکاف.
اگر یک شکاف در سطح مانع وجود داشت، ذره مسیرش را همانگونه که شروع کرده بود، به پایان میرساند: یعنی به صورت ذره. اگر دو شکاف وجود داشت، فوتون همچنان مسیر را به صورت ذره شروع میکرد، اما وقتی به شکافها میرسید، مانند موج رفتار میکرد و همزمان از هر دو شکاف عبور میکرد؛ در پایان نیز به صورت موج به مقصد میرسید.
نتیجه: مشخص شد که چون بجز دانشمندانِ انجامدهندهی آزمایش، شخص دیگری از تعداد شکافها باخبر نبوده است، پس دانشِ آنها باید به نحوی روی رفتار فوتون تأثیر گذاشته باشد. آزمایشی که ویلر برای بررسی گذشته و حال طراحی کرده بود، یک تفاوت کلیدی با این آزمایش داشت. او آزمایش را طوری تغییر داد، که فوتون بعد از عبور از مانع و قبل از رسیدن به مقصد مورد مشاهده قرار گیرد. به عبارت دیگر، قبل از آنکه راجع به نحوهی دیده شدن فوتون تصمیمگیری شود، فوتون به سمت مقصد مورد نظر حرکت کرده است.
ویلر برای اینکه از رسیدن فوتون به مقصد باخبر شود، دو روش بسیار متفاوت طراحی کرده بود: در روش اول با استفاده از عدسی، فوتون به صورت ذره دیده میشد؛ در روش دوم از صفحهای استفاده شده بود که آن را به صورت موج شناسایی میکرد. این مسئله بسیار مهم است، زیرا آزمایشات قبلی نشان میداد که فوتونها بسته به اینکه چگونه مشاهده شوند، رفتار مورد انتظار را از خودشان بروز میدهند. یعنی اگر به صورت ذره اندازهگیری میشدند، ذره بودند؛ و اگر به صورت موج سنجیده میشدند، موج بودند.
بنابراین در این آزمایش، اگر ناظر انتخاب کند که فوتون را به صورت ذره ببیند، از عدسی استفاده میشود و فوتون تنها از یک شکاف عبور میکند. اگر ناظر انتخاب کند که آن را به صورت موج ببیند، از صفحه استفاده میشود و فوتون به صورت موج از هر دو شکاف عبور میکند. و اما جمعبندی اینکه: این تصمیم بعد از شروع آزمایش(در زمان حال) گرفته میشد، اما تعیین میکرد که ذره در هنگام شروع آزمایش(در گذشته) چگونه رفتار کرده است. ویلر نام این آزمایش را آزمایش "انتخاب تأخیری" گذاشته بود.
بر اساس این آزمایش، به نظر میرسد که آن شکلی از زمان که ما در دنیای خودمان میشناسیم(در مرتبهی فیزیکی)، هیچ تأثیری بر قلمروی کوانتومی(یا مرتبهی انرژی) ندارد. ویلر میگوید اگر انتخابهای بعدیِ ما تعیین کنند که اتفاقات در گذشته چگونه رقم میخورند، آنگاه میتوانیم پس از آنکه رویدادی به وقوع پیوست، یکی از ویژگیهای آن را انتخاب و شناسایی کنیم. میتوان مفهوم قدرتمندی را راجع به رابطهی انسان با زمان، از حرفهای ویلر استخراج کرد. ویلر میگوید انتخابهای امروز ما ممکن است مستقیماً روی اتفاقاتی که در گذشته افتادهاند، تأثیر بگذارند. اگر این گفته درست باشد، میتواند همه چیز را عوض کند!
