زمان مطالعه :12 دقیقه
چکیده این مطلب : اگر بچهمدرسهای دارید دانستن ایدههای این مقاله بسیار مهم و حیاتی است چرا که باید هر کودکی قبل از رفتن به مدرسه آنها را بیاموزد با اینحال بیشتر مردم بدون اینکه حتی درک درستی از آن داشته باشند زندگی میکنند و روزهای باارزش زندگی خود را روی دور تکرار تماشا میکنند. اگر در حرفه فروش هستید؛ فروشتان چند برابر میشود. به طور خلاصه به دنبال هر چیزی که باشید با خواندن این مقاله آن چیز را به زندگی خود دعوت خواهید کرد. همچنین بدانید که مهم نیست که زندگی شما چقدر خوب است؛ همیشه راههای بهتری وجود دارد. در این مقاله با ایدههای شگفت انگیزی روبرو میشوید که تعیینکنندهی برد و باخت شما در همهی مراحل زندگیتان است. من که دیگر نمیتوانم تعلل کنم. امیدوارم شما هم به اندازهی من برای دانستنشان اشتیاق داشته باشید.
تصویر ذهنی از آنچه تصور میکنید به شما نزدیکتر است!
حدود دو سال در کتابها و سمینارهای مختلف به دنبال پاسخ سؤالاتی از این دست گشتم:
اینکه چه کسی هستم؟
چرا در زندگی کنونیام گیر افتادهام؟
چرا با وجود تلاش روز افزون نتایجم تغییر نمیکند؟
چرا با رژیمهای سخت غذایی تغییرات موقتی در اندامم به وجود میآید ولی چندی بعد عقربهی ترازو را زیر پایم میبینم که روی عدد ثابتی گیر کرده است؟ درصورتیکه اندام دوست نزدیکم بدون رعایت هیچ محدودیتی همیشه روی فرم است!
چرا چند سال است که درآمد ثابتی دارم؟
چرا نمرات پایانی هر ترمم در دانشگاه تقریباً ثابت است؟
و مهمتر از همه اینکه چگونه میتوانم نتایج جدیدی خلق کنم؟...
تا اینکه با ایدهای آشنا شدم که آن را "باب پراکتور" (یکی از برترین اساتید موفقیت فردی) در یکی از سمینارهایش با من در میان گذاشت. اگر شما هم دغدغه سؤالات این چنینی دارید با خواندن این مقاله میتوانید دستکم دو سال از من جلو بیفتید!
اگر بچهمدرسهای دارید دانستن ایدههای این مقاله بسیار مهم و حیاتی است چرا که باید هر کودکی قبل از رفتن به مدرسه آنها را بیاموزد با اینحال بیشتر مردم بدون اینکه حتی درک درستی از آن داشته باشند زندگی میکنند و روزهای باارزش زندگی خود را روی دور تکرار تماشا میکنند.
اگر در حرفه فروش هستید؛ فروشتان چند برابر میشود. به طور خلاصه به دنبال هر چیزی که باشید با خواندن این مقاله آن چیز را به زندگی خود دعوت خواهید کرد.همچنین بدانید که مهم نیست که زندگی شما چقدر خوب است؛ همیشه راههای بهتری وجود دارد. در این مقاله با ایدههای شگفت انگیزی روبرو میشوید که تعیینکنندهی برد و باخت شما در همهی مراحل زندگیتان است. من که دیگر نمیتوانم تعلل کنم. امیدوارم شما هم به اندازهی من برای دانستنشان اشتیاق داشته باشید.
برای تغییر ادامهی مسیر زندگیتان آمادهاید؟ اگر بله، پس لبخند بزنید و ادامهی مقاله را مطالعه کنید.
