زمان مطالعه :15
چکیده این مطلب : در این مقاله ابتدا سعی کردم موضوع واقعیت را مورد بررسی قرار دهم. پس از آنکه مفهوم واقعیت را بیشتر درک کردیم، با اثبات اثرگذاری ما بر واقعیت خودمان، به چگونگی آن میپردازیم. در ادامه، از کانون توجه بهعنوان تنها عامل در اختیار خود برای شکل دادن واقعیت یاد میکنیم؛ و در انتها به شما خواهم گفت که چطور میتوانیم از این دانش استفاده کنیم تا بتوانیم توجه خودمان را مدیریت کنیم و خروجی زندگیمان را بهبود بخشیم.
قدرت افکار و خلق واقعیت
در این مقاله سعی داریم به سؤالات زیر پاسخهای روشنی بدهیم:
در این مقاله ابتدا سعی کردم موضوع واقعیت را مورد بررسی قرار دهم. پس از آنکه مفهوم واقعیت را بیشتر درک کردیم، با اثبات اثرگذاری ما بر واقعیت خودمان، به چگونگی آن میپردازیم. در ادامه، از کانون توجه بهعنوان تنها عامل در اختیار خود برای شکل دادن واقعیت یاد میکنیم؛ و در انتها به شما خواهم گفت که چطور میتوانیم از این دانش استفاده کنیم تا بتوانیم توجه خودمان را مدیریت کنیم و خروجی زندگیمان را بهبود بخشیم.
مثبت اندیشی؛ افسانه یا واقعیت:
سالهاست که موضوع مثبت اندیشی دستمایهی کتابها و علوم موفقیت شده است؛ اما حتی همین حالا که این مطالب را مینویسم، مثبت اندیشی بیشتر مورد انتقاد است؛ تا تحسین. در همین روزهای قرن بیست و یکم کتابهای بسیاری با فروشهای میلیونی، با استقبال کمنظیر مردم در دنیا مواجه شدهاند که مثبت اندیشی را به باد انتقاد میگیرند و خود را طرفدار واقعگرایی میدانند. نویسندگان این کتابها بارها مثبت اندیشان را انسانهایی الکیخوش و غیرمنطقی معرفی کردهاند. آنها ادعا میکنند که واقعیت را میبینند و سعی نمیکنند با مثبت دیدن اوضاع، خود را گول بزنند! اما آیا واقعیت واحدی در این عالم وجود دارد؟
واقعیت چیست؟
فیزیک کوانتوم در سالهای اخیر باقدرت، دید ما را از واقعیت جهان پیرامونمان تغییر داده است. تفسیری معروف به «تفسیر کُپِنهاگی» در کوانتوم وجود دارد که بیان میکند: «واقعیت تا اندازهگیری نشود وجود نخواهد داشت. درواقع این نگاه بیننده است که واقعیت را شکل میدهد»(برای درک بهتر و عمیقتر شدن در این موضوع میتوانید در مورد آزمایش دو شکاف و یا نظریهی اثر مشاهدهگر و یا حتی نظریه جهانهای موازی تحقیق کنید).
فیزیک کوانتوم ثابت کرده که ما نهایتاً قابلیت درک 1 درصد از تمام جهان را داریم؛ یعنی آنچه میبینیم، میشنویم، استشمام میکنیم و بهطور کلی با تمام حواسمان درک میکنیم، نهایتاً 1 درصد از آن چیزی است که در حقیقت هست(شاید به همین دلیل است که به ایمان به نیرویی بالاتر و بزرگتر از خودمان نیاز داریم. نیرویی که تمام جهان از او شکل گرفته و محدودیتهای ما را ندارد).
اگر ما توانایی رهگیری لرزش صدا از فاصله 1 کیلومتری شبیه آن چیزی که کوسه دارد را نداریم، اگر قابلیت درک فرکانسهای ارسالی و دریافتی مار را نداریم، اگر حسگرهای بویایی سگ را نداریم و اگر چشمانمان قابلیت دیدی به اندازه چشمان عقاب را ندارد، حتماً فرکانسهای دیگری هم در این جهان هست که ما توانایی درک آنها را نداریم. بنابراین واقعیت، کوچکترین شباهتی به آنچه میبینیم ندارد.
واقعیت چطور ساخته میشود؟
واقعیت هر کس حاصل افکار و باورها ایست که نسبت به خودش و جهان اطرافش دارد. بگذارید با دو مثال، موضوع را بیشتر تشریح کنیم:
مثال اول:
فرض کنیم شرکتی به دلیل مشکلات اقتصادی، تعدیل نیرو انجام میدهد و در میان کارمندان اخراجی، 3 نفر با نامهای محسن، نرگس و بهزاد وجود دارند.