آیا این گفته صحیح است؟ آیا تصمیمات کنونی ما میتوانند روی اتفاقات گذشته تأثیر بگذارند و یا آنها را تعیین کنند؟ حتماً از حکمای بزرگ شنیدهاید که انسان میتواند از عمیقترین زخمها و رنجهایاش عبور کند، اما آیا این توانایی شامل تغییر و بازنویسی رویدادهایی میشود که این زخمها را بر جای گذاشتهاند؟ به این فکر کنید که چه اتفاقی میافتاد اگر میتوانستیم از رنجهای جنگهای بزرگ قرن اخیر و یا تجربهی دردناکی در گذشتهمان عبرت بگیریم و با انتخابهای امروزمان جلوی وقوع این اتفاقات را بگیریم. اگر میتوانستیم چنین کنیم، مانند این بود که ما به پاککن کوانتومی بزرگی دسترسی داشته باشیم، و رویدادهایی را که مسبب رنج و ناراحتیمان شدهاند، پاک کنیم.
این پرسش باعث شد، دانشمندان آزمایش دو شکاف را به شکل دیگری انجام دهند. جالب اینجاست که این آزمایش «پاککن کوانتومی» نام دارد. با اینکه عنوان این آزمایش پیچیده به نظر میرسد، اما میتوان به سادگی آن را توضیح داد؛ البته مفاهیم برآمده از این آزمایش حقیقتاً پارادایمشکن هستند. پس مستقیم سراغ اصل مطلب برویم.
خلاصهی این آزمایش این است که، رفتار ذرات در آغاز آزمایش تماماً توسط چیزهایی تعیین میشود که بعد از پایان آزمایش رخ میدهند؛ به عبارت دیگر، زمان حال میتواند چیزهایی را که در گذشته رخ دادهاند، تغییر دهد. این پدیده اثر پاککن کوانتومی نامیده میشود: اتفاقاتی که بعداً میافتند، میتوانند رفتار ذرات را در گذشته تغییر دهند (پاک کنند).
اکنون این سوال پیش میآید که: آیا این اثر فقط در مورد ذرات کوانتومی صدق میکند یا روی ما هم تأثیر میگذارد؟
درست است که ما از ذره ساخته شدهایم، اما شاید بتوان گفت آگاهی ما نقش چسبی را دارد که ما را به رویدادهایی مانند جنگها، رنجها، طلاقها، فقر و بیماری و... وصل میکند، که آنها را واقعیت در نظر میگیریم. شاید هم قضیه جور دیگری باشد: شاید بتوان گفت وقتی ما انسانها از اشتباهات گذشته درس میگیریم، در واقع داریم گذشته را تغییر میدهیم و همواره داریم این کار را انجام میدهیم. شاید اثرگذاری انتخابهای ما بر گذشته آنقدر پیش پا افتاده و رایج باشد، که ما از وقوع آن باخبر نشویم و حتی به آن فکر هم نکنیم.
شاید جهانی که امروز میبینیم(هرچند گاهی بسیار خشن و بیرحم جلوه میکند)، نتیجهی انعکاس یافتنِ آموختههای ما در گذشتهمان باشد. خوب است که به این مسئله فکر کنیم، زیرا در حال حاضر، پژوهشها این امکان را تأیید میکنند. اگر این درست باشد و اگر جهان ما حقیقتاً مانند یک چرخهی پسخوراند کیهانی عمل کند و درسهای زمان حالْ، گذشته را تغییر دهند؛ آنگاه فقط به معنای این گفتهها فکر کنید!
کمترین چیزی که میتوان از این گفته برداشت کرد، این است که دنیای امروزِ ما نتیجهی درسهایی است که قبلاً گرفتهایم و بدون این درسها، اوضاع میتوانست بسیار بدتر باشد. اینطور نیست؟ فارغ از اینکه ما تأثیری بر گذشته داریم یا نه، روشن است که انتخابهای ما میتوانند حال و آیندهمان را رقم بزنند و هر سهی اینها( گذشته، حال و آینده )، در درون ظرف ماتریکس الهی وجود دارند. از آنجا که ما بخشی از ماتریکس هستیم، منطقاً باید بتوانیم به شیوهای معنادار و مفید با آن ارتباط برقرار کنیم. و بر اساس آزمایشات علمی و سنتهای باستانی، میتوانیم. (پیشنهاد میکنیم دورهی فوقالعادهی "ماتریکس الهی" از "گِرگ بریدن" (کلیک کنید)، که توسط مجموعهی رویال مایند ترجمه و تهیه شده است، را از دست ندهید؛ این دوره شکافی که میان اسرار دنیای کوانتومی و تجربیات روزمرهی ما وجود دارد، را پر میکند. و علاوه بر شرح یافتههای آزمایشات کوانتومی، ما را یک گام جلوتر برده و به ما نشان میدهد که این کشفیات چگونه کمک میکنند ما رویاها و خواستههای خود را محقق کنیم).