نه! من این نیستم:
دکتر "مکسول مالتز" (جراح پلاستیک و نویسندهی انگیزشی آمریکایی) حوالی سال ۱۹۶۰ بزرگترین کشف روانشناسی را در نسل خود انجام داد و آن چیزی نبود جز: خودانگاره (تصویر شخصی)
تصویر در آینه تنها بازتابی از خود فیزیکی ماست. اما ما خود را اینگونه نمیبینیم. من و شما تصویری از خود در ذهنمان داریم؛ این تصویر بر اساس اطلاعاتی است که از خودمان داریم. آیا این تصویر صحیح است؟
معمولاً خیر! بعضی از مردم اطلاعات غلط بسیار زیادی در مورد خود دارند بنابراین تصویر غلطی از خود ساختهاند.این تصویر چگونه شکلگرفته است؟
به احتمال زیاد این تصویر شخصی، به طور ناخودآگاه در ذهن شما ایجاد شده است و شخص شما نقشی در تشکیل آن نداشته است. عوامل بسیار زیادی مثل تجربیات گذشته، پیروزیها، شکستها، نظرات دیگران، خانواده، الگوها، فرهنگ، اجتماع، آموزش و پرورش، رسانهها و به طور کلی ورودیهای مختلف ذهنی دستبهدست هم دادهاند و پیکسل به پیکسل این تصویر ذهنی را در ناخودآگاهتان شکل دادهاند.
این تصویر کجا حک شده است؟ جایی درون ذهنتان به نام ضمیر ناخودآگاه. برای درک بهتر این موضوع بهتر است تصویر ساده شدهای از خودتان، مثل شکل زیر داشته باشید. این مدل ذهن و بدن را اولین بار دکتر "تورمن فلیت" در سال ۱۹۳۴ ارائه کرد.
خب؛ چرا این تصویر مهم است؟ همانطور که در شکل میبینید کارهای شما نتایج شما را پدید میآورند. اما آیا کارهایی که انجام میدهیم؛ تحت اختیار ماست؟ برای مدت کوتاهی بله! اما در بلندمدت ما طبق برنامهریزی ضمیر ناخودآگاهمان عمل میکنیم. در واقع این تصویر ذهنی، ما را برنامهریزی میکند تا اعمال مشخصی انجام دهیم و این اعمال مشخص نتایج یکسانی پدید میآورد. موفقیت شما در زندگی، هرگز از تصویر ذهنیتان فراتر نمیرود.
یک تصویر ذهنی غلط از خودمان میتواند ما را در انجام کار بسیار سادهای ناتوان کند. در مقابل، یک تصویر ذهنی صحیح میتواند ما را قادر به انجام کارهایی کند که کمتر کسی توان انجامش را دارد. این تصویر حتی آرزوها و خواستههای شما را تعیین میکند. همچنین روی تفسیر شما از کُنشهای دیگران تأثیرگذار است در نتیجه واکنشهای شما را تعیین میکند. بهطورکلی میتوان گفت؛ ما به دنیا از پشت شیشههای عینک این تصویر ذهنی نگاه میکنیم.
با دکتر "مکسول مالتز" آشنا شدیم و دانستیم که ایشان در مورد یک تصویر مهم صحبت کردهاند تصویر ذهنی از خود. اما سؤالی که پیش میآید این است: ما چگونه در مسیر این تصویر ذهنی قرار میگیریم؟
در حوالی جنگ جهانی دوم، دو فیزیکدان و ریاضیدان به نامهای واینر و رزنبرث پدیدهای را کشف کردند که حتی اسم مشخصی نداشت. از این مکانیسم در سیستم هدایت موشکی استفاده میشد. بعدها آن را سایبرنتیک نامیدند.
دکتر مالتز در سال ۱۹۶۰ کتاب سایکوسایبرنتیک (سایبرنتیک روحی) را نوشت و در آن اشاره کرد که سایبرنتیک علم کنترل و ارتباطات در حیوانات، انسانها و بعضی دستگاههاست. این سیستم انحراف از هدف تعیین شده را اندازه میگیرد و اطلاعات را به مکانیسم مختصات میفرستد که خروجی را تصحیح کند و هر چیزی را که هست به سمت هدف در حرکت نگه دارد. آیا میدانید که شما هم یک مکانیسم سایبرنتیک دارید که درون شما پنهان شده است؟!
بیایید کمی تخیل چاشنی کار کنیم! خود را درون یک کشتی در نظر بگیرید که در دریا رها شده است. سکان این کشتی عمدتاً در دستان یک ناخداست که متعهد شده کشتی را در مسیر یک خط قرار دهد و این کار را با دنبالکردن نور یک فانوس دریایی در دوردست و قراردادن دماغهی کشتی در امتداد آن انجام میدهد. گاهی آشفتگی در دریا رخ میدهد و کشتی از مسیر اصلی خارج میشود؛ اما ناخدای خبره با چرخاندن سکان کشتی درجهت مخالف پس از مدتی کشتی را در مسیر تعیین شده قرار میدهد.
