کارها مهم نیستند؛ ریشه کارها مهم هستند

زمان مطالعه :12 دقیقه

چکیده این مطلب : بعد از خوندن این مقاله برای همیشه از یه سردرگمی بزرگ خلاص می‌شیم. از امروز قراره که گول ظواهر رو نخوریم و عمیق‌تر و کوانتومی‌تر به موضوعات و فرآیندها نگاه کنیم. امروز می‌خوایم متوجه بشیم که چرا بعضی کارهامون نتایجی که باید رو در پی ندارن.

 

"کارها مهم نیستند؛ ریشه کارها مهم هستند"

 

 

*چرا اکثر اوقات نظر کارشناسان جواب نمی‌دهد؟
*چرا گاهی در رابطه، هرقدر که سرویس بیشتری می‌دهیم اوضاع بدتر می‌شود؟
*چرا خداوند در قرآن بعد از کلمه‌ی «ایمان» به‌جای عبارت «عمل خیر»، از «عمل صالح» استفاده کرده؟


بعد از خوندن این مقاله برای همیشه از یه سردرگمی بزرگ خلاص می‌شیم. از امروز قراره که گول ظواهر رو نخوریم و عمیق‌تر و کوانتومی‌تر به موضوعات و فرآیندها نگاه کنیم. امروز می‌خوایم متوجه بشیم که چرا بعضی کارهامون نتایجی که باید رو در پی ندارن. 

 

همه‌چیز با یک شَک آغاز شد:
در ابتدای مسیر موفقیتم، کتاب‌هایی می‌خواندم که در آن‌ها شیوه‌ی زندگی و عادات افراد موفق را نوشته بودند. اینکه مثلاً افراد موفق سحرخیز هستند، اهداف خود را مکتوب می‌کنند، برای کارهایشان برنامه‌ریزی روزانه دارند و یا شب‌ها قبل از خواب اهدافشان را تجسم می‌کنند. مدت زیادی مشغول انجام این تمرینات و فعالیت‌ها بودم ولی نتیجه‌ای حاصل نمی‌شد. من حتی حس هم نمی‌کردم که در حال نزدیک شدن به اهداف و آرزوهایم هستم. کلی مصاحبه از افراد موفق خواندم و تماشا کردم؛ یکی می‌گفت: «باید 30 سال از صبح تا شب جون بکنی»، اون یکی می‌گفت: «باید پشتکار داشته باشی» و دیگری می‌گفت: «باید برای خواسته‌هات سخت بجنگی تا به دستشون بیاری».

 

هرروز گیج‌تر و گمراه‌تر می‌شدم؛ همیشه انگار یه حسی در درونم می‌گفت که یه جای کارِ این صحبت‌ها ایراد داره. شک وجودم رو فراگرفته بود؛ این شک مقدس! همواره این شک است که سرآغاز راه ایمان است. کم‌کم با کتاب‌ها و اصولی آشنا شدم که صرفاً در مورد رفتارها صحبت نمی‌کردند. با علومی مثل قانون جذب، فیزیک کوانتوم و به‌طورکلی قوانین جهان هستی آشنا شدم. 

 

آنجا بود که متوجه شدم اگر صرفاً  رفتار و عادت‌های انسان‌های موفق را تقلید کنم درحالی‌ که هنوز هیچ تغییری در الگوهای فکری و باورهایم صورت نگرفته، فقط همان نتایج قبلی را احتمالاً با ظاهری متفاوت می‌گیرم. دریافتم که این کارها نیستند که نتایج را رقم می‌زنند بلکه احساسات هستند که چراغ راه و زبان مشترک ما و کائنات هستند. فهمیدم که کارها زمانی به نتیجه‌ی دلخواه ختم می‌شوند که احساس خوبی در پس‌زمینه‌ی آن‌ها وجود داشته باشد. 


عمل صالح؛ عمل خیر:
بعدها عبارت «عمل صالح» در قرآن نظر من را به خود جلب کرد. در آیات قرآن، عمل صالح همواره به دنبال لغت «ایمان» ظاهر می‌شود. همیشه آیه‌ها این‌جوری بود که: «کسانی که ایمان‌ دارند و عمل صالح انجام می‌دهند...». از خودم می‌پرسیدم که چرا خداوند به‌جای «عمل صالح»، از «عمل خیر» استفاده نکرده؟! خب، عمل خیر یعنی کارِ خوب دیگه! منطقی به نظر میاد: ایمان داشته باشیم و کار خوب انجام بدیم.

 

وقتی‌که تحقیقاتم را در این زمینه بیشتر کردم، عمل صالح را برای خودم این‌جوری تعریف کردم: «عملی که از صلح حاصل می‌شود». منظورم صلح درونی است. درواقع عمل صالح همان عملی است که از روی هم‌فرکانسی با انرژی منبع انجام می‌شود. عمل صالح عملی است بدون فکر؛ عملی است بدون دخالت ذهن(همانی که الهام صدایش می‌کنند).
 

