مقدمه و فصل اول:
داستان از آنجایی شروع شد که در دوران بابلی ها، بنسیر و کوبی نزد آرکاد که ثروتمند ترین فرد بابل بود رفتند و از او راز ثروتمند شدنش را پرسیدند.
آنها ابراز کردند با اینکه بیشتر و سخت تر از او کار میکنند اما همچنان در فقر به سر میبرند و آرکاد هر روز ثروتمندتر از دیروز است. آرکاد مدتی سکوت کرد و بعد لب به سخن گشود. او گفت که زمانی همانند کوبی و بنسیر سخت کار میکرده تا اینکه یک روز با مرد ثروتمندی معامله ای انجام داده. آرکاد ادامه میدهد : “در ازای افشای راز ثروتمند شدن، کتیبه های درخواستی آن مرد ثروتمند را برای او نوشتم…” مرد ثروتمند قبول کرد و هم پیمان شدند تا هر روز در ازای یک کتیبه، یک بخش از راز ثروتمند شدن را به آرکاد بیاموزد. و آرکاد در آخر گفت : “من مسیر ثروتمند شدن را یافتم”
و ادامه داد : “اما فقط با یک شرط به شما آموزش میدهم تا شما نیز آنرا با هم کیش هایتان به اشتراک بگذارید تا تمام مردم بابل ثروتمند شوند… این مسیر قابلیت ثروتمند کردن هرآنکه در آن قدم بردارد را دارد. ”
فصل دوم: هفت اصل برای رفع مشکلات مالی
شهر بابِل، از قدیم شهری باشکوه و عظیم بوده است و شهرت آن به عنوان ثروتمندترین شهر جهان به ما رسیده است. اما در دوره ای با بحرانی مواجه شد، در این دوره پول و ثروت تنها در دست تعداد معدودی از افراد جامعه بود. . پول، از دست مردم خارج شده بود و همچنین پول از گردش افتاده بود. پادشاه خردمند بابل از وزیر پرسید که به چه علت پول تنها در دست تعداد معدودی از افراد جامعه است و وزیر پاسخ داد: «به آن جهت که آن تعداد معدود علم ثروت اندوزی را میدانند و نمیتوان آنها را به دلیل دانا بودن سرزنش کرد. البته میتوان ثروت را به زور از ثروتمندان گرفت و به افراد فقیر داد. اما چون ثروتمندان پول را از راههای قانونی به دست آورده باشند، این کار عادلانهای نیست.»
سپس پادشاه دستور داد که ثروتمندترین مرد بابل را فرابخوانند تا به مردم عادی علم ثروت اندوزی را بیاموزد. آرکاد، که ثروتمندترین مرد بابل بود برای رفع مشکلات مالی هفت اصل حیاتی را آموزش داد که در این فصل به طور کامل این هفت اصل را بررسی خواهیم کرد.
فصل سوم: ملاقات با فرشته خوش اقبالی و ثروت
رویای ثروتمند شدن، خواسته ای همگانی و جهانی است. این رویا به همان اندازه برای مردمان چهار هزار سال پیش بابل مهم بوده است که برای مردمان امروز مهم است. همه ما امیدواریم روزی با فرشته اقبال ملاقات کنیم. آیا راهی وجود دارد که این فرشته را ملاقات کرد و مورد لطف و سخاوت او قرار گرفت؟ آیا در زندگی راهی برای جذب اقبال و ثروت وجود دارد؟
فصل چهارم: پنج قانون طلایی ثروت اندوزی
کَلباب پیر روی به حضار کرد و گفت: امشب پنج قانون طلایی ثروت اندوزی را برای شما بیان میکنم پس با کمال دقت گوش فرا دهید، زیرا اگر به معنای واقعی این پنج قانون را درک کنید و به آن عمل کنید در روزهای آیندهای که فرا خواهد رسید، صاحب طلای بسیار خواهید شد. امشب میخواهم برای شما از عقل و دانش آرکاد، این ثروتمند دانا سخن بگویم. امشب میخواهم داستانی از دانایی او بگویم که سالها پیش در نینوا هنگامی که نوجوانی بیش نبودم، آن را از پسرش نوماسیر شنیدهام. نوماسیر داستانی از حکمت و دانش پدرش آرکاد را این چنین شروع کرد...
فصل پنجم: بدهی، عامل اصلی عدم ثروتمند شدن
تارکاد فرزند آزور دو روز تمام بود که طعم هیچ غذایی را نچشیده بود، همچنان که ذهن پریشانش مشغول بود، ناگهان با دِباسیر شترفروش مواجه شد که در آن لحظه به هیچ وجه تمایلی به دیدن او نداشت زیرا مبلغی از او قرض گرفته بود که نتوانسته بود به او بازگرداند. چهره دِباسیر با دیدن او از هم شکفت: « این تارکاد است که به دنبالش میگشتم تا دو سکه مسی را که ماه پیش به او دادهام و همچنین یک سکه نقره را که پیش از آن از من قرض کرده است، پس بگیرم. خوب شد یکدیگر را دیدیم، چرا که امروز، خیلی به آن پول نیاز دارم.»تارکاد سرخ شد و زبانش بند آمد. معدهی خالی توانی برایش باقی نگذاشته بود تا با دِباسیر بگومگو کند. زیر لب گفت: «متأسفم. خیلی متأسفم. ولی امروز نه سکه مس دارم و نه سکه نقره، تا طلب تو را پس بدهم.»دِباسیر ول کن نبود: «خوب، پیدا کن. حتماً تو میتوانی چند سکه مسی و یک سکه نقره به دست آوری و قرض خود را به دوست قدیمی پدرت که با کمال سخاوت به تو قرض داده است، بپردازی.»تارکاد گفت: «علت این است که تقدیر شوم من دنبال من است و لذا نمیتوانم طلب تو را بدهم.»دباسیر گفت: «تقدیر شوم! تو میخواهی گناه ضعفهای خودت را به گردن خدایان بیندازی. تقدیر شوم به دنبال کسانی است که بیشتر به فکر قرض گرفتن هستند. با من بیا جوان. من گرسنهام و میخواهم غذایی بخورم و در ضمن، قضیهای را برایت تعریف کنم.»
فصل ششم: رفع تمام مشکلات مالی از طریق آموزه های طلایی پنج لوح گلی
من تارکاد به همراه دباسیر به وطن خویش بابل برگشته ایم و عزم خود را جزم کرده ام که تمام بدهی های خود را پرداخت کنم و طی سال های آینده به یکی از مردان ثروتمند بابل تبدیل شوم. می خواهم در لوح های گلی هر آنچه را که در رابطه با رفع مشکلات مالی آموخته ایم ثبت کنم تا برای همیشه باقی بماند و کمک و راهنمایی برای آیندگان شود. هر آنچه از "ماتون صراف" آموخته ام در این لوح های گلی ثبت می کنم و همچنین طرح و نقشه او برای رفع مشکلات مالی را به صورت کامل شرح خواهم داد...