-محسن پس از اخراج با خود میگوید:
بدبخت شدم، تنها کاری که میتونستم انجام بدم همین بود، دیگه هیچ کاری واسه من پیدا نمیشه، خدا لعنتشون کنه، بین این همه آدم آخه چرا من؟ هر چی سنگه مال پای لنگه، از امروز دوران بیپولی و بیچارگی شروع میشه، دیگه نون ندارم بخورم؛ ضمناً هر جا که با دیگران همکلام میشود مدام این ماجرا را تعریف میکند و از ظلمی که به او روا داشتهاند صحبت میکند.
-نرگس پس از اخراجش با خود میگوید:
توی این شرایط نباید اخراج میشدم، من کارمند خوبی واسشون بودم، حالا مجبورم یه مدت بیکار باشم تا یه کار دیگه پیدا کنم، البته زیاد هم بد نشد یه مدت استراحت میکنم، خدا رو چه دیدی شاید یه کار بهتر پیدا کردم، بههرحال قسمت این بوده، حالا که فکرشو میکنم مدیرای شرکت توی این شرایط اقتصادی مجبور بودن دست به همچین کاری بزنن.
-بهزاد بعد از اخراج با خودش چنین میگوید:
خدایا شکرت، بالاخره آزاد شدم، مدتها بود میخواستم کسبوکار خودمو شروع کنم و وقت و تمرکزشو نداشتم، حالا دیگه وقتشه، این بهترین اتفاق ممکن بود، توی این مدت تجربههای فوقالعادهای کسب کردم که حتماً به کارم میاد، من لیاقتم خیلی بیشتر از ایناست، میدونم که کلی پیشنهاد فوقالعاده کاری با حقوق خیلی بالاتر دریافت میکنم ولی دیگه کارمندی بسه، وقتش رسیده که امپراتوری خودمو شروع کنم.
هر 3 نفر دقیقاً با یک اتفاق مواجه شدند(اخراج از شرکت) ولی واکنش هرکدام از این 3 نفر با دیگری تفاوت داشت و همین تنوع در زاویه دید، قطعاً آینده متفاوتی را برای هرکدام از آنها رقم خواهد زد.
مثال دوم:
جذابیت را چه کسی تعریف کرده؟
آیا جذابیت ترکیبی از فرم چهره، مدل مو، قد، وزن، رنگ پوست یا فن بیان یک آدم است؟ اگر اینطور است به دنبال آدمهایی در زندگیتان بگردید که در اغلب ویژگیهای بالا نمره قبولی نمیگیرند ولی جذاباند. همینطور به دنبال افرادی بگردید که در اکثر یا همه ویژگیهای ذکر شده نمره قبولی از شما و دیگران میگیرند اما تقریباً از دید هیچکس جذاب نیستند. حتماً افرادی را در هر دو گروه خواهید یافت. نکته اینجاست:
شما شخصی را جذاب میدانید که خودش را جذاب میداند و شخصی برای اکثریت جذاب نیست که خودش در مورد خودش همین باور را دارد.
هدفم از مطرح کردن این موضوعات این بود که نگاهی اجمالی به این موضوع بیندازیم که نگرش، زاویه دید و باور ما نسبت به خودمان و جهان است که واقعیت زندگی ما را میسازد. بااینحال تغییر باورها مثل فشردن یک کلید نیست که بلافاصله نتیجه را حاصل کند. اصلاً اگر جایی دیدید یا شنیدید که فردی ادعا میکند که میتواند باورها را بهصورت آنی تغییر دهد، احتمالاً درک درستی از مکانیزم ذهن انسان ندارد. البته درست است که ما دسترسی مستقیم به باورهایمان نداریم، اما این به معنی عدم توانایی ما در تغییر آنها نیست.
همهچیز به کانون توجه بستگی دارد:
باورها همانگونه که شکلگرفتهاند، قابلتغییر هم هستند. این کانون توجه ماست که باورهای ما را میسازد. بازهم بیایید به سبک موردعلاقه خودم با یک مثال موضوع را بیشتر وارسی کنیم:
نگاهی به زاویه دید عموم مردم کشور خودمان اگر بیندازیم همهچیز روشن خواهد شد. هرروز بهمحض بیدار شدن تا شب قبل از خوابیدن به چه چیزی توجه میکنیم؟ چه برنامههای تلویزیونی و ماهوارهای تماشا میکنیم؟ چقدر از وقتمان صرف شنیدن و خواندن اخبار میشود؟ چه مقدار از زمانمان را در اینستاگرام صرف دیدن مطالب بدردنخور میکنیم؟ در روز چند بار در مورد گرانی اجناس، قیمت دلار و اوضاع بد اقتصادی صحبت میکنیم؟ و نتیجه...!