حال که دریافتیم چنین قدرتی داریم و میتوانیم بر زمان آینده و حتی گذشته خود نیز تأثیر بگذاریم. پس بهتر است که به انتخابهای خود دقت کنیم و به این نکته توجه کنیم که ما همین الآن میتوانیم آیندهی خود را انتخاب کنیم و حتی روی گذشته نیز تأثیر بگذاریم.
نظرات خود در مورد ایده مطرح شده، را با ما به اشتراک بگذارید. برای ما بنویسید تا چه حد با نظریههای مطرح شده موافق هستید. دوست داریم بدانیم نظر شما در مورد زمان چیست؟
برای ثبت نظرات خود، به پایین صفحه مراجعه فرمایید.
"سفر در زمان، تخیل یا واقعیت؟"
جان ویلر، فیزیکدان: «زمان آن چیزی است که نمیگذارد همه چیز به یکباره رخ دهد»
- به جمله بالا کمی فکر کنید، به نظر شما زمان چیست؟
- آیا تا به حال برایتان پیش آمده که اتفاقی را چند ماه قبل در خواب دیده باشید؟ به نظر شما این چه مفهومی دارد؟ آیا زمان فقط یک توهم است و همه چیز همین الآن اتفاق میافتد؟
در این مقاله ابتدا به مفهوم زمان و بررسی دیدگاهها دربارهی آن خواهیم پرداخت و سپس به این موضوع میپردازیم که آیا میتوانیم حتی بر گذشتهی خود نیز تأثیر بگذاریم؟! اگر مقولهی زمان برای شما هم موضوع جذابیست، مطالعهی این مقاله را پیشنهاد میکنیم.
ابتدا به این شعر زیبا دربارهی زمان از «هنری ون دایک شاعر آمریکایی» توجه کنید:
«زمان/ آهسته میگذرد برای منتظران/ شتابان میگذرد برای دلواپسان/ بس دراز است برای سوگواران/
به غایت کوتاه است برای شادکامان/ اما برای عاشقان/ زمان وجود ندارد»
زمان فرّارترین و مبهمترین تجربهی بشر است. ما هنگامی که تلاش میکنیم معنای زمان را در زندگیمان شرح دهیم، ناگزیر از کلماتی استفاده میکنیم که زمان را به صورت نسبی میسنجند. میگوییم فلان اتفاق قبلاً در گذشته رخ داده است؛ اکنون در زمان حال رخ میدهد؛ یا بعداً در آینده رخ خواهد داد. ما زمان را صرفاً به واسطهی چیزهایی شرح میدهیم که در چهارچوب آن رخ میدهند.
تا قرن بیستم، جهان غرب نگرش شاعرانهای به زمان داشت، و آن را محصول تجربهی بشر میدانست. "ژانپل سارتر" فیلسوف، رابطهی انسان و زمان را اینگونه شرح میدهد «گونهی خاصی از جدایی: تفرقهای که وحدت میبخشد». اما این دیدگاه شاعرانه در سال 1905 تغییر کرد، یعنی در همان سالی که "انشتین" نظریهی نسبیت را مطرح نمود. پیش از نسبیت، اعتقاد بر این بود که زمان برای خودش نوعی تجربه است و از سه بعدِ ارتفاع، طول و عرض که مکان را تعریف میکنند جدا و متمایز است. اما انشتین در نظریهی نسبیت بیان کرد، که مکان و زمان دو مقولهی در هم پیچیده هستند و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. او میگفت مقولهی مکان-زمان قلمرویی را تشکیل میدهد که در ورای تجربهی سهبعدی آشنای ما قرار دارد: بعد چهارم.