ما همگی معنی «عمل خیر» را می‌دانیم. عمل خیر همان کار خوب است و ما کارهای خوب را می‌شناسیم. به‌علاوه حتماً افراد خیلی زیادی در زندگی خود دیده‌ایم که سرتاپا مشغول کار خیر هستند ولی نتیجه‌ی چندان مثبتی در هیچ‌کدام از ابعاد زندگی‌شان مشاهده نمی‌شود و همیشه انگار یه چیزی در زندگی‌شان درست نیست. پس منظور خدا صرفاً کارِ خوب نیست. چرا؟ چون خدا می‌خواد کار بد انجام بدیم؟ نه نه، اصلاً.  از نظر من چیزی که خدا داره می‌گه اینه که: ممکنه یه کاری در ظاهر خوب باشه ولی...

 

بذارید با چند مثال موضوع رو بیشتر بررسی کنیم:

*یکی از رفتارهایی که همواره در کتب آسمانی و دینی، کتاب‌های روانشناسی موفقیت و حتی توسط انسان‌های بزرگ توصیه‌ شده، کمک به دیگران است. اکثر ما آدم‌ها اما، هنگام کمک به انسان‌های نیازمند اصلاً احساس خوبی نداریم. ما این کار را گاهی به خاطر اعتراض به شرایط موجود و یا با فرض اینکه ظلمی اتفاق افتاده، انجام می‌دهیم. حتی گاهی چیزی که به‌ظاهر محبت و عشق به نظر می‌رسد اصلاً بوی عشق نمی‌دهد و ریشه‌ای عمیق و پنهان دارد. من در درونم، احساس بیچارگی می‌کنم و با دیدن فردی نیازمند، آسوده می‌شوم چون متوجه می‌شوم که بیچاره‌تر از من هم وجود دارد، پس به او خدمت می‌رسانم چون تا زمانی که این‌گونه افراد وجود دارند، من در دسته‌ی بیچاره‌ترین‌ها نیستم.

 

*چقدر این جمله آشناست؟ «برای نجات رابطه‌ام همه کار کردم اما نشد». شاید برای بعضی از ما اتفاق افتاده باشد که در روابط عاطفی‌ای که داشته‌ایم، به‌شدت خدمت‌گزار بوده‌ایم. هر کاری که همه می‌گفتند برای ابراز عشق و محبت برای معشوقمان انجام دادیم اما هر چه بیشتر سرویس می‌دادیم، کمتر توجه می‌گرفتیم. حتی تا سال‌ها بانگ برمی‌آوردیم که فلانی لیاقت مرا نداشت. اما نکند موضوع برعکس باشد! شاید ما لیاقت او را نداشتیم و اتفاقاً با همین نگاه به او محبت می‌کردیم و سرویس می‌دادیم. با این نگاه که برای او کم هستیم و همینی که هستیم کافی نیست پس باید تلاش بیشتری بکنیم تا مورد قبول باشیم. هرچند در این جهان چیزی به نام تقصیر و فردی به نام مقصر وجود ندارد اما اگر با همان دیدِ جامعه به موضوع بنگریم، شاید بیشتر تقصیرها به گردن ما بود که خود را کوچک می‌دیدیم.

 

در دو مثال بالا، ما از دیدِ خودمان آدم درستکارِ داستان بودیم ولی نتیجه به نفع ما نبود. چرا؟
چون این کارها نیستند که مهم هستند؛ ریشه‌ی کارهاست که مهم است. جهان هستی به اعمال ما کاری ندارد، احساس ما را دریافت می‌کند.

 

*داشتن علم موسیقی برای خواننده شدن، کار بسیار درستی به نظر می‌رسد و احتمالاً همگان تأییدش می‌کنند اما چه بسیارند خوانندگانی که علم موسیقی دارند و کارهایشان خریداری ندارد و چه بسیار خواننده‌هایی که از دید بسیاری کارشناسان، بدصدا و بی‌تکنیک هستند اما به طرز شگفت‌انگیزی محبوب و پرطرفدارند.

 

*آیا شما هم در خانواده یا در بین اقوام، کسی را می‌شناسید که تمام تلاشش را برای خدمت به دیگران انجام می‌دهد، از زندگی خودش کم می‌گذارد تا به دیگران سخت نگذرد ولی اصلاً موردتوجه دیگران نیست و همیشه محتاج محبت است؟ چرا محبتی دریافت نمی‌کند؟

 

*آیا غیر از اینه که برای یه رستوران، یکی از مهم‌ترین اولویت‌ها برای مشتری مداری و فروش بیشتر اینه که همیشه محیطش تمیز و مرتب باشه؟ پس چرا خیلی از رستوران‌ها اصلاً ظاهر تروتمیزی ندارن ولی صف مشتری‌هاشون باعث ترافیک توی خیابون میشه؟!