جالب اینجاست که برای این سبک از زندگیمان توجیه هم داریم. چقدر این جملات برایمان آشناست:
-مگه میشه اخبار ندید؟!
-دلار هم جزئی از زندگی ماست!
-خب وقتی جنسها گرونه، گرونه دیگه!
-خودمون رو که نمیتونیم گول بزنیم! اینا واقعیتهای جامعه ست!
-راجع به این چیزها حرف نزنیم، راجع به چی حرف بزنیم؟!
البته در این مثال در مورد اکثریت جامعه صحبت کردیم و نه تکتک ایرانیها؛ بنابراین نتیجه جمعی را مدنظر قراردادیم. برای همه ما واضح است که هر فردی در همین جامعه میتواند نتیجه کاملاً متفاوتی از اکثریت به دست آورد. ما کاملاً به مرکز توجهمان دسترسی داریم.
کانون توجه دقیقاً یعنی چی؟!
کنترل کانون توجه یعنی کنترل ورودیها؛ یعنی کنترل دیدهها، شنیدهها، کلام و افکار. اگر همیشه موضوع «تغییر باورها» برایتان نامفهوم به نظر میرسد و نمیدانید چگونه باید این کار را انجام دهید، به زبان ساده به شما میگویم:
"کانون توجهتان را تغییر دهید، باورهایتان تغییر میکنند"
-چقدر تلویزیون تماشا میکنید؟
-بلافاصله پس از بیدار شدن چهکاری انجام میدهید؟
-با چه کسانی معاشرت میکنید؟
-در معاشرتهایتان در مورد چه موضوعاتی معمولاً صحبت میکنید؟
-چقدر موقع رانندگی مشغول ایراد گرفتن از رانندگان بیاحتیاط و قانونشکن هستید؟
-چقدر اخبار را دنبال میکنید؟
-چه میزان از وقتتان در شبکههای اجتماعی میگذرد؟
-چقدر زیباییها را تحسین میکنید؟
-آیا در مورد گرانی و تورم صحبت میکنید؟
-چقدر علاقه به بحثوجدل با دیگران دارید؟
-چقدر برای خودتان وقت میگذارید؟ چقدر در خلوت با خودتان صحبت میکنید و لاو میترکانید؟
-در روز به چه میزان سپاسگزار داشتههایتان هستید؟
-وقتی فکری منفی به سراغتان میآید، به چه میزان تلاش میکنید تا حواستان را پرت کنید؟
-در مورد مردم، پول، عشق، ایران، خدا و ثروتمندان چطور فکر میکنید؟
-رابطهتان با خالق چگونه است؟ چقدر با او صحبت میکنید؟(منظورم در این مورد خاص، آه و ناله و گله و شکایت نیست! چقدر صمیمانه و مثل یک دوست با او صحبت میکنید؟)
-چقدر مثل اکثریت مردم فکر میکنید؟ آیا متوجه این موضوع هستید که اگر مثل اکثریت فکر میکنید، همان نتایج آنها را میگیرید؟
معجزهی تمرکز:
آیا تابهحال شده مدتی تمرکز زیادی روی چیزی داشته باشید، در موردش صحبت کنید و در موردش تحقیق کنید و بعد انگار تمام جهان دارند در مورد آن موضوع صحبت میکنند؛ انگار تمام صفحات شبکههای مجازی در حال بحث در این مورد هستند. به مثال زیر از زندگی خودم توجه کنید و ببینید آیا چیزی شبیه به آن را تجربه کردهاید:
یکی از اتومبیلهای همواره مورد علاقهی خودم، اتومبیل «لَندکروزر» از شرکت «تویوتا» است. دقیقاً خاطرم هست که مدتی عاشقانه عکسهای این ماشین را جمع میکردم، بهعنوان پسزمینه دسکتاپ کامپیوتر شخصیام از آن استفاده میکردم، در موردش مطلب میخواندم و همینطور با دیگران در موردش صحبت میکردم. اتفاقی که پس از چند روز مدام مشاهده میکردم این بود که انگار تعداد کسانی که تویوتا لَندکروزر داشتند، 10 برابر شده بود؛ هرکجا که میرفتم آن را میدیدم؛ انگار شهر پر شده بود از لَندکروزر! از خانه که بیرون میزدم بلافاصله یکی از آنها را میدید؛ هیچوقت فکر نمیکردم که اینهمه لَندکروزر داشته باشیم در این شهر.