انشتین در توصیف ماهیت اسرارآمیز زمان گفت: «تمایز میان گذشته، حال و آینده صرفاً توهمی است که لجوجانه پابرجا مانده است». او با این گزارهی قدرتمند معنای جدیدی به درک ما از مقولهی زمان بخشید و درک ما را از رابطهمان با زمان، برای همیشه دستخوش تغییر کرد. به مفهوم این گزاره فکر کنید. اگر گذشته و آینده در همین لحظه باشند، آیا میتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم؟ آیا میتوانیم در زمان سفر کنیم؟
حتی قبل از آنکه انشتین این گزارهی جسورانه را بر زبان بیاورد، امکانهایی که از دل این پرسشها برمیخواست، کنجکاوی دانشمندان، عرفا و نویسندگان را برانگیخته بود. از معابد پنهانی که در مصر باستان برای تجربهی زمان ساخته شده بود تا رمان فوقالعادهی "ماشین زمان" که در سال 1895 توسط "هربرت جورج ولز" نوشته شد، همه و همه نشان میدهند که امکان سواری گرفتن از جریانِ زمان همواره تخیل انسان را قلقلک داده و جزء رویاهای او بوده است. انسان از بدو پیدایش خود مسحور مقولهی زمان بوده است و همواره سؤالات بیپایانی راجع به ذهن داشته است.
آیا زمان واقعیست؟ آیا بدون ما، زمان وجود دارد؟ آیا آنچه به زمان معنا میبخشد، آگاهیِ ماست؟ اگر چنین باشد، آیا ما قدرت یا حق این را داریم که جریان رو به جلوی زمان را به قدر کافی دچار گسست کنیم و نگاهی به آینده بیندازیم، یا انسانهای گذشته را ببینیم و با آنان ارتباط برقرار کنیم؟ آیا میتوانیم با قلمروها یا جهانهای دیگری که همراهمان در لحظهی حال سکونت دارند، ارتباط برقرار کنیم؟
به این داستان که در کتاب "ماتریکس الهی" اثر "گرگ بریدن" (کلیک کنید)، آمده توجه کنید:
خبر فوت پدر برای جوئی بسیار ناگوار و تکاندهنده بود. او از 19 سالگی تاکنون با پدرش حرف نزده بود و باورهای یهودی خانوادهاش را نپذیرفته بود. از نظر پدرش هیچ ننگی بالاتر از این نبود که کسی به چنین فلسفهی دیرینهای با دیدهی تردید بنگرد. جوئی را تهدید کرد که اگر این باورها را نپذیرد و از این شک و تردید دست بر ندارد، رابطهاش را با او قطع خواهد کرد. جوئی دید که نمیتواند درخواست پدرش را اجرا کند و به همین دلیل خانه را ترک کرد. او و پدرش دیگر با هم صحبت نکردند.
در قهوهخانهی کوچکی در هندوستان بود که یکی از دوستاناش او را دید و خبر فوت پدرش را به او داد. همین که از مرگ پدرش باخبر شد، فوراً به خانه بازگشت و به کندوکاو پیرامون یهودیت پرداخت. مطالبی که در مورد ریشههای اعتقادی خود و پدرش فراگرفت، او را عمیقاً متأثر کرد و تصمیم گرفت عازم آن سرزمینی شود که خاستگاه اصلی سنتهای خانوادهاش به شمار میرود: رهسپار اورشلیم شد. جوئی در پای دیوار ندبهی اورشلیم ایستاده بود. این دیوار بخشی از محوطهی یک عبادتگاه باستانی است، که پس از تخریب معبد در حدود 2,000 سال قبل، همچنان پابرجا مانده است. یهودیان ارتدکس هر روز برای عبادت به این مکان میروند و دعاهایی میخوانند که یهودیان قرنهاست در عبادتهای خود از آنها استفاده میکنند.