 

*آیا غیر از اینه که وقتی شرکتی، محصول جدیدی تولید می‌کنه، باید هزینه‌ی زیادی رو صرف تبلیغات برای معرفیش به بازار بکنه؟ آیا کارشناسی در حوزه بازاریابی و فروش داریم که تبلیغات و ارزش آن را زیر سؤال ببرد؟ پس چرا شرکت تسلا که فقط 3 نوع ماشین تا الآن تولید کرده، نه‌تنها هیچ هزینه‌ای صرف تبلیغات نمی‌کنه بلکه همین سال گذشته تبدیل به باارزش‌ترین برند در صنعت خودرو شد؛ فقط با 3 مدل ماشین بالاتر از شرکت‌هایی مثل مرسدس بنز و تویوتا با صدها مدل اتومبیل قرار گرفت.

 

دوست عزیزم کارهات مهم نیستن. گاهی مشغول خدمت به پدر و مادرت هستی ولی این کار ریشه در احساس گناهت دارد. کائنات احساس گناه تو رو دریافت می‌کنه؛ نه اون کارِ به‌ظاهر خوب. به همین دلیله که تو هرچقدر هم با اون احساس، به والدینت خدمت برسونی، عذاب وجدانت بیشتر میشه؛ تو درواقع داری مدام اون احساس گناه رو تأیید می‌کنی و یه رأیِ دیگه به صندوق اون احساس میندازی. ریشه‌ی اون کارها مهمن؛ اینکه به چه دلیل و با چه احساسی داری انجامشون می دی مهمه. مهم نیست که صد تا کارشناس در فلان حوزه بگن باید فلان کار رو انجام بدی. 


*تقریباً تمام کارشناسان پزشکی، مخصوصاً حوزه تغذیه اعتقاد دارند که نوشابه باعث بروز دیابت می‌شود و یا پرخوری و مصرف غذاهای چرب باعث افزایش وزن و بروز بیماری‌های قلبی عروقی می‌شود. آیا تاکنون با افرادی برخورد نداشته‌اید که نوشابه، نوشیدنی موردعلاقه‌ی آن‌هاست، بسیار خوش‌اشتها هستند و عاشق غذاهای چرب هستند و در بدترین زمان ممکن(ازنظر کارشناسان!) غذا می‌خورند ولی هیچ اضافه‌وزنی ندارند و هیچ بیماری قلبی و مرتبط با قند خون ندارند؟ 
اگر چربی کار می‌کند پس چرا اینجا کار نکرد؟
اگر نمک باعث ایجاد فشارخون بالا در بدن می‌شه، چرا برای بعضی‌ها این اتفاق نمی‌افته؟
اگر نوشابه باعث دیابت می‌شود پس در این مورد چه اتفاقی افتاده؟
اگر پرخوری باعث چاقی می‌شود پس چرا در بعضی موارد این‌طور نیست؟

 

درعین‌حال مثال‌های بی‌شماری هم وجود دارد از کسانی که تمام خوردوخوراکشان را با وسواس و دقت انتخاب می‌کنند، از میزان دقیق پروتئین، چربی و کربوهیدراتی که در روز مصرف می‌کنند آگاهند و در بهترین زمانی که کارشناسان تغذیه و سلامتی می‌گویند غذا می‌خورند و می‌خوابند و نمونه‌ی کاملِ «آنچه برای سلامتی باید انجام دهید»، هستند ولی همیشه‌ی خدا مریض و یا در معرض اضافه‌وزن هستند. واقعاً چرا؟ 

 

*تمام کارشناسان در حوزه‌ی اینستاگرامْ مارکتینگ می‌گویند برای رشد کردن صفحه‌ی خود در این فضا، باید از هشتگ‌های درست و مرتبط استفاده کنید. می‌خواهید صفحه‌ای ایرانی را در اینستاگرام به شما معرفی کنم که صاحب آن هیچ منصب خاصی ندارد، اصلاً فرد مشهوری نیست، هیچ محصولی برای فروش ارائه نمی‌دهد، هیچ ‌کسی را دنبال نمی‌کند، برای هیچ کسی در پیجش تابه‌حال تبلیغاتی نکرده و درعین‌حال از هیچ هشتگی تابه‌حال در پست‌هایش استفاده نکرده ولی نزدیک به 4 میلیون دنبال کننده دارد؟


*تمام کارشناسان در حوزه‌ی فروش و بازاریابی متفق‌القول می‌گویند که «رویِ خوش» و اخلاق خوب یک فاکتور بسیار اساسی برای تضمین موفقیت در کار فروش است؛ پس چرا ما همگی فروشندگانی سراغ داریم که اخمو و بی اعصاب هستند اما فروشندگانی قابل هستند و پول از همه‌جا به سمت آن‌ها روانه می‌شود؟ یه کارشناس بزرگ‌تر هست که داره از بالا همه چیزو می‌بینه، کافیه باهاش هماهنگ باشی.