چه اتفاقی افتاده بود؟ آیا تولید و یا خرید و فروش این اتومبیل در آن مدت زیادتر شده بود؟ آیا برای دیگران هم اتفاقی مشابه من افتاده بود؟ جواب این است که تمام این کارها را کانون توجه من کرده بود. نه خرید و فروش آن زیادتر شده بود، نه تولید آن. در ضمن این فقط من بودم که چنین تجربهای داشتم، نه دیگران. ذهن شما به دنبال چیزهایی میگردد و چیزهایی را به شما نشان میدهد که فکر میکند برای شما مهم هستند که البته این شما بودید که با میزان تمرکزتان روی آن موضوع، مهم بودنش را به ذهنتان نشان دادید.
"ذهن شما برحسب علاقهای که شما برای موضوعات مختلف از خود نشان میدهید، اطلاعات را به نفع آن موضوع برای شما فیلتر میکند"
*وقتی احساس بیارزش بودن میکنید، انگار همه دارند شما را مسخره میکنند؛ هرکسی که مشغول خندیدن است، شما به خودتان میگیرید و فکر میکنید با شماست.
*چطور افرادی در همین حوالی زندگی میکنند که شرایط موجود را ایدهآل برای کسب ثروت و رشد میدانند ولی در مورد اکثریت جامعه اینطور نیست؟
*چطور است که در جامعهای زندگی میکنیم که اکثریت قریب بهاتفاق آن ادعا میکنند که دیگر عشقی وجود ندارد، عشق مرده است، عشق مال افسانههاست؛ ولی انسانهایی در همین جامعه پیدا میشوند که روابطی عاشقانه شبیه به آنچه در قصهها میخواندیم را تجربه میکنند؟ آنها عشق را در کجا جستهاند؟
سؤال: کدام گروه راست میگویند؟
جواب: هر دو گروه.
«مولانا» چه میدانست که میگفت:
تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیده ست *** چو دو دیده را ببستی، ز جهان جهان نماند
یا «بیدل دهلوی» که سروده است:
درون توست اگر خلوتی و انجمنی ست *** برون ز خویش کجا میروی، جهان خالیست
چند تمرین ساده اما بسیار کاربردی:
1-همین الآن به سراغ صفحه اینستاگرامتان بروید. آگاهانه بررسی کنید که مطالب چه صفحاتی(شخصی یا عمومی) در خدمت شما نیستند و باورهای منفی به شما منتقل میکنند. آنها را از لیست دنبال شوندههای(following) خود حذف کنید. (لطفاً رودربایستی را بگذارید کنار. اگر میخواهید که آنها متوجه نشوند میتوانید از گزینه mute استفاده کنید؛ یعنی بدون اینکه آنها را آنفالو کنید، اینستاگرام پستها و استوری های آنها را به شما نشان ندهد.)
2-از همین فردا زمان تلویزیون تماشا کردن خود در روز را به نصف کاهش دهید. اگر مطمِئن نیستید که چند ساعت مشغول تلویزیون دیدن هستید، میتوانید فردا صبح تا شب هشیارانه زمان استفاده از تلویزیون خود را بررسی کنید و از روز بعد شروع به انجام این تمرین کنید.
3-دایرهی ارتباطی فعلی خودتان را ارزیابی کنید. با چه کسانی در این دایره باید ارتباط خود را محدود کنید؟ نام 3 نفر از آنها را یادداشت کنید و از همین لحظه تصمیم جدی برای این کار بگیرید.
4-چه فعالیت مثبتی در حال حاضر روزانه انجام میدهید؟ گوش دادن به کلیپهای انگیزشی؟ شکرگزاری؟ دیدن ویدیوهای اساتید موفقیت؟ خواندن کتاب در زمینهی رشد شخصی؟ از همین لحظه متعهد شوید که هر روز حداقل یک ساعت از زمان خود را به محتوایی اختصاص دهید که در زمینه موفقیت و رشد شخصی هستند. یادتان باشد زمان ایده آلی که باید صرف مطالعه در زمینه رشد شخصی تان است روزانه دو ساعت است.