جوئی نامهای برای پدرش نوشت. نوشت که پدرش را دوست دارد و به خاطر درد و رنجی که برای خانواده ایجاد کرده بود، از او تقاضای بخشش کرد. مطابق رسم و رسوم، میخواست نامه را در لای یکی از درزها و شکافهای دیوار قرار دهد. اما همین که مکان مناسب را پیدا کرد، اتفاق عجیبی افتاد؛ اتفاقی که از نگاه علم سنتی غرب، توضیحی منطقی برای آن وجود ندارد. وقتی جوئی کاغذ را در یکی از شکافهای دیوار قرار داد، کاغذ دیگری از میان سنگها بیرون افتاد. دعایی بود که شخص دیگری آن را نوشته و چند هفته یا چند ماه قبل، در میان دیوار قرار داده بود. هنگامی که دستاش را دراز کرد تا کاغذ را بردارد، احساس عجیبی به او دست داد.
کاغذ را باز کرد و وقتی نوشته را دید، فوراً دستخط پدرش را شناخت! پدرش قبل از مرگ این نامه را نوشته و در آنجا قرار داده بود. در آن نامه نوشته بود که پسرش را دوست دارد و از خداوند طلب آمرزش میکند. در گذشتهای نه چندان دور پدر جوئی به این مکان آمده بود و اکنون جوئی در همان مکان ایستاده بود. همزمانی عجیب و غریبی بود؛ پدرش نامه را در آن مکان قرار داده و جوئی نامه را پیدا کرده بود.
«جوئی در قلمروی حال زندگی میکند، یعنی همان جایی که ما آن را «دنیای خودمان» میدانیم. با اینکه پدرش دیگر زنده نبود، اما مطابق اعتقادات یهودیان، او همچنان در قلمروی دیگری به نام هاشَمائیم یا بهشت(که در ورای دنیای ماست) وجود دارد. اعتقاد بر این است که هر دوی این قلمروها همزمان در زمان حال وجود دارند و با همدیگر دارای ارتباط هستند».
بسیاری از ما با چنین اتفاقاتی در زندگیمان روبرو شدهایم. گاهی اتفاقی میافتد و ما آن را چند ماه قبل در خواب دیدهایم. آیا میتواند این اتفاقات نشانهای باشد مبنی بر اینکه همه چیز در زمان حال وجود دارند و گذشته و آینده فقط توهمی است که ما برای خود به وجود آوردهایم؟
تصور هوپیها از کیستی انسان تفاوت زیادی با تصور ما دارد. آنان جهان را وجود واحدی میدانند که در آن همه چیز به هم وصل است. "وورف" در کتاب کمنظیراش، زبان، فکر و واقعیت جهانبینی هوپی را اینچنین خلاصه میکند: «در دیدگاه هوپیها، زمان ناپدید میشود و مکان تحول پیدا میکند، طوری که دیگر آن مکان بیزمانِ لحظهای و همگنی نیست که شهود خودمان و مکانیک کلاسیک نیوتن به ما میگویند.» به عبارت دیگر، هوپیها راجع به زمان، مکان، مسافت و واقعیت مانند ما فکر نمیکنند. از نظر هوپیها، ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن همه چیز زنده و به هم پیوسته است و همه چیز «هماکنون» رخ میدهد. و زبانشان این دیدگاه را منعکس میکند.
مفاهیم زبان هوپی و نمونههای ثابتشدهی دیدن از راه دور نشان میدهند که رابطهی ما با مکان و زمان فراتر از آن چیزی است که قبلاً فکر میکردیم. فیزیک جدید میگوید مکان-زمان را نمیتوان از هم جدا کرد. اگر حاضر شویم در مورد معنای مسافت در "ماتریکس الهی" تجدید نظر کنیم، آنگاه واضح است که باید در مورد رابطهمان با زمان نیز تجدید نظر کنیم. در اینجاست که امکانها واقعاً جالب میشوند.