گاهی شما از وضع موجود گله کرده و ناخدا را کنار زده و خود سکان را به دست میگیرید. برای مدت کوتاهی کشتی در مسیر متفاوتی قرار میگیرد اما تا به خودتان میآیید؛ میبینید سکان دوباره در دستان ناخداست و شما در مسیر فانوس روبروی خود هستید. تنها یک راه باقی میماند و آن تغییر فانوس دریایی است.
ناخدا همان ناخودآگاهتان و شما هم ذهن مشاهدهگر خودآگاهتان هستید. (بد نیست اگر بدانید سایبرنتیک، آوانگاشت انگلیسی یک لغت قدیمی یونانی به نام سکانداری است.) ناخودآگاه شما هم متعهد به مکانیسم سایبرنتیک است و شما را در مسیر تصویر ذهنی که از خود دارید قرار میدهد. چالشهایی در زندگی پدید میآید و به طور موقت نتایج را بهتر و یا بدتر میکند. همچنین شما بهصورت خودآگاه فقط به صورت موقتی میتوانید نتایج را تغییر دهید چرا که درصد بسیار زیادی از رفتارهای ما در طول زندگی بهصورت ناخودآگاه است.
چند مثال دیگر! در زندگی ما مثالهای بسیار زیادی میتوان یافت که از مکانیسم سایبرنتیک استفاده میکند. برای مثال ترموستات آبگرمکن خانه شما بهوسیلهی همین مکانیسم دمای آب را روی عدد ثابتی نگه میدارد. امروزه سیستمهای تنظیم دما به طور کاملاً خودکار دمای محیط را روی عدد دلخواه شما تنظیم میکنند. شاید برایتان جالب باشد که وقتی هواپیما در آسمان قرار دارد خلبانها کار زیادی انجام نمیدهند. همه چیز به طور خودکار اتفاق میافتد. در واقع خلبان خودکار یک سیستم سایبرنتیک است که هواپیما را در مسیر مشخص قرار میدهد. صنعت ماشینسازی، جنگافزار و هوافضا با این مکانیسم زیاد سروکار دارند.
بدون تغییر تصویر ذهنی هر تغییری در نتایج، موقتی است!
بیایید فرض کنیم که شما در ذهنتان خود را فردی فقیر میبینید. مسلماً چند سالی است که درآمد پایینی دارید. روزی میرسد که از وضع موجود خسته میشوید و سعی میکنید که شرایط مالی خود را تغییر دهید. ساعت کاری خود را افزایش میدهید و یا حتی شغل دومی دستوپا میکنید. ممکن است با سرمایهی اندکی که دارید در بازارهای مالی سرمایهگذاری کنید. چند کتاب موفقیت مالی میخوانید. خلاصه هر کاری از دستتان بربیاید را انجام میدهید. برای مدتی درآمد خالصتان افزایش پیدا میکند. چرا؟ چون سختکار میکنید. ولی وقتی بهحساب بانکی خود نگاه میکنید؛ با خود میگویید: نه! این واقعاً من نیستم و چه اتفاقی میافتد؟ دوباره درآمدتان کاهش پیدا میکند.
این کاهش با مکانیسمهای مختلفی انجام میشود برای مثال خسته میشوید و دیگر اضافهکاری نمیکنید و یا ولخرجی میکنید و... . شما نمیدانید که سختکار کردن شما را به آزادی مالی نمیرساند. بلکه برای ثروتمند شدن تنها یک راه وجود دارد و آن این است که شما در ذهن تان خود را ثروتمند ببینید.
این تغییر درآمد، موقتی است و به طور کاملاً خودکار، دوباره خود را در وضع قبلی میبینید. تصویر ذهنی شما فردی فقیر است که بهوسیله مکانیسم سایبرنتیک انحراف از میزان فقر ذهنی را اندازه میگیرد و فوراً مسیر را اصلاح میکند و درآمد افزایشیافته را به حالت اول برمیگرداند. به این دلیل است که درآمد ما کم و زیاد میشود اما معمولاً عدد ثابتی است.