نظر شما در رابطه با ایده های مطرح شده در این مقاله چیست؟ شما بهشخصه چطور سعی میکنید کانون توجهتان را کنترل کنید؟ آیا تجربه ای داشته اید که ثابت می کند واقعیت هر کس حاصل باورها و افکار اوست؟
برای ثبت نظرتان به پایین صفحه مراجعه کنید👇👇
قدرت افکار و خلق واقعیت
در این مقاله سعی داریم به سؤالات زیر پاسخهای روشنی بدهیم:
در این مقاله ابتدا سعی کردم موضوع واقعیت را مورد بررسی قرار دهم. پس از آنکه مفهوم واقعیت را بیشتر درک کردیم، با اثبات اثرگذاری ما بر واقعیت خودمان، به چگونگی آن میپردازیم. در ادامه، از کانون توجه بهعنوان تنها عامل در اختیار خود برای شکل دادن واقعیت یاد میکنیم؛ و در انتها به شما خواهم گفت که چطور میتوانیم از این دانش استفاده کنیم تا بتوانیم توجه خودمان را مدیریت کنیم و خروجی زندگیمان را بهبود بخشیم.
مثبت اندیشی؛ افسانه یا واقعیت:
سالهاست که موضوع مثبت اندیشی دستمایهی کتابها و علوم موفقیت شده است؛ اما حتی همین حالا که این مطالب را مینویسم، مثبت اندیشی بیشتر مورد انتقاد است؛ تا تحسین. در همین روزهای قرن بیست و یکم کتابهای بسیاری با فروشهای میلیونی، با استقبال کمنظیر مردم در دنیا مواجه شدهاند که مثبت اندیشی را به باد انتقاد میگیرند و خود را طرفدار واقعگرایی میدانند. نویسندگان این کتابها بارها مثبت اندیشان را انسانهایی الکیخوش و غیرمنطقی معرفی کردهاند. آنها ادعا میکنند که واقعیت را میبینند و سعی نمیکنند با مثبت دیدن اوضاع، خود را گول بزنند! اما آیا واقعیت واحدی در این عالم وجود دارد؟
واقعیت چیست؟
فیزیک کوانتوم در سالهای اخیر باقدرت، دید ما را از واقعیت جهان پیرامونمان تغییر داده است. تفسیری معروف به «تفسیر کُپِنهاگی» در کوانتوم وجود دارد که بیان میکند: «واقعیت تا اندازهگیری نشود وجود نخواهد داشت. درواقع این نگاه بیننده است که واقعیت را شکل میدهد»(برای درک بهتر و عمیقتر شدن در این موضوع میتوانید در مورد آزمایش دو شکاف و یا نظریهی اثر مشاهدهگر و یا حتی نظریه جهانهای موازی تحقیق کنید).
فیزیک کوانتوم ثابت کرده که ما نهایتاً قابلیت درک 1 درصد از تمام جهان را داریم؛ یعنی آنچه میبینیم، میشنویم، استشمام میکنیم و بهطور کلی با تمام حواسمان درک میکنیم، نهایتاً 1 درصد از آن چیزی است که در حقیقت هست(شاید به همین دلیل است که به ایمان به نیرویی بالاتر و بزرگتر از خودمان نیاز داریم. نیرویی که تمام جهان از او شکل گرفته و محدودیتهای ما را ندارد).
اگر ما توانایی رهگیری لرزش صدا از فاصله 1 کیلومتری شبیه آن چیزی که کوسه دارد را نداریم، اگر قابلیت درک فرکانسهای ارسالی و دریافتی مار را نداریم، اگر حسگرهای بویایی سگ را نداریم و اگر چشمانمان قابلیت دیدی به اندازه چشمان عقاب را ندارد، حتماً فرکانسهای دیگری هم در این جهان هست که ما توانایی درک آنها را نداریم. بنابراین واقعیت، کوچکترین شباهتی به آنچه میبینیم ندارد.
واقعیت چطور ساخته میشود؟
واقعیت هر کس حاصل افکار و باورها ایست که نسبت به خودش و جهان اطرافش دارد. بگذارید با دو مثال، موضوع را بیشتر تشریح کنیم:
مثال اول:
فرض کنیم شرکتی به دلیل مشکلات اقتصادی، تعدیل نیرو انجام میدهد و در میان کارمندان اخراجی، 3 نفر با نامهای محسن، نرگس و بهزاد وجود دارند.
-محسن پس از اخراج با خود میگوید:
بدبخت شدم، تنها کاری که میتونستم انجام بدم همین بود، دیگه هیچ کاری واسه من پیدا نمیشه، خدا لعنتشون کنه، بین این همه آدم آخه چرا من؟ هر چی سنگه مال پای لنگه، از امروز دوران بیپولی و بیچارگی شروع میشه، دیگه نون ندارم بخورم؛ ضمناً هر جا که با دیگران همکلام میشود مدام این ماجرا را تعریف میکند و از ظلمی که به او روا داشتهاند صحبت میکند.