آنگاه که قبلاً اکنون است:
قبل از اینکه تمرین به پایان برسد، بچههای خود را به سرعت به زمین فوتبال میرسانیم تا تمرین فوتبال را از دست ندهند؛ و بعد به سرعت به فرودگاه میرویم تا از پروازمان جا نمانیم؛ اما به جز اینها، زمان واقعاً چه معنایی دارد؟ آیا ثانیههایی که میان دقیقههای روزمان فاصله میاندازند، همان چیزهایی هستند که به قول "ویلر"(نقل قول ابتدای فصل)، نمیگذارند همه چیز به یکباره و همزمان رخ دهد؟ آیا اگر هیچکس از زمان خبر نداشته باشد، زمان همچنان وجود دارد؟
سوال عمیقتر این است که آیا چیزهایی که در گذر زمان رخ میدهند، «ثابت» و مشخص هستند؟ آیا رویدادهای جهان از قبل در نوعی خط سیر مشخص نگاشته شدهاند و زندگی ما حاصل اجرای این خط سیر است؟ یا اینکه زمان قابل تغییر است؟ اگر چنین باشد، آیا رویدادهای درون آن نیز قابل تغییراند؟ تفکر مرسوم دوران ما میگوید، زمان فقط در یک جهت – رو به جلو – حرکت میکند و آنچه قبلاً رخ داده است، در تار و پود مکان و زمان حک شده است. اما شواهد تجربی نشان میدهد که تصورات ما راجع به گذشته و حال چندان هم شسته و رفته نیست. همانطور که انشتین میگفت، به نظر میرسد که زمان در دو جهت حرکت میکند؛ همچنین به نظر میرسد که انتخابهای امروز ما وقایع دیروز را دستخوش تغییر میکنند.
در سال 1983 آزمایشی برای بررسی این امکانها طراحی شد. نتایج این آزمایش خلاف تصوراتی است که ما راجع به زمان داریم و مفاهیم خارقالعادهای را نشان میدهد. به پیشنهاد "جان ویلر" آزمایش دو شکاف را برای بررسی تأثیر زمانِ حال روی گذشته کمی تغییر دادند. ابتدا خلاصهی آزمایش دو شکاف را با هم مرور میکنیم. خلاصهی آزمایش: یک ذرهی کوانتومی(یک فوتون) به سمت هدفی شلیک شد که میتوانست ماهیت این ذره را هنگام برخورد شناسایی کند، و تشخیص دهد که آنچه با سطحاش برخورد کرده است، ذرهی مادی است یا موج انرژی. اما این فوتون قبل از رسیدن به هدف، باید از شکافی که در سطح یک مانع تعبیه شده بود، عبور میکرد. نکتهی جالب این بود که فوتون میدانست در سطح مانع یک شکاف وجود دارد یا دو شکاف.
اگر یک شکاف در سطح مانع وجود داشت، ذره مسیرش را همانگونه که شروع کرده بود، به پایان میرساند: یعنی به صورت ذره. اگر دو شکاف وجود داشت، فوتون همچنان مسیر را به صورت ذره شروع میکرد، اما وقتی به شکافها میرسید، مانند موج رفتار میکرد و همزمان از هر دو شکاف عبور میکرد؛ در پایان نیز به صورت موج به مقصد میرسید.
نتیجه: مشخص شد که چون بجز دانشمندانِ انجامدهندهی آزمایش، شخص دیگری از تعداد شکافها باخبر نبوده است، پس دانشِ آنها باید به نحوی روی رفتار فوتون تأثیر گذاشته باشد. آزمایشی که ویلر برای بررسی گذشته و حال طراحی کرده بود، یک تفاوت کلیدی با این آزمایش داشت. او آزمایش را طوری تغییر داد، که فوتون بعد از عبور از مانع و قبل از رسیدن به مقصد مورد مشاهده قرار گیرد. به عبارت دیگر، قبل از آنکه راجع به نحوهی دیده شدن فوتون تصمیمگیری شود، فوتون به سمت مقصد مورد نظر حرکت کرده است.