حال این سوال پیش می آید: چگونه به وضوح بدانم چه تصویری ذهنی از خودم دارم؟
گفتیم تصویر ذهنیای که از خودمان داریم، نتایج عمدهی ما را تشکیل میدهند. پس برای تشخیصِ تصویر ذهنیای که از خودمان داریم کافی است به نتایج خود دقت کنید. اگر اضافه وزن دارید شما خود را فردی چاق میبینید و بدون تغییر دادن این تصویر ذهنی هر کاهش وزنی موقتی است. اگر دائم مریض احوال هستید قطعاً تصویر ذهنیتان فردی مریض است. اگر در اجتماع فردی دوستداشتنی نیستید به این دلیل است که در ذهنتان خود را دوستداشتنی نمی دانید.
آیا محکوم به دیدن نتایج تکراری در زندگیمان هستیم؟ قطعاً خیر! ما در انتخاب تصویر ذهنی خود اختیار تام داریم. شما میتوانید این کار را انجام دهید. میتوانید شیوهای که دوست دارید زندگی کنید. شما بالاترین مخلوق خداوند هستید. تنها کاری که لازم است انجام دهید تغییر تصویر ذهنی خود است.
اکنون شما شناخت خوبی از خودانگاره و تصویر ذهنی دارید اما متأسفم که باید بگویم این آگاهیها بهتنهایی نتایج شما را تغییر نمیدهند. آگاهی بدون عملکردن تنها انباشت اطلاعات بیفایده در ذهن است. پس وقت آن رسیده که برویم سراغ عملی کردن ایده های مطرح شده در این مقاله. نه، نگویید فردا! همین حالا این تمرین را انجام دهید.
قدم اول:
تصمیم بگیرید. یک تصمیم جدی! شما خواستار تغییر وضع کنونی خود هستید. با خودتان روراست باشید؛ اگر غیر از این بود تا اینجا همراه من نبودید. روی یک کاغذ سفید به زمان حال و مثبت و بزرگ، خواسته خود را بنویسید. من این طور نوشتم:
«من، علیرضا آرام، مصصم هستم تصویر ذهنی قدیمیای که در ذهنم از خودم دارم کنار بگذارم و یک تصویر ذهنی جدید خلق کنم.»
قدم دوم:
پایین این جمله زیبا تاریخ بزنید، امضا کنید و در جایی نصب کنید که جلوی دیدتان باشد.
قدم سوم:
مسئولیتپذیر باشید. تا وقتی مسئولیت نتایج خود را نپذیرید؛ نمیتوانید تغییرشان دهید. شاید تصویری ذهنی شما، از زمان کودکی توسط دیگران شکل گرفته است و شما تقصیر کار نیستید اما شما مسئول تغییر این تصویر ذهنی هستید. هرگاه یکی از امور زندگی خود را گردن کسی غیر از خودتان انداختید؛ سه بار این جمله را تکرار کنید: من مسئول این اتفاقم پس قدرت تغییرش را هم دارم.
قدم چهارم:
میخواهید چه کسی باشید؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید چگونه فکر میکند؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید احساس میکند؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید عمل میکند؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید چگونه راه می ورد؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید چگونه صحبت می کند؟ بنویسید!
چه کارهایی لازم است انجام دهید تا به این شخصیت جدید تبدیل شوید؟ بنویسید!
قدم پنجم:
صبحها بعد از بیدارشدن به مدت پنج دقیقه فانتزی شخصیت جدید را در ذهن خود بپرورانید. جزئیات را فراموش نکنید.
قدم ششم:
در طول روز بازی کنید! نقش شخصیت جدید را بازی کنید. مجموعه فکر، احساس، عمل (نگرش) شخصیت جدید را تمرین کنید. خیلی ساده است. روزانه از خودتان بپرسید: اگر من، او بودم چگونه فکر میکردم؛ در این لحظه چه احساسی داشتم؛ چگونه عمل میکردم.
قدم هفتم:
شب ها قبل از خوابیدن در یک دفترچه هفت بار با مضمونهای مختلف جای خالی این جمله را پر کنید: حالا که ................... هستم؛ بسیار خوشحال و سپاسگزارم.