-نرگس پس از اخراجش با خود میگوید:
توی این شرایط نباید اخراج میشدم، من کارمند خوبی واسشون بودم، حالا مجبورم یه مدت بیکار باشم تا یه کار دیگه پیدا کنم، البته زیاد هم بد نشد یه مدت استراحت میکنم، خدا رو چه دیدی شاید یه کار بهتر پیدا کردم، بههرحال قسمت این بوده، حالا که فکرشو میکنم مدیرای شرکت توی این شرایط اقتصادی مجبور بودن دست به همچین کاری بزنن.
-بهزاد بعد از اخراج با خودش چنین میگوید:
خدایا شکرت، بالاخره آزاد شدم، مدتها بود میخواستم کسبوکار خودمو شروع کنم و وقت و تمرکزشو نداشتم، حالا دیگه وقتشه، این بهترین اتفاق ممکن بود، توی این مدت تجربههای فوقالعادهای کسب کردم که حتماً به کارم میاد، من لیاقتم خیلی بیشتر از ایناست، میدونم که کلی پیشنهاد فوقالعاده کاری با حقوق خیلی بالاتر دریافت میکنم ولی دیگه کارمندی بسه، وقتش رسیده که امپراتوری خودمو شروع کنم.
هر 3 نفر دقیقاً با یک اتفاق مواجه شدند(اخراج از شرکت) ولی واکنش هرکدام از این 3 نفر با دیگری تفاوت داشت و همین تنوع در زاویه دید، قطعاً آینده متفاوتی را برای هرکدام از آنها رقم خواهد زد.
مثال دوم:
جذابیت را چه کسی تعریف کرده؟
آیا جذابیت ترکیبی از فرم چهره، مدل مو، قد، وزن، رنگ پوست یا فن بیان یک آدم است؟ اگر اینطور است به دنبال آدمهایی در زندگیتان بگردید که در اغلب ویژگیهای بالا نمره قبولی نمیگیرند ولی جذاباند. همینطور به دنبال افرادی بگردید که در اکثر یا همه ویژگیهای ذکر شده نمره قبولی از شما و دیگران میگیرند اما تقریباً از دید هیچکس جذاب نیستند. حتماً افرادی را در هر دو گروه خواهید یافت. نکته اینجاست:
شما شخصی را جذاب میدانید که خودش را جذاب میداند و شخصی برای اکثریت جذاب نیست که خودش در مورد خودش همین باور را دارد.
هدفم از مطرح کردن این موضوعات این بود که نگاهی اجمالی به این موضوع بیندازیم که نگرش، زاویه دید و باور ما نسبت به خودمان و جهان است که واقعیت زندگی ما را میسازد. بااینحال تغییر باورها مثل فشردن یک کلید نیست که بلافاصله نتیجه را حاصل کند. اصلاً اگر جایی دیدید یا شنیدید که فردی ادعا میکند که میتواند باورها را بهصورت آنی تغییر دهد، احتمالاً درک درستی از مکانیزم ذهن انسان ندارد. البته درست است که ما دسترسی مستقیم به باورهایمان نداریم، اما این به معنی عدم توانایی ما در تغییر آنها نیست.
همهچیز به کانون توجه بستگی دارد:
باورها همانگونه که شکلگرفتهاند، قابلتغییر هم هستند. این کانون توجه ماست که باورهای ما را میسازد. بازهم بیایید به سبک موردعلاقه خودم با یک مثال موضوع را بیشتر وارسی کنیم:
نگاهی به زاویه دید عموم مردم کشور خودمان اگر بیندازیم همهچیز روشن خواهد شد. هرروز بهمحض بیدار شدن تا شب قبل از خوابیدن به چه چیزی توجه میکنیم؟ چه برنامههای تلویزیونی و ماهوارهای تماشا میکنیم؟ چقدر از وقتمان صرف شنیدن و خواندن اخبار میشود؟ چه مقدار از زمانمان را در اینستاگرام صرف دیدن مطالب بدردنخور میکنیم؟ در روز چند بار در مورد گرانی اجناس، قیمت دلار و اوضاع بد اقتصادی صحبت میکنیم؟ و نتیجه...!
جالب اینجاست که برای این سبک از زندگیمان توجیه هم داریم. چقدر این جملات برایمان آشناست:
-مگه میشه اخبار ندید؟!