ویلر برای اینکه از رسیدن فوتون به مقصد باخبر شود، دو روش بسیار متفاوت طراحی کرده بود: در روش اول با استفاده از عدسی، فوتون به صورت ذره دیده میشد؛ در روش دوم از صفحهای استفاده شده بود که آن را به صورت موج شناسایی میکرد. این مسئله بسیار مهم است، زیرا آزمایشات قبلی نشان میداد که فوتونها بسته به اینکه چگونه مشاهده شوند، رفتار مورد انتظار را از خودشان بروز میدهند. یعنی اگر به صورت ذره اندازهگیری میشدند، ذره بودند؛ و اگر به صورت موج سنجیده میشدند، موج بودند.
بنابراین در این آزمایش، اگر ناظر انتخاب کند که فوتون را به صورت ذره ببیند، از عدسی استفاده میشود و فوتون تنها از یک شکاف عبور میکند. اگر ناظر انتخاب کند که آن را به صورت موج ببیند، از صفحه استفاده میشود و فوتون به صورت موج از هر دو شکاف عبور میکند. و اما جمعبندی اینکه: این تصمیم بعد از شروع آزمایش(در زمان حال) گرفته میشد، اما تعیین میکرد که ذره در هنگام شروع آزمایش(در گذشته) چگونه رفتار کرده است. ویلر نام این آزمایش را آزمایش "انتخاب تأخیری" گذاشته بود.
بر اساس این آزمایش، به نظر میرسد که آن شکلی از زمان که ما در دنیای خودمان میشناسیم(در مرتبهی فیزیکی)، هیچ تأثیری بر قلمروی کوانتومی(یا مرتبهی انرژی) ندارد. ویلر میگوید اگر انتخابهای بعدیِ ما تعیین کنند که اتفاقات در گذشته چگونه رقم میخورند، آنگاه میتوانیم پس از آنکه رویدادی به وقوع پیوست، یکی از ویژگیهای آن را انتخاب و شناسایی کنیم. میتوان مفهوم قدرتمندی را راجع به رابطهی انسان با زمان، از حرفهای ویلر استخراج کرد. ویلر میگوید انتخابهای امروز ما ممکن است مستقیماً روی اتفاقاتی که در گذشته افتادهاند، تأثیر بگذارند. اگر این گفته درست باشد، میتواند همه چیز را عوض کند!
آیا این گفته صحیح است؟ آیا تصمیمات کنونی ما میتوانند روی اتفاقات گذشته تأثیر بگذارند و یا آنها را تعیین کنند؟ حتماً از حکمای بزرگ شنیدهاید که انسان میتواند از عمیقترین زخمها و رنجهایاش عبور کند، اما آیا این توانایی شامل تغییر و بازنویسی رویدادهایی میشود که این زخمها را بر جای گذاشتهاند؟ به این فکر کنید که چه اتفاقی میافتاد اگر میتوانستیم از رنجهای جنگهای بزرگ قرن اخیر و یا تجربهی دردناکی در گذشتهمان عبرت بگیریم و با انتخابهای امروزمان جلوی وقوع این اتفاقات را بگیریم. اگر میتوانستیم چنین کنیم، مانند این بود که ما به پاککن کوانتومی بزرگی دسترسی داشته باشیم، و رویدادهایی را که مسبب رنج و ناراحتیمان شدهاند، پاک کنیم.
این پرسش باعث شد، دانشمندان آزمایش دو شکاف را به شکل دیگری انجام دهند. جالب اینجاست که این آزمایش «پاککن کوانتومی» نام دارد. با اینکه عنوان این آزمایش پیچیده به نظر میرسد، اما میتوان به سادگی آن را توضیح داد؛ البته مفاهیم برآمده از این آزمایش حقیقتاً پارادایمشکن هستند. پس مستقیم سراغ اصل مطلب برویم.