 

*در همین دوران همه‌گیری ویروس اخیر، با چه دیدی از خود مراقبت می‌کردید؟ با ترس یا آرامش؟

*چه چیزی باعث عبادت کردن انسان‌های مذهبی می‌شود؟ سپاسگزاری را با چه هدفی انجام می‌دهند؟ برای دریافت نعمت‌های بیشتر و آرامش یا به دلیل ترس از عذاب؟ 

*با چه دیدی قبل از بیرون رفتن از منزل، وقت زیادی را صرف آرایش کردن می‌کنم؟ با این دید که تمام تلاشم رو بکنم تا زیبا شوم یا با این دید که من شایسته وقت صرف کردن و توجه هستم؟ آرایش را برای جلب رضایت دیگران و به چشم آمدن انجام می‌دهم یا برای دلِ خودم؟ 


"جهان هستی، احساسی که در پسِ انجام فعالیت‌ها دارید را دریافت می‌کند"

 

*زمان‌هایی را به خاطر دارید که قرار بود نرخ هر لیتر بنزین افزایش یابد؟ شب قبل از آن، کسانی که ساعت‌ها در صف بنزین بودند، ازنظر خودشان شاید کار منطقی و معقولی برای پُر کردن باک اتومبیلشان می‌کردند، اما اتفاق بزرگ‌تر و ریشه‌دارتری این وسط در جریان است و آن این است که این ترس و کمبود بود که شما را به سمت انجام این کار هُل داد و جهان چاره‌ای ندارد جز اینکه شرایطی در زندگی‌تان فراهم کند تا با ترس و کمبود بیشتری روبرو شوید!

 

تمرین:
1- توی قسمتی از دفتر قشنگت، فهرستی تهیه کن از تمام کارهای به‌ظاهر مثبت و درستی که در هر زمینه‌ای انجام دادی ولی به نتیجه‌ای که فکر می‌کردی نرسیدی. می‌تونی از مثال‌های همین مقاله هم استفاده کنی. همون جاهایی که به خودت می‌گفتی: آخه دیگه چیکار باید بکنم؟! چرا واسه من نمی‌شه؟!  چرا انقدر بدشانسم؟! چرا دقیقاً همون روزی که من فلان سهم رو خریدم، باید ارزشش سقوط کنه؟!
-زمان‌هایی که برای جلب رضایت شریک و دوستت همه کار کردی ولی ...
-زمان‌هایی که توی شغلت کارها رو از همه باکیفیت‌تر انجام می‌دادی ولی نتایج مال بقیه بود.
-زمان‌هایی که هرچقدر به شخصی خوبی می‌کردی، بیشتر واسش تکراری می‌شدی و ازت دور می‌شد.
-زمان‌هایی که توی جمع‌ها، انواع حرکات منطقی و غیرمنطقی رو انجام می‌دادی، از دهنت آتیش بیرون می‌دادی، روی بَند راه می‌رفتی ولی بازهم توجه بقیه روی یه نفر دیگه بود.
-زمان‌هایی که تمام تلاشت رو واسه خوش‌تیپ و خوشگل بودن می‌کردی ولی انگار هیشکی نمی‌دید.
درواقع با این تمرین داری خاطراتی رو به یاد میاری که توشون تمام زورت رو می‌زدی ولی گیرِ کار جای دیگه بود. اون کار با دلیل و ریشه اشتباهی انجام می‌شد.

 

2- مثال‌هایی بزنید از کسانی که ازنظر شما اصلاً کارهای درستی انجام نمی‌دهند، ولی محبوب و موفق و خوشبخت و سالم هستند.
-مثلاً پسری که در جمع‌های خانوادگی یا جمع‌های دوستانه بسیار بی‌ادب و گستاخ است ولی به‌شدت محبوب و برعکس پسری که بسیار مؤدب و باشخصیت که اصلاً جذاب نیست.
-مثلاً مغازه‌داری که هیچ‌کدوم از اصول بازاریابی و یا اخلاق را رعایت نمی‌کند اما آهنربای مشتری و پول است و برعکس فروشنده‌ای که نماد انسانیت و خوش‌اخلاقی است ولی...

-مثلاً شخصی که در خانواده به‌شدت خدمتگزار است ولی به همان نسبت دوست‌نداشتنی و برعکس شخصی که ظاهراً فقط به فکر خودش است ولی همه دوستش دارند. 