نظر شما در رابطه با ایده های مطرح شده در این مقاله چیست؟ به نظرتان چقدر تصویر ذهنیای که از خودتان در ذهن تان دارید در نتایج زندگی شما تاثیرگذار هستند؟ ایا تجربه ای دارد که به وضوح قدرت این تصویر ذهنی را ثابت کند؟ تجربه شما می تواند مثبت یا منفی باشد در هر صورت آن را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.
برای ثبت نظرتان به پایین صفحه مراجعه کنید👇👇
تصویر ذهنی از آنچه تصور میکنید به شما نزدیکتر است!
حدود دو سال در کتابها و سمینارهای مختلف به دنبال پاسخ سؤالاتی از این دست گشتم:
اینکه چه کسی هستم؟
چرا در زندگی کنونیام گیر افتادهام؟
چرا با وجود تلاش روز افزون نتایجم تغییر نمیکند؟
چرا با رژیمهای سخت غذایی تغییرات موقتی در اندامم به وجود میآید ولی چندی بعد عقربهی ترازو را زیر پایم میبینم که روی عدد ثابتی گیر کرده است؟ درصورتیکه اندام دوست نزدیکم بدون رعایت هیچ محدودیتی همیشه روی فرم است!
چرا چند سال است که درآمد ثابتی دارم؟
چرا نمرات پایانی هر ترمم در دانشگاه تقریباً ثابت است؟
و مهمتر از همه اینکه چگونه میتوانم نتایج جدیدی خلق کنم؟...
تا اینکه با ایدهای آشنا شدم که آن را "باب پراکتور" (یکی از برترین اساتید موفقیت فردی) در یکی از سمینارهایش با من در میان گذاشت. اگر شما هم دغدغه سؤالات این چنینی دارید با خواندن این مقاله میتوانید دستکم دو سال از من جلو بیفتید!
اگر بچهمدرسهای دارید دانستن ایدههای این مقاله بسیار مهم و حیاتی است چرا که باید هر کودکی قبل از رفتن به مدرسه آنها را بیاموزد با اینحال بیشتر مردم بدون اینکه حتی درک درستی از آن داشته باشند زندگی میکنند و روزهای باارزش زندگی خود را روی دور تکرار تماشا میکنند.
اگر در حرفه فروش هستید؛ فروشتان چند برابر میشود. به طور خلاصه به دنبال هر چیزی که باشید با خواندن این مقاله آن چیز را به زندگی خود دعوت خواهید کرد.همچنین بدانید که مهم نیست که زندگی شما چقدر خوب است؛ همیشه راههای بهتری وجود دارد. در این مقاله با ایدههای شگفت انگیزی روبرو میشوید که تعیینکنندهی برد و باخت شما در همهی مراحل زندگیتان است. من که دیگر نمیتوانم تعلل کنم. امیدوارم شما هم به اندازهی من برای دانستنشان اشتیاق داشته باشید.
برای تغییر ادامهی مسیر زندگیتان آمادهاید؟ اگر بله، پس لبخند بزنید و ادامهی مقاله را مطالعه کنید.
نه! من این نیستم:
دکتر "مکسول مالتز" (جراح پلاستیک و نویسندهی انگیزشی آمریکایی) حوالی سال ۱۹۶۰ بزرگترین کشف روانشناسی را در نسل خود انجام داد و آن چیزی نبود جز: خودانگاره (تصویر شخصی)
تصویر در آینه تنها بازتابی از خود فیزیکی ماست. اما ما خود را اینگونه نمیبینیم. من و شما تصویری از خود در ذهنمان داریم؛ این تصویر بر اساس اطلاعاتی است که از خودمان داریم. آیا این تصویر صحیح است؟
معمولاً خیر! بعضی از مردم اطلاعات غلط بسیار زیادی در مورد خود دارند بنابراین تصویر غلطی از خود ساختهاند.این تصویر چگونه شکلگرفته است؟
به احتمال زیاد این تصویر شخصی، به طور ناخودآگاه در ذهن شما ایجاد شده است و شخص شما نقشی در تشکیل آن نداشته است. عوامل بسیار زیادی مثل تجربیات گذشته، پیروزیها، شکستها، نظرات دیگران، خانواده، الگوها، فرهنگ، اجتماع، آموزش و پرورش، رسانهها و به طور کلی ورودیهای مختلف ذهنی دستبهدست هم دادهاند و پیکسل به پیکسل این تصویر ذهنی را در ناخودآگاهتان شکل دادهاند.