خلاصهی این آزمایش این است که، رفتار ذرات در آغاز آزمایش تماماً توسط چیزهایی تعیین میشود که بعد از پایان آزمایش رخ میدهند؛ به عبارت دیگر، زمان حال میتواند چیزهایی را که در گذشته رخ دادهاند، تغییر دهد. این پدیده اثر پاککن کوانتومی نامیده میشود: اتفاقاتی که بعداً میافتند، میتوانند رفتار ذرات را در گذشته تغییر دهند (پاک کنند).
اکنون این سوال پیش میآید که: آیا این اثر فقط در مورد ذرات کوانتومی صدق میکند یا روی ما هم تأثیر میگذارد؟
درست است که ما از ذره ساخته شدهایم، اما شاید بتوان گفت آگاهی ما نقش چسبی را دارد که ما را به رویدادهایی مانند جنگها، رنجها، طلاقها، فقر و بیماری و... وصل میکند، که آنها را واقعیت در نظر میگیریم. شاید هم قضیه جور دیگری باشد: شاید بتوان گفت وقتی ما انسانها از اشتباهات گذشته درس میگیریم، در واقع داریم گذشته را تغییر میدهیم و همواره داریم این کار را انجام میدهیم. شاید اثرگذاری انتخابهای ما بر گذشته آنقدر پیش پا افتاده و رایج باشد، که ما از وقوع آن باخبر نشویم و حتی به آن فکر هم نکنیم.
شاید جهانی که امروز میبینیم(هرچند گاهی بسیار خشن و بیرحم جلوه میکند)، نتیجهی انعکاس یافتنِ آموختههای ما در گذشتهمان باشد. خوب است که به این مسئله فکر کنیم، زیرا در حال حاضر، پژوهشها این امکان را تأیید میکنند. اگر این درست باشد و اگر جهان ما حقیقتاً مانند یک چرخهی پسخوراند کیهانی عمل کند و درسهای زمان حالْ، گذشته را تغییر دهند؛ آنگاه فقط به معنای این گفتهها فکر کنید!
کمترین چیزی که میتوان از این گفته برداشت کرد، این است که دنیای امروزِ ما نتیجهی درسهایی است که قبلاً گرفتهایم و بدون این درسها، اوضاع میتوانست بسیار بدتر باشد. اینطور نیست؟ فارغ از اینکه ما تأثیری بر گذشته داریم یا نه، روشن است که انتخابهای ما میتوانند حال و آیندهمان را رقم بزنند و هر سهی اینها( گذشته، حال و آینده )، در درون ظرف ماتریکس الهی وجود دارند. از آنجا که ما بخشی از ماتریکس هستیم، منطقاً باید بتوانیم به شیوهای معنادار و مفید با آن ارتباط برقرار کنیم. و بر اساس آزمایشات علمی و سنتهای باستانی، میتوانیم. (پیشنهاد میکنیم دورهی فوقالعادهی "ماتریکس الهی" از "گِرگ بریدن" (کلیک کنید)، که توسط مجموعهی رویال مایند ترجمه و تهیه شده است، را از دست ندهید؛ این دوره شکافی که میان اسرار دنیای کوانتومی و تجربیات روزمرهی ما وجود دارد، را پر میکند. و علاوه بر شرح یافتههای آزمایشات کوانتومی، ما را یک گام جلوتر برده و به ما نشان میدهد که این کشفیات چگونه کمک میکنند ما رویاها و خواستههای خود را محقق کنیم).
حال که دریافتیم چنین قدرتی داریم و میتوانیم بر زمان آینده و حتی گذشته خود نیز تأثیر بگذاریم. پس بهتر است که به انتخابهای خود دقت کنیم و به این نکته توجه کنیم که ما همین الآن میتوانیم آیندهی خود را انتخاب کنیم و حتی روی گذشته نیز تأثیر بگذاریم.
نظرات خود در مورد ایده مطرح شده، را با ما به اشتراک بگذارید. برای ما بنویسید تا چه حد با نظریههای مطرح شده موافق هستید. دوست داریم بدانیم نظر شما در مورد زمان چیست؟
برای ثبت نظرات خود، به پایین صفحه مراجعه فرمایید.