 

محمد مرادزاده
تیم تحقیقاتی و مقاله نویسی سایت رویال مایند

 

"کارها مهم نیستند؛ ریشه کارها مهم هستند"

 

 

*چرا اکثر اوقات نظر کارشناسان جواب نمی‌دهد؟
*چرا گاهی در رابطه، هرقدر که سرویس بیشتری می‌دهیم اوضاع بدتر می‌شود؟
*چرا خداوند در قرآن بعد از کلمه‌ی «ایمان» به‌جای عبارت «عمل خیر»، از «عمل صالح» استفاده کرده؟


بعد از خوندن این مقاله برای همیشه از یه سردرگمی بزرگ خلاص می‌شیم. از امروز قراره که گول ظواهر رو نخوریم و عمیق‌تر و کوانتومی‌تر به موضوعات و فرآیندها نگاه کنیم. امروز می‌خوایم متوجه بشیم که چرا بعضی کارهامون نتایجی که باید رو در پی ندارن. 

 

همه‌چیز با یک شَک آغاز شد:
در ابتدای مسیر موفقیتم، کتاب‌هایی می‌خواندم که در آن‌ها شیوه‌ی زندگی و عادات افراد موفق را نوشته بودند. اینکه مثلاً افراد موفق سحرخیز هستند، اهداف خود را مکتوب می‌کنند، برای کارهایشان برنامه‌ریزی روزانه دارند و یا شب‌ها قبل از خواب اهدافشان را تجسم می‌کنند. مدت زیادی مشغول انجام این تمرینات و فعالیت‌ها بودم ولی نتیجه‌ای حاصل نمی‌شد. من حتی حس هم نمی‌کردم که در حال نزدیک شدن به اهداف و آرزوهایم هستم. کلی مصاحبه از افراد موفق خواندم و تماشا کردم؛ یکی می‌گفت: «باید 30 سال از صبح تا شب جون بکنی»، اون یکی می‌گفت: «باید پشتکار داشته باشی» و دیگری می‌گفت: «باید برای خواسته‌هات سخت بجنگی تا به دستشون بیاری».

 

هرروز گیج‌تر و گمراه‌تر می‌شدم؛ همیشه انگار یه حسی در درونم می‌گفت که یه جای کارِ این صحبت‌ها ایراد داره. شک وجودم رو فراگرفته بود؛ این شک مقدس! همواره این شک است که سرآغاز راه ایمان است. کم‌کم با کتاب‌ها و اصولی آشنا شدم که صرفاً در مورد رفتارها صحبت نمی‌کردند. با علومی مثل قانون جذب، فیزیک کوانتوم و به‌طورکلی قوانین جهان هستی آشنا شدم. 

 

آنجا بود که متوجه شدم اگر صرفاً  رفتار و عادت‌های انسان‌های موفق را تقلید کنم درحالی‌ که هنوز هیچ تغییری در الگوهای فکری و باورهایم صورت نگرفته، فقط همان نتایج قبلی را احتمالاً با ظاهری متفاوت می‌گیرم. دریافتم که این کارها نیستند که نتایج را رقم می‌زنند بلکه احساسات هستند که چراغ راه و زبان مشترک ما و کائنات هستند. فهمیدم که کارها زمانی به نتیجه‌ی دلخواه ختم می‌شوند که احساس خوبی در پس‌زمینه‌ی آن‌ها وجود داشته باشد. 


عمل صالح؛ عمل خیر:
بعدها عبارت «عمل صالح» در قرآن نظر من را به خود جلب کرد. در آیات قرآن، عمل صالح همواره به دنبال لغت «ایمان» ظاهر می‌شود. همیشه آیه‌ها این‌جوری بود که: «کسانی که ایمان‌ دارند و عمل صالح انجام می‌دهند...». از خودم می‌پرسیدم که چرا خداوند به‌جای «عمل صالح»، از «عمل خیر» استفاده نکرده؟! خب، عمل خیر یعنی کارِ خوب دیگه! منطقی به نظر میاد: ایمان داشته باشیم و کار خوب انجام بدیم.

 

وقتی‌که تحقیقاتم را در این زمینه بیشتر کردم، عمل صالح را برای خودم این‌جوری تعریف کردم: «عملی که از صلح حاصل می‌شود». منظورم صلح درونی است. درواقع عمل صالح همان عملی است که از روی هم‌فرکانسی با انرژی منبع انجام می‌شود. عمل صالح عملی است بدون فکر؛ عملی است بدون دخالت ذهن(همانی که الهام صدایش می‌کنند).
 