این تصویر کجا حک شده است؟ جایی درون ذهنتان به نام ضمیر ناخودآگاه. برای درک بهتر این موضوع بهتر است تصویر ساده شدهای از خودتان، مثل شکل زیر داشته باشید. این مدل ذهن و بدن را اولین بار دکتر "تورمن فلیت" در سال ۱۹۳۴ ارائه کرد.
خب؛ چرا این تصویر مهم است؟ همانطور که در شکل میبینید کارهای شما نتایج شما را پدید میآورند. اما آیا کارهایی که انجام میدهیم؛ تحت اختیار ماست؟ برای مدت کوتاهی بله! اما در بلندمدت ما طبق برنامهریزی ضمیر ناخودآگاهمان عمل میکنیم. در واقع این تصویر ذهنی، ما را برنامهریزی میکند تا اعمال مشخصی انجام دهیم و این اعمال مشخص نتایج یکسانی پدید میآورد. موفقیت شما در زندگی، هرگز از تصویر ذهنیتان فراتر نمیرود.
یک تصویر ذهنی غلط از خودمان میتواند ما را در انجام کار بسیار سادهای ناتوان کند. در مقابل، یک تصویر ذهنی صحیح میتواند ما را قادر به انجام کارهایی کند که کمتر کسی توان انجامش را دارد. این تصویر حتی آرزوها و خواستههای شما را تعیین میکند. همچنین روی تفسیر شما از کُنشهای دیگران تأثیرگذار است در نتیجه واکنشهای شما را تعیین میکند. بهطورکلی میتوان گفت؛ ما به دنیا از پشت شیشههای عینک این تصویر ذهنی نگاه میکنیم.
با دکتر "مکسول مالتز" آشنا شدیم و دانستیم که ایشان در مورد یک تصویر مهم صحبت کردهاند تصویر ذهنی از خود. اما سؤالی که پیش میآید این است: ما چگونه در مسیر این تصویر ذهنی قرار میگیریم؟
در حوالی جنگ جهانی دوم، دو فیزیکدان و ریاضیدان به نامهای واینر و رزنبرث پدیدهای را کشف کردند که حتی اسم مشخصی نداشت. از این مکانیسم در سیستم هدایت موشکی استفاده میشد. بعدها آن را سایبرنتیک نامیدند.
دکتر مالتز در سال ۱۹۶۰ کتاب سایکوسایبرنتیک (سایبرنتیک روحی) را نوشت و در آن اشاره کرد که سایبرنتیک علم کنترل و ارتباطات در حیوانات، انسانها و بعضی دستگاههاست. این سیستم انحراف از هدف تعیین شده را اندازه میگیرد و اطلاعات را به مکانیسم مختصات میفرستد که خروجی را تصحیح کند و هر چیزی را که هست به سمت هدف در حرکت نگه دارد. آیا میدانید که شما هم یک مکانیسم سایبرنتیک دارید که درون شما پنهان شده است؟!
بیایید کمی تخیل چاشنی کار کنیم! خود را درون یک کشتی در نظر بگیرید که در دریا رها شده است. سکان این کشتی عمدتاً در دستان یک ناخداست که متعهد شده کشتی را در مسیر یک خط قرار دهد و این کار را با دنبالکردن نور یک فانوس دریایی در دوردست و قراردادن دماغهی کشتی در امتداد آن انجام میدهد. گاهی آشفتگی در دریا رخ میدهد و کشتی از مسیر اصلی خارج میشود؛ اما ناخدای خبره با چرخاندن سکان کشتی درجهت مخالف پس از مدتی کشتی را در مسیر تعیین شده قرار میدهد.
گاهی شما از وضع موجود گله کرده و ناخدا را کنار زده و خود سکان را به دست میگیرید. برای مدت کوتاهی کشتی در مسیر متفاوتی قرار میگیرد اما تا به خودتان میآیید؛ میبینید سکان دوباره در دستان ناخداست و شما در مسیر فانوس روبروی خود هستید. تنها یک راه باقی میماند و آن تغییر فانوس دریایی است.