-دلار هم جزئی از زندگی ماست!
-خب وقتی جنسها گرونه، گرونه دیگه!
-خودمون رو که نمیتونیم گول بزنیم! اینا واقعیتهای جامعه ست!
-راجع به این چیزها حرف نزنیم، راجع به چی حرف بزنیم؟!
البته در این مثال در مورد اکثریت جامعه صحبت کردیم و نه تکتک ایرانیها؛ بنابراین نتیجه جمعی را مدنظر قراردادیم. برای همه ما واضح است که هر فردی در همین جامعه میتواند نتیجه کاملاً متفاوتی از اکثریت به دست آورد. ما کاملاً به مرکز توجهمان دسترسی داریم.
کانون توجه دقیقاً یعنی چی؟!
کنترل کانون توجه یعنی کنترل ورودیها؛ یعنی کنترل دیدهها، شنیدهها، کلام و افکار. اگر همیشه موضوع «تغییر باورها» برایتان نامفهوم به نظر میرسد و نمیدانید چگونه باید این کار را انجام دهید، به زبان ساده به شما میگویم:
"کانون توجهتان را تغییر دهید، باورهایتان تغییر میکنند"
-چقدر تلویزیون تماشا میکنید؟
-بلافاصله پس از بیدار شدن چهکاری انجام میدهید؟
-با چه کسانی معاشرت میکنید؟
-در معاشرتهایتان در مورد چه موضوعاتی معمولاً صحبت میکنید؟
-چقدر موقع رانندگی مشغول ایراد گرفتن از رانندگان بیاحتیاط و قانونشکن هستید؟
-چقدر اخبار را دنبال میکنید؟
-چه میزان از وقتتان در شبکههای اجتماعی میگذرد؟
-چقدر زیباییها را تحسین میکنید؟
-آیا در مورد گرانی و تورم صحبت میکنید؟
-چقدر علاقه به بحثوجدل با دیگران دارید؟
-چقدر برای خودتان وقت میگذارید؟ چقدر در خلوت با خودتان صحبت میکنید و لاو میترکانید؟
-در روز به چه میزان سپاسگزار داشتههایتان هستید؟
-وقتی فکری منفی به سراغتان میآید، به چه میزان تلاش میکنید تا حواستان را پرت کنید؟
-در مورد مردم، پول، عشق، ایران، خدا و ثروتمندان چطور فکر میکنید؟
-رابطهتان با خالق چگونه است؟ چقدر با او صحبت میکنید؟(منظورم در این مورد خاص، آه و ناله و گله و شکایت نیست! چقدر صمیمانه و مثل یک دوست با او صحبت میکنید؟)
-چقدر مثل اکثریت مردم فکر میکنید؟ آیا متوجه این موضوع هستید که اگر مثل اکثریت فکر میکنید، همان نتایج آنها را میگیرید؟
معجزهی تمرکز:
آیا تابهحال شده مدتی تمرکز زیادی روی چیزی داشته باشید، در موردش صحبت کنید و در موردش تحقیق کنید و بعد انگار تمام جهان دارند در مورد آن موضوع صحبت میکنند؛ انگار تمام صفحات شبکههای مجازی در حال بحث در این مورد هستند. به مثال زیر از زندگی خودم توجه کنید و ببینید آیا چیزی شبیه به آن را تجربه کردهاید:
یکی از اتومبیلهای همواره مورد علاقهی خودم، اتومبیل «لَندکروزر» از شرکت «تویوتا» است. دقیقاً خاطرم هست که مدتی عاشقانه عکسهای این ماشین را جمع میکردم، بهعنوان پسزمینه دسکتاپ کامپیوتر شخصیام از آن استفاده میکردم، در موردش مطلب میخواندم و همینطور با دیگران در موردش صحبت میکردم. اتفاقی که پس از چند روز مدام مشاهده میکردم این بود که انگار تعداد کسانی که تویوتا لَندکروزر داشتند، 10 برابر شده بود؛ هرکجا که میرفتم آن را میدیدم؛ انگار شهر پر شده بود از لَندکروزر! از خانه که بیرون میزدم بلافاصله یکی از آنها را میدید؛ هیچوقت فکر نمیکردم که اینهمه لَندکروزر داشته باشیم در این شهر.