ما همگی معنی «عمل خیر» را می‌دانیم. عمل خیر همان کار خوب است و ما کارهای خوب را می‌شناسیم. به‌علاوه حتماً افراد خیلی زیادی در زندگی خود دیده‌ایم که سرتاپا مشغول کار خیر هستند ولی نتیجه‌ی چندان مثبتی در هیچ‌کدام از ابعاد زندگی‌شان مشاهده نمی‌شود و همیشه انگار یه چیزی در زندگی‌شان درست نیست. پس منظور خدا صرفاً کارِ خوب نیست. چرا؟ چون خدا می‌خواد کار بد انجام بدیم؟ نه نه، اصلاً.  از نظر من چیزی که خدا داره می‌گه اینه که: ممکنه یه کاری در ظاهر خوب باشه ولی...

 

بذارید با چند مثال موضوع رو بیشتر بررسی کنیم:

*یکی از رفتارهایی که همواره در کتب آسمانی و دینی، کتاب‌های روانشناسی موفقیت و حتی توسط انسان‌های بزرگ توصیه‌ شده، کمک به دیگران است. اکثر ما آدم‌ها اما، هنگام کمک به انسان‌های نیازمند اصلاً احساس خوبی نداریم. ما این کار را گاهی به خاطر اعتراض به شرایط موجود و یا با فرض اینکه ظلمی اتفاق افتاده، انجام می‌دهیم. حتی گاهی چیزی که به‌ظاهر محبت و عشق به نظر می‌رسد اصلاً بوی عشق نمی‌دهد و ریشه‌ای عمیق و پنهان دارد. من در درونم، احساس بیچارگی می‌کنم و با دیدن فردی نیازمند، آسوده می‌شوم چون متوجه می‌شوم که بیچاره‌تر از من هم وجود دارد، پس به او خدمت می‌رسانم چون تا زمانی که این‌گونه افراد وجود دارند، من در دسته‌ی بیچاره‌ترین‌ها نیستم.

 

*چقدر این جمله آشناست؟ «برای نجات رابطه‌ام همه کار کردم اما نشد». شاید برای بعضی از ما اتفاق افتاده باشد که در روابط عاطفی‌ای که داشته‌ایم، به‌شدت خدمت‌گزار بوده‌ایم. هر کاری که همه می‌گفتند برای ابراز عشق و محبت برای معشوقمان انجام دادیم اما هر چه بیشتر سرویس می‌دادیم، کمتر توجه می‌گرفتیم. حتی تا سال‌ها بانگ برمی‌آوردیم که فلانی لیاقت مرا نداشت. اما نکند موضوع برعکس باشد! شاید ما لیاقت او را نداشتیم و اتفاقاً با همین نگاه به او محبت می‌کردیم و سرویس می‌دادیم. با این نگاه که برای او کم هستیم و همینی که هستیم کافی نیست پس باید تلاش بیشتری بکنیم تا مورد قبول باشیم. هرچند در این جهان چیزی به نام تقصیر و فردی به نام مقصر وجود ندارد اما اگر با همان دیدِ جامعه به موضوع بنگریم، شاید بیشتر تقصیرها به گردن ما بود که خود را کوچک می‌دیدیم.

 

در دو مثال بالا، ما از دیدِ خودمان آدم درستکارِ داستان بودیم ولی نتیجه به نفع ما نبود. چرا؟
چون این کارها نیستند که مهم هستند؛ ریشه‌ی کارهاست که مهم است. جهان هستی به اعمال ما کاری ندارد، احساس ما را دریافت می‌کند.

 

*داشتن علم موسیقی برای خواننده شدن، کار بسیار درستی به نظر می‌رسد و احتمالاً همگان تأییدش می‌کنند اما چه بسیارند خوانندگانی که علم موسیقی دارند و کارهایشان خریداری ندارد و چه بسیار خواننده‌هایی که از دید بسیاری کارشناسان، بدصدا و بی‌تکنیک هستند اما به طرز شگفت‌انگیزی محبوب و پرطرفدارند.

 

*آیا شما هم در خانواده یا در بین اقوام، کسی را می‌شناسید که تمام تلاشش را برای خدمت به دیگران انجام می‌دهد، از زندگی خودش کم می‌گذارد تا به دیگران سخت نگذرد ولی اصلاً موردتوجه دیگران نیست و همیشه محتاج محبت است؟ چرا محبتی دریافت نمی‌کند؟

 

*آیا غیر از اینه که برای یه رستوران، یکی از مهم‌ترین اولویت‌ها برای مشتری مداری و فروش بیشتر اینه که همیشه محیطش تمیز و مرتب باشه؟ پس چرا خیلی از رستوران‌ها اصلاً ظاهر تروتمیزی ندارن ولی صف مشتری‌هاشون باعث ترافیک توی خیابون میشه؟!