ناخدا همان ناخودآگاهتان و شما هم ذهن مشاهدهگر خودآگاهتان هستید. (بد نیست اگر بدانید سایبرنتیک، آوانگاشت انگلیسی یک لغت قدیمی یونانی به نام سکانداری است.) ناخودآگاه شما هم متعهد به مکانیسم سایبرنتیک است و شما را در مسیر تصویر ذهنی که از خود دارید قرار میدهد. چالشهایی در زندگی پدید میآید و به طور موقت نتایج را بهتر و یا بدتر میکند. همچنین شما بهصورت خودآگاه فقط به صورت موقتی میتوانید نتایج را تغییر دهید چرا که درصد بسیار زیادی از رفتارهای ما در طول زندگی بهصورت ناخودآگاه است.
چند مثال دیگر! در زندگی ما مثالهای بسیار زیادی میتوان یافت که از مکانیسم سایبرنتیک استفاده میکند. برای مثال ترموستات آبگرمکن خانه شما بهوسیلهی همین مکانیسم دمای آب را روی عدد ثابتی نگه میدارد. امروزه سیستمهای تنظیم دما به طور کاملاً خودکار دمای محیط را روی عدد دلخواه شما تنظیم میکنند. شاید برایتان جالب باشد که وقتی هواپیما در آسمان قرار دارد خلبانها کار زیادی انجام نمیدهند. همه چیز به طور خودکار اتفاق میافتد. در واقع خلبان خودکار یک سیستم سایبرنتیک است که هواپیما را در مسیر مشخص قرار میدهد. صنعت ماشینسازی، جنگافزار و هوافضا با این مکانیسم زیاد سروکار دارند.
بدون تغییر تصویر ذهنی هر تغییری در نتایج، موقتی است!
بیایید فرض کنیم که شما در ذهنتان خود را فردی فقیر میبینید. مسلماً چند سالی است که درآمد پایینی دارید. روزی میرسد که از وضع موجود خسته میشوید و سعی میکنید که شرایط مالی خود را تغییر دهید. ساعت کاری خود را افزایش میدهید و یا حتی شغل دومی دستوپا میکنید. ممکن است با سرمایهی اندکی که دارید در بازارهای مالی سرمایهگذاری کنید. چند کتاب موفقیت مالی میخوانید. خلاصه هر کاری از دستتان بربیاید را انجام میدهید. برای مدتی درآمد خالصتان افزایش پیدا میکند. چرا؟ چون سختکار میکنید. ولی وقتی بهحساب بانکی خود نگاه میکنید؛ با خود میگویید: نه! این واقعاً من نیستم و چه اتفاقی میافتد؟ دوباره درآمدتان کاهش پیدا میکند.
این کاهش با مکانیسمهای مختلفی انجام میشود برای مثال خسته میشوید و دیگر اضافهکاری نمیکنید و یا ولخرجی میکنید و... . شما نمیدانید که سختکار کردن شما را به آزادی مالی نمیرساند. بلکه برای ثروتمند شدن تنها یک راه وجود دارد و آن این است که شما در ذهن تان خود را ثروتمند ببینید.
این تغییر درآمد، موقتی است و به طور کاملاً خودکار، دوباره خود را در وضع قبلی میبینید. تصویر ذهنی شما فردی فقیر است که بهوسیله مکانیسم سایبرنتیک انحراف از میزان فقر ذهنی را اندازه میگیرد و فوراً مسیر را اصلاح میکند و درآمد افزایشیافته را به حالت اول برمیگرداند. به این دلیل است که درآمد ما کم و زیاد میشود اما معمولاً عدد ثابتی است.
حال این سوال پیش می آید: چگونه به وضوح بدانم چه تصویری ذهنی از خودم دارم؟
گفتیم تصویر ذهنیای که از خودمان داریم، نتایج عمدهی ما را تشکیل میدهند. پس برای تشخیصِ تصویر ذهنیای که از خودمان داریم کافی است به نتایج خود دقت کنید. اگر اضافه وزن دارید شما خود را فردی چاق میبینید و بدون تغییر دادن این تصویر ذهنی هر کاهش وزنی موقتی است. اگر دائم مریض احوال هستید قطعاً تصویر ذهنیتان فردی مریض است. اگر در اجتماع فردی دوستداشتنی نیستید به این دلیل است که در ذهنتان خود را دوستداشتنی نمی دانید.