چه اتفاقی افتاده بود؟ آیا تولید و یا خرید و فروش این اتومبیل در آن مدت زیادتر شده بود؟ آیا برای دیگران هم اتفاقی مشابه من افتاده بود؟ جواب این است که تمام این کارها را کانون توجه من کرده بود. نه خرید و فروش آن زیادتر شده بود، نه تولید آن. در ضمن این فقط من بودم که چنین تجربهای داشتم، نه دیگران. ذهن شما به دنبال چیزهایی میگردد و چیزهایی را به شما نشان میدهد که فکر میکند برای شما مهم هستند که البته این شما بودید که با میزان تمرکزتان روی آن موضوع، مهم بودنش را به ذهنتان نشان دادید.
"ذهن شما برحسب علاقهای که شما برای موضوعات مختلف از خود نشان میدهید، اطلاعات را به نفع آن موضوع برای شما فیلتر میکند"
*وقتی احساس بیارزش بودن میکنید، انگار همه دارند شما را مسخره میکنند؛ هرکسی که مشغول خندیدن است، شما به خودتان میگیرید و فکر میکنید با شماست.
*چطور افرادی در همین حوالی زندگی میکنند که شرایط موجود را ایدهآل برای کسب ثروت و رشد میدانند ولی در مورد اکثریت جامعه اینطور نیست؟
*چطور است که در جامعهای زندگی میکنیم که اکثریت قریب بهاتفاق آن ادعا میکنند که دیگر عشقی وجود ندارد، عشق مرده است، عشق مال افسانههاست؛ ولی انسانهایی در همین جامعه پیدا میشوند که روابطی عاشقانه شبیه به آنچه در قصهها میخواندیم را تجربه میکنند؟ آنها عشق را در کجا جستهاند؟
سؤال: کدام گروه راست میگویند؟
جواب: هر دو گروه.
«مولانا» چه میدانست که میگفت:
تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیده ست *** چو دو دیده را ببستی، ز جهان جهان نماند
یا «بیدل دهلوی» که سروده است:
درون توست اگر خلوتی و انجمنی ست *** برون ز خویش کجا میروی، جهان خالیست
چند تمرین ساده اما بسیار کاربردی:
1-همین الآن به سراغ صفحه اینستاگرامتان بروید. آگاهانه بررسی کنید که مطالب چه صفحاتی(شخصی یا عمومی) در خدمت شما نیستند و باورهای منفی به شما منتقل میکنند. آنها را از لیست دنبال شوندههای(following) خود حذف کنید. (لطفاً رودربایستی را بگذارید کنار. اگر میخواهید که آنها متوجه نشوند میتوانید از گزینه mute استفاده کنید؛ یعنی بدون اینکه آنها را آنفالو کنید، اینستاگرام پستها و استوری های آنها را به شما نشان ندهد.)
2-از همین فردا زمان تلویزیون تماشا کردن خود در روز را به نصف کاهش دهید. اگر مطمِئن نیستید که چند ساعت مشغول تلویزیون دیدن هستید، میتوانید فردا صبح تا شب هشیارانه زمان استفاده از تلویزیون خود را بررسی کنید و از روز بعد شروع به انجام این تمرین کنید.
3-دایرهی ارتباطی فعلی خودتان را ارزیابی کنید. با چه کسانی در این دایره باید ارتباط خود را محدود کنید؟ نام 3 نفر از آنها را یادداشت کنید و از همین لحظه تصمیم جدی برای این کار بگیرید.
4-چه فعالیت مثبتی در حال حاضر روزانه انجام میدهید؟ گوش دادن به کلیپهای انگیزشی؟ شکرگزاری؟ دیدن ویدیوهای اساتید موفقیت؟ خواندن کتاب در زمینهی رشد شخصی؟ از همین لحظه متعهد شوید که هر روز حداقل یک ساعت از زمان خود را به محتوایی اختصاص دهید که در زمینه موفقیت و رشد شخصی هستند. یادتان باشد زمان ایده آلی که باید صرف مطالعه در زمینه رشد شخصی تان است روزانه دو ساعت است.
نظر شما در رابطه با ایده های مطرح شده در این مقاله چیست؟ شما بهشخصه چطور سعی میکنید کانون توجهتان را کنترل کنید؟ آیا تجربه ای داشته اید که ثابت می کند واقعیت هر کس حاصل باورها و افکار اوست؟
برای ثبت نظرتان به پایین صفحه مراجعه کنید👇👇
برای شرکت در بخش نظرات باید در سایت رویال مایند ثبت نام کنید. ثبت نام در سایت رویال مایند رایگان است و کمتر از ۳۰ ثانیه زمان می برد.
دوست عزیز در حال ایجاد تغییرات ساختاری در بخش نظرات هستیم تا هر کس بتواند نظرات دیگران را پاسخ دهد. لطفا صبور باشید