 

*آیا غیر از اینه که وقتی شرکتی، محصول جدیدی تولید می‌کنه، باید هزینه‌ی زیادی رو صرف تبلیغات برای معرفیش به بازار بکنه؟ آیا کارشناسی در حوزه بازاریابی و فروش داریم که تبلیغات و ارزش آن را زیر سؤال ببرد؟ پس چرا شرکت تسلا که فقط 3 نوع ماشین تا الآن تولید کرده، نه‌تنها هیچ هزینه‌ای صرف تبلیغات نمی‌کنه بلکه همین سال گذشته تبدیل به باارزش‌ترین برند در صنعت خودرو شد؛ فقط با 3 مدل ماشین بالاتر از شرکت‌هایی مثل مرسدس بنز و تویوتا با صدها مدل اتومبیل قرار گرفت.

 

دوست عزیزم کارهات مهم نیستن. گاهی مشغول خدمت به پدر و مادرت هستی ولی این کار ریشه در احساس گناهت دارد. کائنات احساس گناه تو رو دریافت می‌کنه؛ نه اون کارِ به‌ظاهر خوب. به همین دلیله که تو هرچقدر هم با اون احساس، به والدینت خدمت برسونی، عذاب وجدانت بیشتر میشه؛ تو درواقع داری مدام اون احساس گناه رو تأیید می‌کنی و یه رأیِ دیگه به صندوق اون احساس میندازی. ریشه‌ی اون کارها مهمن؛ اینکه به چه دلیل و با چه احساسی داری انجامشون می دی مهمه. مهم نیست که صد تا کارشناس در فلان حوزه بگن باید فلان کار رو انجام بدی. 


*تقریباً تمام کارشناسان پزشکی، مخصوصاً حوزه تغذیه اعتقاد دارند که نوشابه باعث بروز دیابت می‌شود و یا پرخوری و مصرف غذاهای چرب باعث افزایش وزن و بروز بیماری‌های قلبی عروقی می‌شود. آیا تاکنون با افرادی برخورد نداشته‌اید که نوشابه، نوشیدنی موردعلاقه‌ی آن‌هاست، بسیار خوش‌اشتها هستند و عاشق غذاهای چرب هستند و در بدترین زمان ممکن(ازنظر کارشناسان!) غذا می‌خورند ولی هیچ اضافه‌وزنی ندارند و هیچ بیماری قلبی و مرتبط با قند خون ندارند؟ 
اگر چربی کار می‌کند پس چرا اینجا کار نکرد؟
اگر نمک باعث ایجاد فشارخون بالا در بدن می‌شه، چرا برای بعضی‌ها این اتفاق نمی‌افته؟
اگر نوشابه باعث دیابت می‌شود پس در این مورد چه اتفاقی افتاده؟
اگر پرخوری باعث چاقی می‌شود پس چرا در بعضی موارد این‌طور نیست؟

 

درعین‌حال مثال‌های بی‌شماری هم وجود دارد از کسانی که تمام خوردوخوراکشان را با وسواس و دقت انتخاب می‌کنند، از میزان دقیق پروتئین، چربی و کربوهیدراتی که در روز مصرف می‌کنند آگاهند و در بهترین زمانی که کارشناسان تغذیه و سلامتی می‌گویند غذا می‌خورند و می‌خوابند و نمونه‌ی کاملِ «آنچه برای سلامتی باید انجام دهید»، هستند ولی همیشه‌ی خدا مریض و یا در معرض اضافه‌وزن هستند. واقعاً چرا؟ 

 

*تمام کارشناسان در حوزه‌ی اینستاگرامْ مارکتینگ می‌گویند برای رشد کردن صفحه‌ی خود در این فضا، باید از هشتگ‌های درست و مرتبط استفاده کنید. می‌خواهید صفحه‌ای ایرانی را در اینستاگرام به شما معرفی کنم که صاحب آن هیچ منصب خاصی ندارد، اصلاً فرد مشهوری نیست، هیچ محصولی برای فروش ارائه نمی‌دهد، هیچ ‌کسی را دنبال نمی‌کند، برای هیچ کسی در پیجش تابه‌حال تبلیغاتی نکرده و درعین‌حال از هیچ هشتگی تابه‌حال در پست‌هایش استفاده نکرده ولی نزدیک به 4 میلیون دنبال کننده دارد؟


*تمام کارشناسان در حوزه‌ی فروش و بازاریابی متفق‌القول می‌گویند که «رویِ خوش» و اخلاق خوب یک فاکتور بسیار اساسی برای تضمین موفقیت در کار فروش است؛ پس چرا ما همگی فروشندگانی سراغ داریم که اخمو و بی اعصاب هستند اما فروشندگانی قابل هستند و پول از همه‌جا به سمت آن‌ها روانه می‌شود؟ یه کارشناس بزرگ‌تر هست که داره از بالا همه چیزو می‌بینه، کافیه باهاش هماهنگ باشی.