آیا محکوم به دیدن نتایج تکراری در زندگیمان هستیم؟ قطعاً خیر! ما در انتخاب تصویر ذهنی خود اختیار تام داریم. شما میتوانید این کار را انجام دهید. میتوانید شیوهای که دوست دارید زندگی کنید. شما بالاترین مخلوق خداوند هستید. تنها کاری که لازم است انجام دهید تغییر تصویر ذهنی خود است.
اکنون شما شناخت خوبی از خودانگاره و تصویر ذهنی دارید اما متأسفم که باید بگویم این آگاهیها بهتنهایی نتایج شما را تغییر نمیدهند. آگاهی بدون عملکردن تنها انباشت اطلاعات بیفایده در ذهن است. پس وقت آن رسیده که برویم سراغ عملی کردن ایده های مطرح شده در این مقاله. نه، نگویید فردا! همین حالا این تمرین را انجام دهید.
قدم اول:
تصمیم بگیرید. یک تصمیم جدی! شما خواستار تغییر وضع کنونی خود هستید. با خودتان روراست باشید؛ اگر غیر از این بود تا اینجا همراه من نبودید. روی یک کاغذ سفید به زمان حال و مثبت و بزرگ، خواسته خود را بنویسید. من این طور نوشتم:
«من، علیرضا آرام، مصصم هستم تصویر ذهنی قدیمیای که در ذهنم از خودم دارم کنار بگذارم و یک تصویر ذهنی جدید خلق کنم.»
قدم دوم:
پایین این جمله زیبا تاریخ بزنید، امضا کنید و در جایی نصب کنید که جلوی دیدتان باشد.
قدم سوم:
مسئولیتپذیر باشید. تا وقتی مسئولیت نتایج خود را نپذیرید؛ نمیتوانید تغییرشان دهید. شاید تصویری ذهنی شما، از زمان کودکی توسط دیگران شکل گرفته است و شما تقصیر کار نیستید اما شما مسئول تغییر این تصویر ذهنی هستید. هرگاه یکی از امور زندگی خود را گردن کسی غیر از خودتان انداختید؛ سه بار این جمله را تکرار کنید: من مسئول این اتفاقم پس قدرت تغییرش را هم دارم.
قدم چهارم:
میخواهید چه کسی باشید؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید چگونه فکر میکند؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید احساس میکند؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید عمل میکند؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید چگونه راه می ورد؟ بنویسید!
این تصویر ذهنی جدید چگونه صحبت می کند؟ بنویسید!
چه کارهایی لازم است انجام دهید تا به این شخصیت جدید تبدیل شوید؟ بنویسید!
قدم پنجم:
صبحها بعد از بیدارشدن به مدت پنج دقیقه فانتزی شخصیت جدید را در ذهن خود بپرورانید. جزئیات را فراموش نکنید.
قدم ششم:
در طول روز بازی کنید! نقش شخصیت جدید را بازی کنید. مجموعه فکر، احساس، عمل (نگرش) شخصیت جدید را تمرین کنید. خیلی ساده است. روزانه از خودتان بپرسید: اگر من، او بودم چگونه فکر میکردم؛ در این لحظه چه احساسی داشتم؛ چگونه عمل میکردم.
قدم هفتم:
شب ها قبل از خوابیدن در یک دفترچه هفت بار با مضمونهای مختلف جای خالی این جمله را پر کنید: حالا که ................... هستم؛ بسیار خوشحال و سپاسگزارم.
نظر شما در رابطه با ایده های مطرح شده در این مقاله چیست؟ به نظرتان چقدر تصویر ذهنیای که از خودتان در ذهن تان دارید در نتایج زندگی شما تاثیرگذار هستند؟ ایا تجربه ای دارد که به وضوح قدرت این تصویر ذهنی را ثابت کند؟ تجربه شما می تواند مثبت یا منفی باشد در هر صورت آن را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.
برای ثبت نظرتان به پایین صفحه مراجعه کنید👇👇
برای شرکت در بخش نظرات باید در سایت رویال مایند ثبت نام کنید. ثبت نام در سایت رویال مایند رایگان است و کمتر از ۳۰ ثانیه زمان می برد.