 

*در همین دوران همه‌گیری ویروس اخیر، با چه دیدی از خود مراقبت می‌کردید؟ با ترس یا آرامش؟

*چه چیزی باعث عبادت کردن انسان‌های مذهبی می‌شود؟ سپاسگزاری را با چه هدفی انجام می‌دهند؟ برای دریافت نعمت‌های بیشتر و آرامش یا به دلیل ترس از عذاب؟ 

*با چه دیدی قبل از بیرون رفتن از منزل، وقت زیادی را صرف آرایش کردن می‌کنم؟ با این دید که تمام تلاشم رو بکنم تا زیبا شوم یا با این دید که من شایسته وقت صرف کردن و توجه هستم؟ آرایش را برای جلب رضایت دیگران و به چشم آمدن انجام می‌دهم یا برای دلِ خودم؟ 


"جهان هستی، احساسی که در پسِ انجام فعالیت‌ها دارید را دریافت می‌کند"

 

*زمان‌هایی را به خاطر دارید که قرار بود نرخ هر لیتر بنزین افزایش یابد؟ شب قبل از آن، کسانی که ساعت‌ها در صف بنزین بودند، ازنظر خودشان شاید کار منطقی و معقولی برای پُر کردن باک اتومبیلشان می‌کردند، اما اتفاق بزرگ‌تر و ریشه‌دارتری این وسط در جریان است و آن این است که این ترس و کمبود بود که شما را به سمت انجام این کار هُل داد و جهان چاره‌ای ندارد جز اینکه شرایطی در زندگی‌تان فراهم کند تا با ترس و کمبود بیشتری روبرو شوید!

 

تمرین:
1- توی قسمتی از دفتر قشنگت، فهرستی تهیه کن از تمام کارهای به‌ظاهر مثبت و درستی که در هر زمینه‌ای انجام دادی ولی به نتیجه‌ای که فکر می‌کردی نرسیدی. می‌تونی از مثال‌های همین مقاله هم استفاده کنی. همون جاهایی که به خودت می‌گفتی: آخه دیگه چیکار باید بکنم؟! چرا واسه من نمی‌شه؟!  چرا انقدر بدشانسم؟! چرا دقیقاً همون روزی که من فلان سهم رو خریدم، باید ارزشش سقوط کنه؟!
-زمان‌هایی که برای جلب رضایت شریک و دوستت همه کار کردی ولی ...
-زمان‌هایی که توی شغلت کارها رو از همه باکیفیت‌تر انجام می‌دادی ولی نتایج مال بقیه بود.
-زمان‌هایی که هرچقدر به شخصی خوبی می‌کردی، بیشتر واسش تکراری می‌شدی و ازت دور می‌شد.
-زمان‌هایی که توی جمع‌ها، انواع حرکات منطقی و غیرمنطقی رو انجام می‌دادی، از دهنت آتیش بیرون می‌دادی، روی بَند راه می‌رفتی ولی بازهم توجه بقیه روی یه نفر دیگه بود.
-زمان‌هایی که تمام تلاشت رو واسه خوش‌تیپ و خوشگل بودن می‌کردی ولی انگار هیشکی نمی‌دید.
درواقع با این تمرین داری خاطراتی رو به یاد میاری که توشون تمام زورت رو می‌زدی ولی گیرِ کار جای دیگه بود. اون کار با دلیل و ریشه اشتباهی انجام می‌شد.

 

2- مثال‌هایی بزنید از کسانی که ازنظر شما اصلاً کارهای درستی انجام نمی‌دهند، ولی محبوب و موفق و خوشبخت و سالم هستند.
-مثلاً پسری که در جمع‌های خانوادگی یا جمع‌های دوستانه بسیار بی‌ادب و گستاخ است ولی به‌شدت محبوب و برعکس پسری که بسیار مؤدب و باشخصیت که اصلاً جذاب نیست.
-مثلاً مغازه‌داری که هیچ‌کدوم از اصول بازاریابی و یا اخلاق را رعایت نمی‌کند اما آهنربای مشتری و پول است و برعکس فروشنده‌ای که نماد انسانیت و خوش‌اخلاقی است ولی...

-مثلاً شخصی که در خانواده به‌شدت خدمتگزار است ولی به همان نسبت دوست‌نداشتنی و برعکس شخصی که ظاهراً فقط به فکر خودش است ولی همه دوستش دارند. 

 

محمد مرادزاده
تیم تحقیقاتی و مقاله نویسی سایت رویال مایند
مقالات پیشنهادی

نظر شما درباره این مطلب

برای شرکت در بخش نظرات باید در سایت رویال مایند ثبت نام کنید. ثبت نام در سایت رویال مایند رایگان است و کمتر از ۳۰ ثانیه زمان می برد.

ورود به سایت ثبت نام